به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر با عنوان «تعامل و تقابل تاریخی اسلام و مسیحیت در غرب» سخنرانی ایوان یازبِک حداد است که توسط محمدرضا حضوربخش، دانشجوی دکتری فلسفه تطبیقی، پژوهشگر گروه مطالعات راهبردی مجمع جهانی اهل بیت(ع) ترجمه شده است.
خانم ایوان یازبِک حداد۱، استاد رشته تاریخ اسلام و ارتباطات اسلام و مسیحیت در دانشگاه جرج تاون آمریکاست. یکی از زمینه های پژوهشی مورد علاقه او اسلام در غرب است و به همین خاطر در سالیان اخیر، بیشتر توجه خود را به مسئله مسلمانان در غرب و جنبشهای انقلابی اسلامی معطوف کرد. او در همین زمینه تألیفات بسیاری دارد، تا جائی که در زمینه مطالعات مسلمانان در آمریکا در بالاترین رتبه جای گرفته و به عنوان بهترین مفسر تجربه اسلامی در ایالات متحده آمریکا معرفی شده است.۲ متن زیر ترجمه سخنرانی علمی وی در مرکز الحوار واشنگتن درباره کیفیت ارتباط مسلمانان و مسیحیان در طول تاریخ تا به امروز است.
دکتر حداد، تاریخ ارتباطات اسلام و مسیحیت را با یک واکاری تاریخی مد نظر قرار می دهد. از نظر او، اسلام از همان ابتدا در قلمرو مسیحیت گسترش پیدا کرد. اولین برخورد اسلام با بیزانسی هایی۳ بود که مسلمانان را به عنوان مسیحیان کژاندیش تلقی می کردند. بیزانسی ها در حدود پنج قرن به مبارزه علیه نسطوری ها۴، آریایی ها و هر نوع مسیحیت ارتدادآمیز پرداختند. اسلام از نظر آنها یکی دیگر از این فرقه ها بود. این رویکرد باعث شد تا از همان ابتدا، مسیحیت رویکرد خاصی در مواجهه با اسلام داشته باشد.
دومین تلاقی اسلام و مسیحیت، برای کلیسای کاتولیک اروپا این بار حتی خونین تر اتفاق افتاد؛ چرا که صلیبیان هنگامی که به شرق آمدند، هیچ علاقه ای به گفتگو و تعامل از خود نشان ندادند. آنها تنها به فکر به دست آوردن اموال بیشتر، کسب مستعمرات وسیع تر و به کنترل درآوردن مناطق گسترده تر بودند. با کشتن همه حتی مسیحیان شرقی (به جز افرادی که با آنها همکاری می کردند) در انطاکیه و اورشلیم آنها به مقاصد خود رسیدند و قتل عام بزرگی را مرتکب شدند و در نهایت قسطنطنیه را به تاراج بردند.
برخورد دیگر میان کلیسای کاتولیک و اسلام که البته بنیادی و اساسی بود و کماکان پیامدهای آن را شاهد هستیم، در اسپانیا و با مسیحیان جنبش استرداد۵ بود. در آن دوره، مسلمانان سه گزینه بیشتر نداشتند؛ تغییر دین، جلای وطن و یا مرگ. بسیاری از آنها آهنگ عزیمت نواختند، برخی هم دین خود را تغییر داده و برخی نیز تنها با رعایت تقیه در ظاهر فقط نشان دادند که مسیحی شده اند.
دکتر حداد به نقل از مقاله ای در مورد گروهی از دانشجویان مسلمان می گوید که آنها مسجدی را در اسپانیا افتتاح کردند. زمانی که برای اولین بار از مسجد اذان پخش شد، چند صد نفر از خیابانهای مجاور برای عبادت ملحق شدند- آنها در حدود ۵۰۰ سال (از سال ۱۴۹۲ که دولت اسلامی در جزیره ایبریا پایان پذیرفت) به طور مخفیانه به اسلام پایبند مانده بودند!
بعد از سقوط اسپانیای اسلامی و آغاز گسترش امپراطوری اسپانیا و پرتغال، دوره قدرت اروپا نیز به تدریج آغاز شد که به دنبال دستیابی به کشورهای اسلامی و کنترل اقتصاد آنها از طرق مختلف بود.
سومین مواجهه میان مسلمانان و مسیحیان در قرون نوزده و بیست با رشد پروتستانتیسم رخ داد. مبلغین مسیحی به جای قتل و غارت، بیشتر توجه خود را به قانع کردن مسلمانان و تغییر دین آنها معطوف کردند. اگرچه آنها نیز با این وجود، کسی حتی مسیحیان عرب را در شرق در حد خود نمی پنداشتند. در این دوره مسیحیان بر این باور بودند که حقیقت را صرفاً در مسیحیت می توان جستجو کرد و همه باید همانند آنها بیاندیشند. حتی اگر مردم با تغییر مذهب موافقت می کردند، به خاطر تبعیضات نژادی و قومی از جایگاه یکسانی برخوردار نبودند.
آنچه از تاریخ تبیین شد، به پیامدهای عصر امروز انجامیده است. دکتر حداد، دوران معاصر را عهد یهودی ـ مسیحی۶ می نامد که البته به زعم خود او هنوز باید به دنبال اصطلاح بهتری برای توصیف این عهد باشیم. این دوران با تسلط ایالات متحده پیوند خورده است که به نوعی به طور علنی ضد مسلمانان است؛ اگرچه بیانیه های رسمی وزارت خارجه این کشور، اسلام را به عنوان یک دین رسمی می پذیرد. (اما این دین تنها دینی است که اگرچه مورد قبول آمریکا است اما در عین حال این کشور سعی در تجزیه آن دارد.) مضاف به اینکه، آمریکا سیاست خاصی را در قبال اسلام دنبال می کند و میان مسلمانان معتدل و افراطی و غیره تفکیک قائل می شود.
حداد هشدار می دهد که ما باید نسبت به سیاستهایی که از طرف دولت آمریکا اتخاذ می شود کاملاً هوشیار باشیم؛ سیاستهایی مثل اعمال محدودیت نسبت به مهاجرت مردم از جهان عرب، به خصوص مسلمانان، ممانعت از ورود اعراب یا بازجویی در فرودگاه ها و غیره. حداد جامعه مسلمانان را ترغیب می کند تا با سناتورها و نمایندگان مجلس مسئله را درمیان بگذارند و غیر قابل قبول بودن چنین سیاست هایی را گوشزد کنند.
مسئله دیگر که اخیراً پدید آمده، وضعیت نابسامان مسیحیان در خاورمیانه است. دولت اسرائیل مطالعه ای را منتشر کرد که طی آن مدعی بود مسیحیان در حال ترک فلسطین هستند. اسرائیلی ها اعلام کردند که مسیحیان به دلیل نارضایتی از مدیریت فلسطینیان در سالهای اخیر این منطقه را بدرود گفته اند و عجیب اینکه این مطالعه هیچ ارتباطی میان آزارهایی که مسیحیان در مدت چند دهه حکومت اسرائیلی ها کشیدهاند و ترک اسرائیل نمی بیند. آزارهایی مثل محرومیت از مالکیت، غصب خانه ها و منازل، بیکاری و ممانعت از تحصیل و غیره...
هنگامی که اسرائیل در سال ۱۹۶۷ اورشلیم را به کنترل در آورد، در حدود ۲۸۰۰۰ مسیحی عرب در این شهر زندگی می کردند. امروز این تعداد به کمتر از ۴۰۰۰ نفر کاهش پیدا کرده است. اسرائیل قصد دارد تا با استفاده از افول جمعیت مسیحیان، مسلمانان را مقصر جلوه دهد. حداد اضافه می کند که نباید از این نکته غفلت کرد که روزنامه نگاران آمریکایی که سهم بزرگی در خلق این داستان دارند، صراحتاً در صف مقدم حمله به مسلمانان مشارکت می کنند.
علاوه بر مسئله مسیحیان فلسطینی، مسئله مسیحیان لبنانی و مسیحیان قبطی در مصر نیز مورد سوء استفاده قرار گرفته است؛ اگرچه وضعیت آنها بسیار متفاوت است. مسیحیان لبنانی از یک جنگ داخلی که در آن مغلوب شدند، به تازگی رهایی یافته اند و در حال تجربه حس عمیق سرافکندگی و از دست دادن سیطره گذشته هستند و البته این حس درونی با نظام جدید هیچ ارتباطی ندارد. برخی مردم به دنبال دستکاری اوضاع برای القاء این حس هستند که مسیحیان و مسلمانان توان زندگی مسالمت آمیز را ندارند. مسئله قبطی ها نیز به اوائل دهه ۱۹۷۰ باز می گردد که انور سادات تصمیم گرفت برای جلب نظر اخوان المسلمین، قبطی ها را تحت فشار قرار دهد. قبطی ها مسائل عدیده ای دارند که خواستار توجه بیشتر به آنها هستند و البته یک گروه فعال در آمریکا از هیجانات به وجود آمده طرفداری می کند.
باید دانست که درصد قابل توجهی از نفرت علیه اسلام در میان احزاب راستگرای مسیحی به چشم می خورد. بعد از جنگ ۱۹۶۷ این مسیحیان از نظر دینی و اعتقادی مسلمانان را ضد مسیحی یا همان دجال پنداشتند که به دنبال انشقاق نهایی یهودیان هستند. اگرچه خوشبختانه گروهی از مسیحیان تبشیری هستند که از فلسطینی ها طرفداری می کنند و از سفرهای مسیحیان تبشیری به سرزمین مقدس حمایت می کنند تا اینکه آنها به چشم خود شاهد اتفاقات آن منطقه باشند.
کلیساهای چپگرا، که در واقع کلیساهای شورای ملی کلیساها هستند، موضع اندک متفاوتی دارند. آنها همواره از راه حل دو ملتی و ایجاد پایتخت عربی در اورشلیم پشتیبانی می کنند. اگرچه برخی از آنها کمی دچار تحول شده و تحت تأثیر احساس تقصیر در مسئله هولوکاست، از مواضع قبلی خود فاصله گرفتند. حداد قائل است که این اتفاق باید به صورت جدی دنبال شود چرا که یک تغییر بنیادین در اعتقادات کل آنها رقم زده است. او حتی برخی از آنها را مبلغ مسیحی نمی داند، بلکه مبلغ آموزه هولوکاستی۷ معرفی می کند.
این نکته بسیار مهمی است چرا که آنچه از نظر آنها حتی از نظر تاریخی برای مسیحیت یک بزنگاه است، نه تجسد مسیح و نه رستاخیر او بلکه هولوکاست است. حداد در مباحثاتی که با برخی از آنها داشته است همواره این سوال را مطرح می کند که چرا ژاپنی ها، چینی ها و یا آفریقایی ها باید مسئولیت نفرت اروپاییان از یهودیان را بپردازند. پاسخ همیشگی آنها این است: همه مقصر هستند!
این نوع الاهیات به طور طبیعی از الگوی سنتی کلام مسیحی یعنی اعتقاد به مرگ و رستاخیر بهره برداری می کند اما به سمت نظام جدید، یعنی هولوکاست و رستاخیز دولت اسرائیل در حرکت است. دولت اسرائیل، بنابراین، برای هویت این دسته از مسیحیان یک مسئله حیاتی است و بقاء این دولت، برای رستگاری مسیحیان ضروری است، چرا که بدون آن رستگاری وجود ندارد.
حداد بیان می کند که این ایدئولوژی ارتدادآمیز است چرا که اگر شخصی الاهیات مسیحی را در طول تاریخ ملاحظه کند، وجود چنین آموزه ای را مردود می داند. با این وجود، امروزه برخی مدارس دینی مسیحی وجود دارند که یک چنین نظام الاهیاتی را آموزش می دهند. این جز به افزایش تنش میان مسیحیان و مسلمانان نمی انجامد.
مهاجرت مسلمانان به غرب این مسئله را پیچده تر کرده است. از یک سو، می توان قضیه را ساده انگارانه مد نظر قرار داد که به طور کلی عده ای از مردم به علل مختلف (آزادیهای دینی و سیاسی، بهره وری اقتصادی و غیره...) به اروپا مهاجرت می کنند اما از سوی دیگر، به خاطر یکسری دلائل، به طور ناگهانی سراسر اروپا از گسیل مهاجرت مسلمانان دچار وحشت می شود تا حدی که کشورهای اروپایی حتی تصمیم می گیرند تا ترکیه را از لیست انتظار برای الحاق به اتحادیه اروپا حذف کنند.
اسلام در حال حاضر بزرگترین دین اروپا بعد از مسیحیت است که این حقیقت باعت می شود اسلام یک دین اروپایی باشد حال چه آنها علاقه داشته باشند یا خیر. اما این کشورها سیاست های متفاوتی را در قبال اسلام و مهاجرین اتخاذ کرده اند. به عنوان مثال، آلمان، اتریش، و سوئیس امتیاز شهروندی را به مهاجرین نمی دهند حتی اگر فرزندان آنها در آن کشور به دنیا آمده باشند. آنها همواره به عنوان یک کارگر مهمان که یک روز باید این کشور را ترک کنند، به حساب می آیند. هلند نیز همین سیاست را دنبال کرد تا اینکه بهترین راه حل را در سامان بخشیدن به مهاجران دید. بنابراین احداث مساجد و پذیرش امامان را به هزینه های دولتی در دستور کار قرار داد. اما به جای تدریس زبان عربی، زبان دین اسلام، به آنها زبان ترکی و تاریخ ترکی آموختند! تمام این اتفاقات به هدف هویت بخشی جدید به آنها بود (هویت ترکی) و تا اینکه در نهایت با هویت جدید به کشور خود بازگردند. سپس آنها امامان مراکشی را با همین هدف وارد کردند.
در حال حاضر، سیاستمداران هلندی متوجه شدند که مهاجرین به کشورهای خود بازنمی گردند، بنابراین تلاش می کنند تا با ترغیب مسلمانان برای تشکیل یک روال اداری اسلامی و اولویت بخشی این چنینی که قابل تدبیر و انعطاف پذیر باشد، آنها را در کشور خود حفظ کنند. با حضور مسلمانان، برخی از مسیحیان در حال بازیابی دین خود هستند اما در عین حال هویت مسیحی را در مقابل هویت اسلامی قرار می دهند. دو دغدغه ای که اروپاییان و آمریکایی ها عمیقاً نسبت به آنها ملاحظه دارند به ترتیب امنیت و فرهنگ هستند. امنیت هم شامل امنیت جامعه اقلیت مسلمانان در غرب می شود و هم امنیت کشورهایی که در مسلمانان در آن زندگی می کنند را دربرمی گیرد.
مسئله فرهنگ نیز بسیار جالب و قابل توجه است. به دلیل اینکه مسلمانان و جوامع غربی از آن به عنوان راهی برای شناخت دیگری استفاده می کنند. پرفسور حداد، از یک گزارشگر روزنامه نیویورک تایمز خاطره ای را نقل می کند که طی یک همکاری قرار شده بود مقاله ای تحت عنوان مسلمانان در آمریکا در چندین شماره چاپ شود. در حین صحبت، آن گزارشگر به تناوب از این عبارت استفاده می کرد: آنها به این جا تعلق ندارند. چرا آنها به جائی که از آن آمده اند باز نمی گردند؟ حداد می گوید: از او پرسیدم چرا آنها به اینجا تعلق ندارند که او پاسخ داد: آنها ارزشهای متفاوتی را دنبال می کنند. حداد از او توضیح بیشتری می خواهد. آن گزارشگر بیان می کند که مثلاً مسلمانان الکل و شراب نمی نوشند، آنها به ارتباط جنسی قبل از ازدواج و یا هم جنسگرایی اعتقاد ندارند. حداد، خود بازگو می کند، که در پاسخ به این نکته اشاره کرده است که بسیاری از مسیحیان و حتی یهودیان نیز چنین اعتقاداتی دارند پس از نظر شما چه سیاستی را باید در قبال آنها در دستور کار قرار داد؟ بالاخره بعد از کمی گفتگو، آن گزارشگر پذیرفت که هنگامی که یهودیان در دهه ۱۹۲۰ نیز وارد آمریکا شدند، نیویورک تایمز مقاله ای را به چاپ رساند که طی آن مدعی شده بود این گروه به آمریکا تعلق ندارند چرا که از ارزشهای متفاوتی تبعیت می کنند. در نتیجه این گفتگو، آن گزارشگر به این نتیجه رسید که به راحتی می توان از فرهنگ برای منزوی کردن گروه های مختلف استفاده کرد و بر چسب دیگری بودن و به اینجا تعلق نداشتن را به آنها زد.
مسلمانان نیز از فرهنگ برای متمایز کردن خود استفاده می کنند. بسیاری از مسلمانان، با آگاهی، در حال بازآفرینی اسلام هستند به این معنا که اسلام را در سبک پوشش و نحوه رفتار خلاصه می کنند. برای برخی، اسلام، بیشتر یک امر فرهنگی است تا یک نظام الاهیاتی و عقیدتی. اسلام در حفظ هویت از اهمیت خاصی برخوردار است اما در عین حال، توسط فرهنگ های میزبان به عنوان یک تهدید برای تغییر جامعه ارزیابی می گردد.
پی نوشتها:
۱. Yvonne Yazbeck Haddad
Lippy, Charles H. (۲۰۰۲). Pluralism Comes of Age: American Religious Culture in the Twentieth Century. ME. Sharpe. P. ۱۸۴.۲
۳. کلیسای اورتدکس یونانی
۴. شاخه ای از مسیحیت که به تبعیت از رهبر خود، نستوریوس، به تمایز جنبه بشری مسیح از جبنه الهی او معتقد هستند.
۵. Reconquista: جنبشی که با اوج گیری قدرت اروپاییان به خصوص اسپانیا و پرتغال برای بازپسگیری بخش مسلمان نشین اسپانیا و جزائر ایبریا شکل گرفت.
۶. Judeo-Christian
۷. Holocaustianity
نظر شما