پیام‌نما

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ * * * هرگز به [حقیقتِ] نیکی [به طور کامل] نمی‌رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و آنچه از هر چیزی انفاق می‌کنید [خوب یا بد، کم یا زیاد، به اخلاص یا ریا] یقیناً خدا به آن داناست. * * * لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ / آنچه داری دوست یعنی ده بر او

پاسخ محمدتقی سبحانی به حسن انصاری؛

نباید همه طلبه‌ها را به خواندن فلسفه اجبار کرد

نباید همه طلبه‌ها را به خواندن فلسفه اجبار کرد

ادعای این‌که برای یادگیری دانش اصول باید به تعلم فلسفه روی آورد، سخن نادقیقی است و سیره عملی اصولیان قدیم و جدید نیز چنین مدعایی را تأیید نمی‌کند.

به گزارش خبرنگار مهر، اخیرا حسن انصاری عضو هیئت علمی مؤسسه مطالعات عالی پرینستون یادداشتی در مورد میرزا مهدی اصفهانی و اصول فقه نوشت که در آن تأکید کرد: من حقیقتا از اینکه عده ای می گویند فلسفه نباید تدریس شود و یا نباید بدان پرداخته شود تعجب می کنم. اصلا مگر با این علم اصول که از آغاز تا انجامش آدم باید فلسفه بداند تا آن را بفهمد می توان بی آنکه فلسفه و منطق خواند علم اصولی داشت و فهمید؟!

حجت الاسلام والمسلمین محمدتقی سبحانی، رئیس بنیاد فرهنگی امامت و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در یادداشتی به مخالفت با این دیدگاه پرداخته که در ادامه می خوانید؛

یکی از نویسندگان اخیرا در مقام تعرض به مبانی اصولی میرزای اصفهانی برآمده و ضمن بیان ملازمه میان علم اصول و فلسفه، از کسانی که فلسفه خوانی را منع می کنند، شکوه سر داده است. از نگاشته نویسنده محترم نیک پیداست که اطلاع چندانی از دروس و آثار اصولی میرزای اصفهانی ندارد و با حدس و خرص و با تلفیق عباراتی چند، به میدان انتقاد به چیزی در آمده که از مبنا و بنایش تصور روشنی ندارد.

١.میرزای اصفهانی در نجف زمانی به حلقه اولیه میرزای نائینی درآمد که آخوند خراسانی با رویکرد فلسفی، مرحله جدیدی از اصول شیعه را رقم می زد. نائینی در آن زمان با نقد نظرات آخوند، به احیای اصول شیخ انصاری و امتداد آن در مدرسه سامرائیِ میرزای شیرازی می پرداخت. این رویاروئی میان دو مکتب اصولی نه تنها از همان زمان آشکار بود، بلکه با ورود میرزای اصفهانی به مشهد و تقریر آرای نائینی در مقابل شاگردان بزرگ آخوند (میرزا محمد کفائی و حاج آقا حسین قمی) به روشنی رخ نمود.

٢. مدرسه شیخ انصاری و شاگردان او از میرزای شیرازی تا نائینی، همگی از مخالفان فلسفه بودند و از این رو، اصول خود را بر بنائات عقلائی به جای تدقیقات فلسفی می گذاشتند. بنابراین در مسلک اصولی شیخ انصاری/میرزای شیرازی (برخلاف مسلک آخوند خراسانی/ اصفهانی) نه اعتماد به انظار فلسفی جایگاهی داشته و نه رسم تعلم  فلسفه مرسوم بوده است. سخن معروف شیخ عبدالکریم حائری (شاگرد اصیل مدرسه سامرائی) که می گفت "معقول نخوانده ام ولی عقل دارم" را باید نماد این رویکرد دانست.

می دانیم که سنت سامرائی حتی در سلوک اخلاقی و معنوی خود نیزبه با عرفان نظری ابن عربی مخالف بود و به همین دلیل با عرفان نجف به سرآوری ملاحسینقلی روی خوش نشان نمی داد و به پیروی از ملافتحعلی سلطان آبادی، از روش های شرعی در سلوک معنوی سود می جست.

٣. اصول فقه با دانش کلام از همان سده های نخستین، همزاد و همبسته بوده اند و از این رو، آن دو را "علمی الاصول"(اصول فقه و اصول دین) و متخصصان آنها را "عالم الاصولین" می گفتند و به همین دلیل، آشنائی با اصول فقه بدون مقدمات کلامی میسور نبوده است، اما تعامل میان علم اصول با فلسفه تنها به دوره های اخیر و به دست اصولیانی خاص رخ داده است. پس ادعای این که برای یادگیری دانش اصول باید به تعلم فلسفه روی آورد، سخن نادقیقی است و سیره عملی اصولیان قدیم و جدید  نیز چنین مدعائی را تایید نمی کند. می‌دانیم که حتی کسانی چون امام خمینی نیز با ورود فلسفه به فرایند اجتهاد مخالف بودند.

٤.میرزای اصفهانی در ادامه سنت سامرائی به تهذیب شائبه های فلسفه از دانش اصول پرداخت و در اولین دوره های تدریس اصولی خود در حوزه مشهد، ضمنِ تقریر آرای میرزای نائینی، به این پاکسازی همت گماشت (ک. تقریرات مرحوم حلبی و مرحوم بروجردی از این دروس و مقایسه کنید با آرای نائینی) در ادامه همین مسیر، میرزای اصفهانی در دوره اخیر، با بازپیرائی دوباره نگره های فلسفی از مطالب اصولی گذشته، و با ارائه دیدگاه های خاص خود که بعضا برآمده از همان مبانی معارفی اش بود، یک دوره پاکیزه و پرمایه از اصول فقه را در سنت شیخ انصاری ارائه کرد( نک: اصول وسیط و مصباح الهدی) میرزای اصفهانی علی رغم نوآوری های فراوانش در علم اصول، بارها خود را ادامه دهنده سنت شیخ انصاری در اصول دانسته است.

٥. اصحاب معارف نه تنها از تدریس فلسفه پرهیز نداده اند بلکه خود از فراگیران و آموزگاران فلسفه به شمار می آمده اند. ایراد  بزرگان مکتب تفکیک به فلسفه اسلامی رایج، علاوه بر روش ناقص و محتوای ناصواب آن، به نظام تعلیمی و تحقیقی فلسفه در حوزه های علمیه باز می گردد، که این اشکالات آنها را در سه نقد کلی می توان خلاصه کرد:

أ. خلط میان مرزهای دانش که از جمله خلط دانش اصول با تدقیقات ذهنی فلسفی است
ب. تعبدورزی به اقوال حکیمان و پرهیز از اجتهاد فلسفی و در نتیجه انسداد باب فهم معارف وحیانی فراروی فلسفه خوانان.
ج. اجباری کردن فلسفه برای طلابی که نیازی به این علم ندارند و در مقابل، جلوگیری از دانش کلام که ضرورت آن برای عالمان دین بسی بیشتر احساس می شود.

کد خبر 4234584

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha