به گزارش خبرگزاری مهر، رئیس جمهوری در تازه ترین مطلب در وبلاگ شخصی خود نوشته است:
مدتهاست که به خدمتها و خیانتهای دیوانسالاری (بوروکراسی) میاندیشم. دیوانسالاری موجود، چقدر به حل مشکلات کمک میکند و چه میزان به تثبیت مشکلات میانجامد؟
دیوانسالاری پدیده جدیدی نیست و تمدنها و حکومتهای مقتدر، هرگز بدون انضباط دیوانی نبودهاند. در دورههای اخیر هم بوروکراسی را تجسم مدیریت عقلی و علمی دانستهاند ولی باید دید که آنچه روی کاغذ آمده و موضوع بحثهای نظری در باب عقلانیت ابزاری بوده با آنچه عملاً اتفاق افتاده و بخصوص آنچه با پوشش مدرنیزه کردن دولتها در دهههای اخیر تحقق یافته، واقعاً چه مقدار دولت را عقلانی و چه مقدار عقلها را دولتی یعنی رسمی، کلیشهای و اداری کرده است؟
بسیاری از انقلابها در تارهای عنکبوتی بوروکراسی، گرفتار شدهاند، تارهایی که خاصیت ارتجاعی و بازگرداننده دارند و همه شور و شعور انقلابی را خنثی میکنند و اوضاع را به عصر ماقبل انقلابها بازمیگردانند. خواص مثبت دیوانسالاری را کاملاً میپذیریم مشروط به آنکه براستی به مدیریت علمی بینجامد.
اما دست کم در کشورهایی چون کشور ما که دهههای متوالی تحت سلطه رژیمهای وابسته بودهاند و الگوهای جعلی، تحمیلی و وارداتی پوسیده را تجربه کردهاند، مساله بوروکراسی، غالباً نوعی دولت در دولت را میسازد تا ظاهراً بودجه اقتصاد و مملکت را محاسبهپذیر، برنامهریزی شده و علمی و شفاف نشان دهد اما در واقع مسائل بسیاری را غیرشفاف، غیرعملی و حتی تبدیل به ضد برنامه مینماید.
حتی بهتر است بگویم بوروکراسی گاهی، نقش ابزاری خود را از دست میدهد، تبدیل به یک ایدئولوژی میشود و اخلاق ویژهای میسازد که حالتی تخدیری و ایستا را برکل سیستم تحمیل میکند. در نتیجه کم کم وسیله تبدیل به هدف میگردد و هدف به وسیله!
ایدئولوژی دیوانسالارانه را عملا باعث اصطکاک درون سیستمی دانسته و آورده است: همه چرتکه میاندازند و هرکس جزئیات کار خود را میداند اما هیچکس از کلیت کار و نتیجه عملی آن، چیزی نمیداند. همه مشغول کارند اما کاری پیش نمیرود. تلاش میکنند ولی گرهای باز نمیشود.
به طور خلاصه باید گفت که نظام بوروکراسی موجود چند شاخصه برجسته دارد. اول اینکه پیچکوار در حال توسعه است. یعنی اصولا میل دایمی به بسط حوزه نفوذ و سیطره اختیارات و دائره استیلای خود دارد. دوم اینکه با تمام توان از خود دفاع میکند. حتی ساختمان و ابزار کار مازاد خود را هم راضی نیست که به دیگران بدهد و به بهانههای واهی از آن مراقبت مینماید. سوم اینکه به شدت بخشینگر و جزیینگر است. شاخصه چهارم این است که در مقابل تحولات مقاوم است. هر نوع تحول را به منزله آسیب به خود تلقی و در برابر آن مقاومت مینماید و آخر اینکه بازدهی آن بسیار پائین و هزینه آن فراوان و رو به افزایش است.
درچنین وضعیتی چه راهحلهایی وجود دارد؟ عدهای تسلیم میشوند و بیلان کار از پائینیها میگیرند و به مسوولان بالاتر میدهند و وجدانشان با همین آمارها آرام میگیرد درحالی که برای امثال من آدمها مهمند نه آمارها. آمارها را همه دولتها و مدیران میدهند و بازی با اعداد را بلدند، یعنی طبق گزارشهای رسمیشان همه چیز خوب و ایدهآل است. همه میتوانند آرام بخوابند که بوروکراسی، بیدار است!
اما در صحنه زندگی واقعی مردم، مشکلات حل نشده باقی میماند، این همان خطری است که من از دوران مسوولیتم در شهرداری تهران و حتی قبل از آن، همواره از آن رنج بردهام و خواستهام با شکستن سنتهای غلط و بدعتهای وارداتی، دستگاه اداری را از این تار گسترده عنکبوتی خارج نمایم که البته گاهی امکان پذیر شده و گاهی نیز نشده است. راه دوم برای رهایی از باتلاق بروکراسی، قانون شکنی یا دور زدن قانون است که بسیاری برای منافع ایل و تبار و حزبهای دولت ساخته یا منافع شخصی خود بارها و بارها به این اعمال مبادرت کردهاند.
این اعمال با اعتقادات و منش من سازگار نیست و به هیچ وجه به چنین راههایی اعتقاد نداشته و ندارم و برای اصلاح آن آمدهام. چراکه عمیقا معتقدم تا برابری همگان در برابر قانون تأمین و تضمین نشود، به دولت اسلامی نخواهیم رسید. راه سوم، اصلاح انقلابی و آنی قوانین و خانه تکانی سنگین در سیستم دیوانسالاری کشور است. این وظیفه مهم و مشترک مجلس و دولت است که باید در همین دوران و در سریعترین زمان ممکن تحقق هرچند نسبی یابد در غیراینصورت به این زودیها دیگر چنین اتفاقی رخ نخواهد داد یا حداقل کار روز به روز سختتر خواهد گردید، کما اینکه تاکنون چنین روندی را شاهد بودهایم.
اگر بوروکراسی که مظهر عقل ابزاری است و باید ابزار باشد، خود تبدیل به هدف و شغل اصلی دولت شود، به جای آنکه هزینهها را کم کند و بودجهها را شفاف و برنامهها را عملی کند، تبدیل به ترمز سیستم میشود و بلکه باید گفت این اختلال تا جایی پیش میرود که شبکههایی ایجاد میشود که بودجه عمومی را هزینه خصوصی میکند، ساختاری برای توقف خلاقیتها و تبدیل رودخانه مواج انقلابی ومبتکر به مردابی مرده و ساکن.
اینک ما بر سر دو راهی مهمی قرار گرفتهایم : انقلاب فدای بوروکراسی یا دیوانسالاری درخدمت انقلاب؟
نکته دیگر در این رابطه، آن است که باید به نقطه تعادل میان نظریه و عمل برسیم. ما با دو خطر در این مسیر همواره مواجه هستیم. یکی برخورد غیر کارشناسانه و غیرعلمی و بدون توجه به مشکلات کشور است که آن را میتوان عمل زدگی نامید. (البته باید توجه داشت که عمل زدگی با عمل گرایی متفاوت و بلکه متضاد است.)، خطر دوم آن است که به نام مدیریت علمی یا عقلانیت و به بهانههای دیوانی و پشت عنوان اصلاح گام به گام بخواهیم رکود و توقف و تحجر مدیریتی را توجیه و تثبیت کنیم و حتی عقبگرد نماییم.
عدهای میخواهند تنبلیها و کندیها و وقت کشیهای ملی و مدیریتی را تحت لوای دروغین علمی بودن توجیه و تئوریزه کنند. این هم عمل گریزی است. علمی بودن غیر از ذهن زدگی است. از درون اتاق در بسته نمی توان همه مشکلات واقعی را حل کرد. علم باید در خدمت عمل باشد. من از تفکری میترسم که بودجه عمومی و فرصت تاریخی دولت نهم را قربانی ذهنیتها و عمل گریزی و محافظه کاری ها کند. با شتابزدگی و عمل زدگی مخالفم ولی نباید اجازه بدهیم که انقلاب و مردم را فدای بوروکراسی کنند. وظیفه تاریخی ما آن است که بوروکراسی را درخدمت مردم درآوریم. شعار ما این خواهد بود: دیوانسالاری درخدمت مردم نه مردم درخدمت دیوانسالاری!
نظر شما