خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه-ابراهیم اخلاصی: صلح امام حسن (ع) با معاویه و قیام امام حسین (ع) بر علیه یزید دو رخداد مهم در تاریخ اسلام محسوب می گردند. یادداشت حاضر در مقام زدون تقابل فکنی های موجود میان صلح مذکور و قیام امام حسین (ع) است. مقدمه بحث این که فاهمه عمومی غالبا" مبتنی بر دوگانه قیام حسینی _ صلح حسنی شکل گرفته است; این در حالی است که از صرف نظر از اقتضائات تاریخی, از حیث احتجاجات کلامی و امام شناسی شیعی, کنش های ظاهراً متناقض، به استناد صدورشان از ناحیه معصومان (ع)، به مثابه «نور واحد»، همگی در حکم امر یکسان، و شاید به قولی «امر واحد» محسوب می گردند و هیچ یک بر دیگری رجحان ندارند.
به بیان دیگر, در مقام فرض, می توان گفت اگر امام حسین (ع) هم در زمان امام حسن (ع) واقع می شدند، دقیقا" همان رویه حسنی را محقق می نمودند و ما امروزه فرضاً شاهد صلح حسینی به مثابه یک واقعیت تاریخی می بودیم.
به این ترتیب، صلح امام حسن (ع) و قیام امام حسین (ع)، از حیث استنادشان به معصوم (ع) می توانند به مثابه مقولاتی برخوردار از قدسیتی یکسان مورد تعلیل و تبیین قرار داده شوند. بی توجهی به مصدر فوق الذکر، باعث می شود که یکی از اصحاب امام حسن (ع) در واقعه صلح با معاویه، از حضرتش، با تعبیر جسورانه «مذل المسلمین» یاد کند؛ این در حالی است که بنا به نظرات مورخان، قیام افتخار آمیز حسینی در پی تمهیدات حاصل از صلح قهرمانانه امام حسن (ع) محقق گردیده است.
هم چنین، نهضت ارجمند فکری دوره امام باقر (ع) و امام صادق (ع) از برکات قیام امام حسین برشمرده شده اند. به نظر می رسد این سنخ استدلال, به ویژه مواقعی که با روایت ها و عملکردهای متناقض و مبهم تاریخی (چه به صورت کلی یا موردی) روبرو هستیم می تواند راهگشا بوده، و مبنای باور، به ویژه برای مؤمنان، واقع شود.
مرحوم استاد دکتر شهیدی نیز در مباحث ناظر به تاریخ تحلیلی اسلام, در عین پرداختن دقیق شواهد و مستندات تاریخی و نیز جهد بلیغ برای جرح و حک و تعدیل و نفی و اثبات آن ها, در مواجهه با وجوه ابهام برانگیز و یا برش های ناقص موجود از روایت های تاریخی از این شیوه بهره می جستند؛ از آن جمله است تعلیل وقایع جنگ های صدر اسلام و تقش فرشتگان و امدادهای غیبی در یاری رساندن به مسلمانان و نهایتا" پیروزی قلیل مسلمانان بر کثیر کفار; حقیقتی که از یک سو مورد تصریح قران کریم واقع شده است و از سوی دیگر، به استناد دیگر سنت های تاریخ نگاری, اصولا" پرداختن به این مقولات در تبیین و تعلیل وقایع محقق شده مطلقا" وجهی ندارد.
اهمیت و دلالت امروزین بحث مندرج در بند نخست این یادداشت (یعنی دو عمل به ظاهر متفاوت، با قدسیتی مشابه) زمانی مضاعف می شود که (مشخصاً) بنا بر آخرین قرائت امام خمینی در اواخر سال ۶۷، با محوریت عنصر «مصلحت»، آن هم با یک صورتبندی خاص و بی بدیل، که آن را فراسوی «احکام اولیه و ثانویه» قرار می دهد، همه شئون پیامبر و ائمه - به غیر از ولایت تکوینی - به ولی فقیه تسری می یابد.
با عنایت به توضیحات مذکور، نتیجه کلی حاصل از نوشتار فوق این است که فلان فرد یا گروه مؤمن (در مقام عمل) نمی تواند با اتکال یک سویه به کیفیت های روانشناختی و فردی و نیز جامعه پذیری های مبتنی بر روحیه شهامت و جنگاوری، ((در مقام عمل)) فقط قیام حسینی را فصل الخطاب نگرش و رفتار خویش قرار دهد و خوانش خود از آموزه های دینی را حصر به آن سازد؛ و از سوی دیگر، و به طریق مشابه، دیگر گروه از مؤمنان نیز ((در مقام عمل)) مجاز نیستند به استناد تغلب روحیه تساهل و تسامح - که باز هم منبعث از برخی آموزه های دینی و نیز حاصل فرایندهای اجتماعی و جامعه پذیری و امثالهم می باشد، دین را به طور بی ضابطه تحویل به رواداری محض و سهل گیری غیر تظام مند نمایند.
بهره برداری از دلالت های گوناگون سیاسی و اجتماعی حاصل از صلح امام حسن (ع) به همان میزان مغتنم و ارزشمند است که پرداختن به ریشه ها و پیامدهای برخاسته از نهضت حسینی. مجموع موارد مذکور، هیچ کدام کمترین منافاتی با ضرورت «آزادی فکر» و نیز اندیشه-ورزی جریان های فکری گوناگون ندارند. تعاطی حاصل از جریان آزاد اندیشه ورزی، و تکوین نظام های جدید و متفاوت دانایی، و استحصال هسته مشترک آن ها، عرصات و ساحات گوناگون عمل را نیز معطوف به تغییر و زایش های جدید، به سمت تعالی و پیشرفت می نماید که این خود عین خردورزی و دینداری است.
نظر شما