به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر برشی از کتاب حکیمانهترین حکومت شامل گفتارهایی از آیت الله مصباح در مورد جلوه ای از کارآمدی های انقلاب اسلامی است که در ادامه می خوانید؛
معیار قضاوت و ارزشگذاری درباره کارآمدی یا ناکارآمدی نظام جمهوری اسلامی نباید معیارهای غربی باشد؛ چون آنها فرهنگ دیگری دارند و به دنبال اهدافی کاملاً متفاوت با اهداف ما هستند. کارآمدی یا ناکارآمدی یک نظام را باید با اهداف خود سنجید، نه با اهداف دیگران.
اساس شکلگیری انقلاب اسلامی این بود که فرهنگ غربی ـ که در دروة پهلوی در کشور ما حاکم شده بود ـ کنار رود؛ اما روشن است که اگر کسی به دنبال آن فرهنگ باشد، حکومت محمدرضاشاه برای او مناسب است؛ بهویژه اگر ازنظر اقتصادی نیز نیازهای او را برمیآورد.
در آن فرهنگ، شاخص اصلی کارآمدی نظام، تنها درآمد ناخالص ملی و شاخص رشد اقتصادی و اموری ازایندست بود و ارزشهای الهی و انسانی در آن جایگاهی نداشت؛ ولی آنچه ما به دنبال آن هستیم، تنها پیشرفت اقتصادی نیست. اگر درآمد ملی و سرانه ملی ما افزایش یابد یا حتی بهکلی فقر از جامعه ما رخت بربندد، هنوز ایدئال ما محقق نشده است؛ چون هنگامی این ایدئال محقق خواهد شد که تمام اهداف نظام جمهوری اسلامی را محقق سازیم و افزون بر رشد اقتصادی، فساد اخلاقی و بیایمانی و کفر را نیز از جامعه ریشهکن کنیم.
آنچه برای ما در درجه نخست اهمیت قرار دارد، رشد فرهنگی و باورها و ارزشهای الهی و انسانی است.
بنابراین، برای ارزشگذاری و قضاوت درباره اینکه آیا نظام جمهوری اسلامی کارآمد است یا خیر، نباید به ارزشهای مادی غربی بسنده کرد؛ چون هدف ایجاد نظام جمهوری اسلامی فراتر از این مسائل بود.
در تحلیل کارآمدی نظام سیاسی، انتقاد از عملکرد یک دستگاه یا چند دستگاه، به معنای انتقاد از کل نظام نیست.
نظام سیاسی همچون بدن انسان است که شامل مغز، قلب، کبد، ریه، انگشت، ناخن، مو و دیگر اعضا میشود و اگر کسی در موردی نقص عضوی داشت، کلیت او بیاعتبار نمیشود. مثلاً اگر کسی ریزش مو دارد و ما او را متوجه این امر میکنیم، بدین معنا نیست که به کلیت آن شخص اعتراض داریم؛ چون او هزاران عضو دیگر در بدن دارد که سالم است.
انتقاد از برخی اندامها به سبب نارسایی ها و کمبودها، بهویژه اگر کمبودها براثر غفلت و تنبلی و اغراض شخصی و گروهی و جناحی باشد، شایسته و بلکه لازم است، تا آن نارساییها و آفتها به دیگر بخشها سرایت نکند. پس «انتقاد از برخی بخشها به معنای تضعیف نظام نیست، بلکه گاهی بیاعتنایی و انتقاد نکردن سبب تضعیف نظام خواهد شد.»
ازآنجاکه نظام عبارت است از چینش منظم و باهدف مهرهها در کنار یکدیگر تا آنها در آن قالب و چارچوب، وظایف خود را ایفا کنند، لذا انتقاد از یک بخش نظام به معنای تضعیف آن نظام نیست.
در تحلیل کارآمدی نظام جمهوری اسلامی، نباید ضعف برخی افراد یا نهادها به قضاوت نهایی بینجامد و فرد به سبب برخی عملکردها، روش اعتراض را در پیش گیرد. دشمنان اسلام میکوشند تا با پررنگ کردن برخی مشکلات کشور، القا کنند که نظام جمهوری اسلامی کارآمدی ندارد تا دیگران را به این نتیجه برسانند که احکام اسلام کارآمد نیست.
بنابراین در تحلیل کارآمدی نظام جمهوری اسلامی، نباید اشکال یک فرد را بهپای کل نظام گذاشت و نظام را زیر سؤال برد، بلکه اگر اشتباه یا انحراف یک کارگزار، کوچک و قابلاغماض بود، باید از آن چشم پوشید؛ اما اگر مهم است، باید از او انتقاد کرد تا متوجه اشتباه و انحرافش بشود.
البته اگر بتوان تا پیشازاین مرحله، با یک تماس خصوصی، اشکالات فرد را با وی در میان گذاشت، باید چنین کرد؛ اما اگر با این شکل، اصلاحی صورت نگرفت، میتوان انتقاد را به سطح عمومی کشاند تا مؤثر افتد. ولی بههرحال، اشکال در برخی افراد یا نهادها سبب نمیشود که کسی به خود اجازه دهد اصل نظام را زیر سؤال ببرد.
در تحلیل کارآمدی نظام جمهوری اسلامی، هم باید به اهداف توجه کرد و هم به ابزارها و امکانات دستیابی به آنها. همچنین افزون بر مقتضیات، باید به موانع یک نظام سیاسی در نیل به آن هدف نیز توجه کرد.
اگر این عوامل را کامل در کنار هم در نظر بگیریم، تحلیلی جامع و علمی از کارآمدی نظام جمهوری اسلامی بهدقت خواهیم داد. بیتوجهی به اهداف و ابزار و موانع میتواند منشأ اشتباه در تحلیل کارآمدی شود و از دقت آن بکاهد.
تشکیل حکومت دینی، لزوماً بدین معنا نیست که هیچ تخلفی در جامعه و حتی بهدقت حکومت صورت نگیرد. ممکن است برخی گمان کنند که برخی نابسامانیها و تخلفات در نظام جمهوری اسلامی، آن را از ماهیت دینی میاندازد؛ حالآنکه مفهوم «حکومت دینی»، مفهومی مشکّک و ذومراتب و کشدار است.
مرتبهای از حکومت دینی، همان مرتبهای است که با ظهور حضرت حجت عجل الله تعالی فرج الشریف تحقق خواهد یافت؛ حکومتی که در آن از فساد کارگزاران، رشوه در ادارات، پارتیبازی، باندبازی و اموری ازاینقبیل خبری نخواهد بود.
بدیهی است که ما در حال حاضر، با تحقق چنین حکومت آرمانیای فاصله داریم؛ اما با وجود برخی اشکالات، این نظام از نظام پهلوی که رسماً اسلام را از صحنه اجتماع و سیاست میزدود، بسیار دور است و به آن حکومت آرمانی بسیار نزدیکتر است؛ زیرا حتی در قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده است که هیچیک از مقررات و قوانین نظام جمهوری اسلامی نباید با اطلاقات و عمومات قرآن و سنت مخالفت داشته باشد.
برای جلوگیری از وقوع تخلف در این زمینه، یکنهاد رسمی، به نام شورای نگهبان در قانون پیشبینیشده است که وظیفه دارد از تصویب مصوبات خلاف شرع جلوگیری کند. خلاصه آنکه در پاسخ به این سؤال که آیا نظام جمهوری اسلامی، حکومتی دینی است یا خیر، باید گفت:
《 آری، حکومت دینی است؛ اما مرتبهای از مراتب حکومت دینی، نه آن شکل مطلقش که هیچ عنصر غیردینی یا ضد دینی در آن وجود نداشته باشد.》
بهعبارتدیگر، از کسانی که مدعیاند این نظام مبتنی بر ولایتفقیه باید به یک «نظام لائیک» تغییر یابد ـ چون موفق نبوده استـ باید پرسید که شما موفقیت یک نظام را به چه میدانید؟ بسیاری خواهند گفت که اگر آن نظام، خواستههای مردم را تأمین کند و به اهدافش برسد، موفق است؛ اما اگر به اهدافش نرسد و نتواند مردم را راضی نگاه دارد، ناموفق خواهد بود.
دراینباره، ما باید به این نکته توجه کنیم که خواستههای مردم دنیا در برقراری یک نظام با یکدیگر متفاوت است. کسانی هستند که نظامی را بر سرکار میآورند تا خواستهها و نیازمندیهای مادی و هوسهای دنیاییشان را برآورد. آنان به دنبال محیطی آرام و بیسروصدا هستند که بتوانند خوب بخورند و خوب بپوشند و همواره در خوشی باشند:
ذرْهُمْ یَأْکلُواْ وَیَتَمَتَّعُواْ وَیُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُون؛(حجر/۳) «بگذار آنها بخورند و بهره گیرند و آرزوها آنان را غافل سازد؛ ولی بهزودی خواهند فهمید».
والَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَیَأْکُلُونَ کَمَا تَأْکُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًی لَّهُم؛(محمد/۱۲) «و کافران از متاع زودگذر دنیا بهره میگیرند و همچون چهارپایان میخورند و سرانجام آتش دوزخ جایگاه آنهاست».
قرآن کریم با تعابیر پیشگفته، از چنین کسانی یادکرده، و خواستهای آنان را در محدودۀ خواستهای حیوانی دانسته است. با چنین نگاهی، اگر یک نظام بتواند این خواستهها را برآورد، نظام موفقی خواهد بود؛ ولی ما بر اساس بینش الهی خویش، تحقق چنین امری را موفقیت نمیدانیم، بلکه موفقیت نظام را در این میدانیم که بتواند زمینة رشد انسانی را فراهم کند.
درحقیقت، انسانیت انسان به رشد معنوی اوست، نه رشدحیوانیاش. البته نیازهای حیوانی ما نیز باید تأمین شود، ولی این هدف اصلی نیست، بلکه هدف متوسط و به یک معنا ابزار است. هدف اصلی انسان، تکامل انسانی و معنوی و قرب خداست. بنابراین از دیدگاه ما نظامی موفق است که بتواند به این هدف در جامعه تحقق بخشد.
برای ارزیابی هر نظام سیاسی، در درجه نخست باید دید که ملاک موفقیت، بر اساس مبانی و چارچوبهای فکری آن نظام، چیست. مطلب دیگر آنکه کسانی، در ارزیابی عملکرد جمهوری اسلامی و کارآمدی آن، چنین القا میکنند که همة امور جامعه تابع نظام و حکومتی است که در رأس آن قرار گرفته است. بنابراین، تمام خوبیها و بدیهای جامعه بر گردن حکومت است و در همة آنها حکومت نقش دارد.
درحقیقت، اینان حکومت را مسئول تأمین تمام خواستههای جامعه میدانند و تمام مشکلات را به گردن حکومت میاندازند و مثلاً میگویند که حکومت نتوانست نظام اقتصادی درستی برقرار سازد؛ فرهنگ را اصلاح کند؛ رشد سیاسی بدهد؛ یا سبب رشد معنوی افراد شود. در اینجا نیز مغالطهای درگرفته است؛ زیرا نقش حکومت در مصالح و مفاسد جامعه علت تامه نیست، بلکه فقط جزئی از سرنوشت جامعه در دست حکومت است، نه اینکه همهچیز مردم در دست حکومت باشد.
ازاینرو این حقیقت را نمیتوان کتمان کرد که حکومتی بالاتر از حکومت علی علیه السلام نیست و دستور حکومتیای بالاتر از دستور اسلام وجود ندارد. با وجود این دو ویژگی در حکومت علی علیه السلام ، ایشان تا چه اندازه توانست جامعه را اصلاح کند؟ آیا صددرصد اهداف ایشان در آن حکومت تأمین شد؟ قطعاً پاسخ، منفی است؛ زیرا جنگهای داخلی صفین و جمل و نهروان، تهدیدات دشمنان خارجی، کمبود نیروی انسانی توانمند و تربیتشده، فزونی مشکلات، گستردگی بدعتها و سنتهای فاسد و آلودگیهای مزمن اجتماعی و تغییر چارچوب نظام ارزشی، زمینهای فراهم ساخت تا جامعه ایدئالی آن حضرت، کامل محقق نشود.
بهعبارتدیگر، حکومت همهچیز مردم را در اختیار ندارد و تکتک مردم جامعه، ارادۀ مستقل، و حتی خواستههای متفاوتی دارند. همچنین، مسائل گوناگونی هست که تحت کنترل حکومت نیست و حکومت نمیتواند لجام آنها را در دست گیرد. پس برای تعیین میزان کارآمدی یک نظام باید دید که حکومت چه سهمی میتواند در «سرنوشت جامعه» داشته باشد. اگر در آن سهم درست عمل کرد، موفق است؛ هرچند جامعه همچنان با هزاران آفت و آسیب روبهرو باشد.
کارآیی حکومت در همۀ شرایط تاریخی و اجتماعی یکسان نیست، بلکه گاهی حتی عوامل بیرونی میتواند مانع کارآیی حکومت شود؛ مثلاً وقتی دشمن احساس کرد که در درون جمهوری اسلامی ظرفیتهای پیشرفت و ترقی مادی و معنوی فراهم است، کوشید تا با دخالتهای نظامی و تبلیغاتی، فشارهای اقتصادی و اموری ازایندست، موانعی بر سر راه کارآمدی نظام ایجاد کند. بدیهی است که بخشی از این امور را نمیتوان کامل کنترل کرد و بههرحال، در نظام و جامعه اثرگذار است.
بنابراین، در ارزیابی حکومتها باید دید که آن حکومت در شرایط عادی قرار دارد یا اینکه با تهدیدات فراوانی روبهروست؛ مثلاً اگر درصددیم که دربارۀ مشکلات اقتصادی کشور نظر دهیم، باید توجه کنیم که منشأ این مشکلات چیست. بدیهی است که بخشی از این مشکلات ناشی از عوامل گوناگونی است که داوری در موفقیت نظام اسلامی به بررسی آنها بستگی دارد؛ مثلاً تغییر فرهنگ مصرف جامعه و بالارفتن سطح توقعات، تحریمهای اقتصادی، تحمیل جنگ ازسوی عراق به ایران به جرم پایبندی به ارزشهای اسلامی و حوادث طبیعی فراوان، همه در پیدایش این مشکلات نقش دارد. ناهنجاریهای فرهنگی نیز چنین است.
بسیاری از اندیشمندان اسلامی و مربیان دینی، پیش از انقلاب درگیر مبارزه یا در بند رژیم طاغوت بودند و پس از انقلاب، به سبب نیاز شدید نظام به کارهای اجرایی مشغول شدند. گروهی از ارزشمندترین تربیتیافتگان مکتب اسلام همچون شهید بهشتی، مطهری، باهنر، رجایی و شهدای محراب، که هریک سرمایههای بینظیر نظام و اسلام بهشمار میآمدند، در حوادث آغازین انقلاب، بهدقت خیانتکاران و دشمنان اسلام به شهادت رسیدند. افزون بر این، دخالت دشمن در ایجاد فضای آلودة فرهنگی برای نسل جوان، در نابسامانیهای فرهنگی تأثیری عمیق گذاشت.
۱. جمهوری اسلامی؛ نظامی برپایة خدامحوری
ولایتفقیه، بهعنوان رکن اصلی و اصیل نظام جمهوری اسلامی، رمز بقای این نظام بوده است؛ چنانکه تا کنون توانسته است به پشتوانة آن دربرابر تمام تهدیدها و چالشها مقاومت و چارهاندیشی کند. اساس این مقاومت در این نهفته است که حاکمیت فقیه در عصر غیبت به حاکمیت خداوند گره خورده است و جامعه مسلمانان، تحت لوای این نوع حاکمیت، با جانودل در «حفظ و استمرار» آن میکوشند.
تنها نظام ما به «جمهوری اسلامی» مزیّن نشده است، بلکه کشورهای دیگری همچون پاکستان و موریتانی، این عنوان را یدک میکشند. حتی در برخی کشورها بهظاهر، قوانین اسلام را سختگیرانه اجرا میکنند؛ مانند عربستان سعودی که دستبریدن و گردنزدن و مجازاتهایی ازاینقبیل در آنجا مرسوم است؛ اما چرا قدرتهای شیطانی دنیا از ایران اسلامی میهراسند و به این کشورها واکنش جدی نشان نمیدهند؟
زیرا این کشورها در مشت قدرتهای بزرگ دنیا هستند و در برخی از آنها مانند افغانستان، مسلمانان برای استقرار حاکمیت الهی در جامعه خویش بسیار میکوشند؛ اما بهدلیل نداشتن اعتقاداتی همچون اعتقاد به ولایتفقیه در نیمة راه بازماندهاند و قدرتهای شیطانی حرکتهای آنها را بهنفع خود مصادره کردهاند.
اما در ایران، حرکت مردم به رهبری کسی شکل گرفت که از عمق وجود معتقد بود که این حکومت باید بر اساس اسلام شکل گیرد و کسانی متصدی امر شوند که «حق» حکومت و ولایت از جانب معصومان علیهم السلام به آنها داده شده است. بدیهی است که دراینصورت، هر عملی در نظام جمهوری اسلامی باید با اذن «ولی فقیه» انجام شود؛ وگرنه از اعتبار ساقط است.
بنابراین، در کشورهای دیگری همچون کشور ما قانون اساسی، انتخابات، مجلس شورا و اموری ازاینقبیل وجود دارد؛ ولی آن چیزی که جمهوری اسلامی را از نظامهای سیاسی دیگر متمایز ساخت، «مشروعیت الهی» آن بود که نمادی از خدامحوری در جامعه اسلامی است. ازهمینروست که مردم مسلمان ایران، از عمق وجود از دستورهای ولی فقیه پیروی میکنند؛ زیرا او را مأذون خداوند و نمایندة حضرت حجت عجل الله تعالی فرج الشرف در حال حاضر میدانند.
بر اساس نگرش دینی، تمام عالم هستی متعلق به خداست و تا او اذن تصرف در آن را ندهد، کسی حق ندارد در آن تصرف کند. حاکم نیز تنها در صورتی میتواند بر مردم حکومت کند که این «اذنِ تصرف» را از خداوند گرفته باشد؛ وگرنه او نیز مانند دیگران، بندهای از بندگان خداست و ازاینحیث تفاوتی با آنها ندارد.
کسی که در صدد وضع قانون برای دیگران و دستور دادن به آنهاست، باید از خداوند اجازه داشته باشد؛ چون همهچیز ملک خداست و همة افراد بندة اویند.
نظام جمهوری اسلامی بر این پایه قرار دارد که در تمام قوانین و ضوابط حکومتی باید اذن خداوند احراز شود. همچنین حاکم باید منصوب خداوند باشد تا برای تصرف در جانومال و آبروی دیگران اذن یابد. بنابراین، نظام جمهوری اسلامی اساساً در مقابل «جریان سکولار» حاکم بر دنیاست که انسان را بهجای خدا نشانده است و خواست و رضایت او را منشأ مشروعیت قانون میداند و حاکمی را برمیتابد که مردم او را معرفی کرده باشند و وکیل آنها باشد.
۲. جمهوری اسلامی؛ نظامی بر پایة اعتقادات بنیادیِ اسلامی
دشمنان اسلام، بهخصوص ابرقدرتهای بزرگ دنیا نه پیروزی انقلاب را پیشبینی میکردند و نه استمرار آن را؛ زیرا رژیم محمدرضاشاه آنچنان قدرت یافته بود که کسی گمان نمیکرد به این زودی شکست بخورد و ساقط شود و پیشبینی نمیشد که نظامی بر سرکار آید که در رأس آنْ فقیه قرار گیرد. همچنین وقتی آنها احساس کردند که این نظام، قوام یافته است، با تمام توان کوشیدند تا آن را ساقط کنند؛ اما از هر راهی وارد شدند، نهتنها موفق نشدند، بلکه به این نتیجه رسیدند که روزبهروز ریشههای این نظام قویتر میشود.
در این انقلاب، سه عنصر وجود دارد که با انقلابهای دیگر متفاوت است و عامل پیروزی و بقای آن بوده است:
الف) اعتقاد به امامت و اهمیت مسئلة عاشورا و حضرت سیدالشهدا علیه السلام در میان شیعیان و الگوگیری از آن حضرت و تقویت روحیة شهادتطلبی؛
ب) اعتقاد به مهدویت و اینکه سرانجام، روزی منجی بشر خواهد آمد و مشکلات را حل خواهد کرد. این امر شیعیان را همیشه فعال و امیدوار و پرنشاط نگاه میدارد؛
ج) اعتقاد به ولایتفقیه.
بدیهی است که دشمن تمرکز اصلی خود را بر تضعیف این اعتقادات سهگانه بگذارد و در این راستا از هر روشی بهره گیرد.
بنابراین، منشأ پیروزی و استمرار این انقلاب در اعتقادات دینی است و چنانکه این اعتقادات در پیروزی انقلاب اسلامی مؤثر بوده، در استمرار و جهتدهی آن نیز اثرگذار است.
از جملة این اعتقادات، همانطور که پیشازاین گفتیم، اعتقاد به امامت و حب اهلبیت علیهم السلام است. دوست و دشمن اعتراف میکنند که اگر ولایت اهلبیت علیهم السلام در ایران نبود، چنین انقلابی به سرانجام نمیرسید.
در همسایگی ما و در کشور افغانستان، تقریباً همزمان با انقلاب ما مبارزه با ابرقدرت شرق روی داد و حقیقتاً مردم افغانستان اعم از شیعه و سنی، بسیار کوشیدند؛ ولی متأسفانه به نتیجة مطلوب نرسیدند و بهجای اینکه در ازای این فداکاریها به حکومت عزتمند و مقتدر اسلامی دست یابند، بر روی هم سلاح کشیدند و آنچه نباید رخ میداد، اتفاق افتاد.
کوتاه آنکه هرچه ما ـ چه قبل از پیروزی انقلاب و چه بعد از آن ـ بهدقت آوردهایم، به طفیل ولایت اهلبیت علیهم السلام است. پس باید در سایة این پیروزی، بکوشیم تا معرفت اهلبیت علیهم السلام ، هم در داخل و هم در خارج، بیشتر رواج یابد تا در آینده نیز دیگر انسانها از این انوار پاک بیشتر بهره برند.
امام خمینی رحمه الله با بهرهگیری از این اعتقادات اصیل شیعه، حرکتی را آغاز کرد. مردم بر این باور بودند که باید از رهبر دینیشان اطاعت کنند. بنابراین، حاضر شدند حتی جان خود را در راه مبارزه با شاه و دستگاه پهلوی فدا کنند. ازاینرو در آن زمان، دستهدسته میآمدند و از امام میخواستند که به آنان رهنمود بدهد تا برای اقدام عملی حجت شرعی داشته باشند.
ازآنجاکه مردم ما تربیتشدۀ مکتب دین بودند، جان خود را در راه اهداف پست مادی و جناحی و پیروزیهای موقت سیاسی فدا نمیکردند، بلکه چون انقلاب با اعتقادات آنها گره خورده بود، حاضر شدند جان خود را در طبق اخلاص نهند. بههرحال، اگر این اعتقاد در میان مردم نبود که اطاعت از دستور رهبر مذهبی و مرجع تقلید بر همگان واجب است، چنین نهضتی پا نمیگرفت.
۳. جمهوری اسلامی؛ احیاگر ارزشهای دینی در جامعه
در تحلیل کارآمدی نظام جمهوری اسلامی، برخی در صدد برآمدهاند تا دستاوردهای نظام جمهوری اسلامی را شناسایی کنند؛ اما غالباً بهسمت دستاوردهایی رفتهاند که نتایجی عینی و محسوس دارد. درک این دستاوردها بهدلیل اینکه محسوس است، کار مشکلی نیست و بازگفتن آن بر دیگران آسان است؛ اما سلسلهآثاری وجود دارد که بسی ارزشمندتر از این آثار محسوس است؛ ولی چون غیرحسی است، دیرتر به آن توجه میکنند یا گاهی بهکل از آن غافل میشوند.
برخی دستاوردهای محسوس انقلاب اسلامی، پیش چشم ماست؛ مانند احترامی که جامعه اسلامی ما در بین جوامع دیگر یافته، و موقعیتی که در نظام بینالمللی پیدا کرده است؛ نیز عزتی که ایرانیها در مقابل دیگر ملتها یافتهاند؛ اما سلسلهآثار دیگری بر این انقلاب مترتب شده، که بسی ارزشمندتر از این موارد است و آن آثار معنویای است که بهبرکت انقلاب اسلامی پیدا شده است.
تا پیش از پیروزی انقلاب، اگر دانشجوی مسلمانی میخواست در دانشگاه نماز بخواند، از همکلاسهای خود خجالت میکشید و درحقیقت، نمازخواندن برای یک جوان، عیب و عار بود. اگر آن دانشجو فرد بسیار مقیّدی بود، باید مکانی خلوت مییافت تا نمازش را بهجای آورد و دیگران مسخرهاش نکنند. کار بدانجا کشید که در سالهای آخر دوران ستمشاهی، زمینة تصویب و اجرای قانونی در کشور فراهم آمد که بر آن اساس، ورود زنان باحجاب به دانشگاه ممنوع میشد.
در آن دوران، تاریخ اسلامی و هجری را به تاریخ زمان کورش و تاریخ هخامنشی برگرداندند تا تاریخ اسلام به فراموشی سپرده شود. در آن زمان، در شهرهایی مانند تهران، چندان که مشروبفروشی وجود داشت کمتر صنف دیگری بهچشم میخورد؛ گوشت خوک را در علن میفروختند؛ کازینوها اجازة فعالیت داشتند؛ عرقخوری در سطح جامعه رواج داشت؛ و در نشریات و کتابها مطالب و تصاویر مستهجن بهچشم میخورد. وضع چنان بود که اگر کسی وارد کشور میشد، متوجه نمیشد که اینجا کشور کفر است یا کشور اسلامی.
امروز، بهبرکت انقلاب اسلامی، آثار حاکمیت دین در جامعه نمایان شده است و اعتقادات و باورها و ارزشها و مراسم و مناسک دینی و مذهبی، روزبهروز بیشتر رونق مییابد و با وجود اینهمه عوامل نامساعد فرهنگی، علاقة جوانان، روزبهروز به دین و مظاهر دین بیشتر میشود.
بنابراین میبینیم که در ایام اعتکاف، دانشجویان صف میکشند تا در مساجد دانشگاهها معتکف شوند؛ حالآنکه تا قبل از پیروزی انقلاب، خجالت میکشیدند در دانشگاه نماز بگزارند. توسعة کمّی و کیفی مساجد، نشر روزافزون کتابهای دینی و مذمومبودن اعمال خلاف شرع در دیدگان مردم، فقط بخشی از دستاوردهای انقلاب اسلامی در حوزة معنویت است.
بنابراین مهمترین اثر این انقلاب، مسئله حاکمیت دین و ارزشهای دینی در جامعه است. البته این بدان معنا نیست که هیچ متخلف و قانونشکنی در کشور وجود ندارد، بلکه ادعا این است که بیشتر افراد جامعه به ارزشهای دینی احترام میگذارند و بهفرض اگر شخصی پایبند به احکام شرع نباشد، برای کسی که عامل به ارزشهای دینی است، ارزش قائل است.
پس ارزشهای دینی بر جامعه حاکم است و این از برکات حاکمیت دین و رهبری دینی بر جامعه ماست. تلاش دشمن این است که به مردم القا کند این انقلاب با هدف اقتصادی روی داده، یا اینکه ملیگرایانه بوده؛ اما روشن است که مردم برای احیای ارزشهای الهی در جامعه، انقلاب کردند.
ازاینرو دیدیم که محور سخنان امام خمینی رحمه الله ـ از روزی که سخنرانیهایشان را در مسجد اعظم قم شروع کردندـ این بود که برای اسلام احساس خطر میکنند. ایشان تا آخرین لحظة عمر شریفشان بر همین مسئله تأکید میورزیدند و همواره به اسلام سفارش میکردند. ما در سایة پیروزی انقلاب اسلامی و برقراری نظام جمهوری اسلامی، فرصت یافتیم که اسلام را بهتر بشناسیم و بدان بهتر عمل کنیم و آن را بهتر به دنیا بشناسانیم.
نظر شما