خبرگزاری مهر- گروه استانها، حسن شکیب زاده: بلایای طبیعی، مثل مردن آدمها می ماند. وقتی عزیزی از دنیا می رود همه فامیل، آشنایان، دوستان و همکاران جمع می شوند تا مرهم زخمهای مصیب دیدگان باشند. مرتب به صاحب عزا سر می زنند. در کارهای تشییع و تدفین و مراسم آنها همکاری می کنند. حتی کمک می کنند تا برنامه پذیرایی شام هفتم را هم آبرومندانه برگزار کنند و با سلامتی مجلسش را هم به پایان برسانند.
از هفتم برنامه ها که عبور کردند، کم کم صاحب عزا طعم تلخ مصیبت را می فهمد و وقتی با زور اعلامیه، دعوت های مکرر و تماس های تلفنی، جمعیتی را هم برای چهلم عزیزش گردهم می آورد، ته دلش احساس امیدواری می کند، اما از فردای چهلم، مطمئن می شود که باید پیراهن سیاهش را درآورد و بار تلخ رفتن عزیزش را به تنهایی بردوش بکشد!
عزیز از دست رفته اگر بزرگ خانواده و نان آور خانه باشد که مصیبت خانواده مضاعف خواهد شد، به طوری که زخم رفتن عزیزشان فراموش شده و درد ادامه زندگی و چگونگی آن گریبانگیرشان می شود.
مَثَلی که عرض کردم تقریبا همه ما آدم ها به نوعی یا تجربه مان شده و یا از تجربیات دیگران باخبر هستیم و اصلا هم فرقی نمی کند که عزیز از دست رفته، یک آدم معمولی و بر اثر بلایای طبیعی دارفانی را وداع گفته باشد و یا در صحنه های ایثار و مقاومت و دفاع از سرزمینش به شهادت رسیده باشد.
به تعبیری وقتی یک نفر شهید می شود هم، همه این ماجراها تکرار می شود؛ صحنه هایی که خیلی از آدمها فقط روزهای گرم واقعه را می بینند و شاید هم اصلا نمی دانند که زَنِ شوهر از دست داده و یا فرزندانِ پدر و مادر از دست داده و... و. پس از فروکش کمک های احساسی نزدیکان و مردم، چه خواهند کرد و زندگی را چگونه خواهند گذراند؟ آن هم در روزگاری که به احدی رحم نخواهد کرد.
این ها را گفتم که بگویم ماجرای سیل و زلزله و بلایای طبیعی هم دقیقا همین معنا را در ذهن مترتب می کند. زلزله ای به وقوع پیوست. زمین و زمان همدردی کردند. ستادها و گروههای مختلف تشکیل شد. خیلی ها کمک هایشان را بردند و نقدا و حضوری دادند. خیلی ها هم فراخوان شخصی دادند و نیازمندی های منطقه را جمع آوری کرده و به نوعی به نیازمندانش رساندند.
اما همه این احساسات پاک و بی نظیر که فقط در ایران ما و در شرایط حساس به اوج خود می رسد، آنهم به برکت برنامه های کارشناسی شده احساسی صدا و سیما، معمولا تا هفتم و یا نهایتا چهلم هر ماجرایی جواب می دهد که البته از منظر علمی این اتفاق نه تنها عجیب نیست بلکه کاملا طبیعی و نتیجه شرایطی است که سالهای سال در ایران خودمان، درگیرش هستیم و در ادامه وقتی زمان اجرای برنامه های احساسی تمام شد تازه مصیبت دیدگان و همه آنهایی که با احساس به یاری آنها پرداختند متوجه این واقعیت می شوند که پس از گذار از دوران احساسات، فقط دولت و مسئولان مرتبط هستند که بایستی با مدیریت و فعالیت کارشناسی شده در فکر ساماندهی ویرانه ها و تزریق امید و زندگی به مصیبت دیدگان باشد.
البته اینکه غلبه برنامه های احساسی رسانه های مجازی و در راس آن صدا و سیما بر روی عموم مردم بویژه عوام، بخاطر خلاء مدیریت سیستماتیک و در قالب طرح و برنامه های از پیش تعیین شده دولت و دست اندرکاران بحران می باشد، شکی نیست، ولی نادیده گرفتن نقش و فعالیتهای نظام برای آسایش دائمی بلادیدگان هم دور از انصاف و موجب ناامیدی و خروج مردم از صحنه هایی می شود که نبودشان صدمه ای اساسی بر پیکره نظام و خود مردم وارد خواهد کرد.
چه خوب است کمی منصف باشیم، آن هم در شرایط بحرانی که همه گوش ها و چشم ها در انتظار دیدن و شنیدن واقعیت ها هستند!
*حسن شکیب زاده: محقق، نویسنده و رونامه نگار
نظر شما