به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی از بهروز فرنو در مورد نامه اخیر رضا داوری اردکانی است که در ادامه می خوانید؛
در خصوص نظر جناب استاد داوری و متفکر فقید مرحوم فردید راجع به علوم انسانی، غرب، عصر جدید و بحران آن، نکته مهمی است که اغلب دانسته و ندانسته از کنار آن عبور شده، نادیده انگاشته می شود.
هیچ کس و هیچ جناحی تردید ندارد که نخستین پرسش جدی و حکمی از ماهیت غرب، مدرنیته و علوم انسانی برای مرحوم فردید پیش آمد و متعاقب طرح بحث او مطلب برای دیگران و از جمله آقای دکتر داوری مطرح شد و او جدی تر از دیگران مطلب را پی گرفت. اما نکته ای که دیگران اغلب آن را نادیده گرفتند، تفکر ادواری مرحوم فردید بود. وقتی صحبت از ادوار تفکر است ومظهریت اسمای الاهی، ماهیت هر تعبیر و اصطلاح به حقیقت ادواری تفکر و ابتلائات تاریخی آن باز می گردد. لذا به محض اینکه دین یا علم مطرح شود، بلا فاصله باید پرسید که کدام دین، کدام علم، کدام انسان، کدام دوره.
اگر منظور علوم انسانی عصر جدید است و ماهیت خود بنیاد آن، از بحران آن در دوره مابعد مدرن می توان سخن گفت و از تحول در آن به معنی دینی و اسلامی کردن به این آسانی سخن نمی توان گفت؛ چرا که آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست/ عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی.
نکته مهمتر پرسش کدام دین است. مسلم ادیان غرب زده و سکولار امروزی یا به قول معروف اسلام آمریکایی که مراد نیست، پس باقی می ماند اسلام و علوم اسلامی و دینی به معنی قدیم لفظ و اسلام تام و تمام به معنی آنچه در دوره ظهور خواهد آمد.
اما در مورد علوم اسلامی گذشته خود جای تحقیق حکمی، اصولی و اجتهادی است که اولا از خلال اختلافات منقول و معقول، روایتی و درایتی، اخباری و اصولی، کدام وجه اصیل است و کدام وجه اصیل تر است و کدام وجه اسیر حجاب های زمانه خود بوده و موجبات فسخ و نسخ علوم و معارف گذشته را در برابر فرهنگ جدید فراهم آورده است.
ثانیا چه قدر از این علوم در زمانه گذشته و برای جستجوی مسائل آن عصر کافی بوده وچه قدر ما با مسائل مستحدثه در وضع جدید و مابعد جدید مواجهیم؟
پس باز جست اصالت های علوم گذشته و تناسب آن با عصر حاضر، خود یک مسئله کاملا تحقیقی و اجتهادی است که باید در حوزه و دانشگاه به آن پرداخت و امر حاضر و آماده ای نیست.
اما مطلب دیگر انتظار آماده گر در عین مجاهدت نظری و عملی برای استقبال از آن حقیقت دینی و اسلامی است که هنوز نیامده و زمان آن فرا نرسیده است.
پس از نظر مرحوم فردید و جناب استاد داوری آنچه در انقلاب اسلامی به عنوان علوم دینی می تواند مطرح باشد معارفی است که اصالت های گذشته به معنای پریروزی و صدر ادیان و اسلام را باز جست می کند و انتظاری آماده گر همراه با مجاهدت عملی و نظری برای ظهور حقیقت موعود دارد. ضمن اینکه خودآگاهی به وضعیت تاریخی نه دیگر و نه هنوز، خود اساس بحث است.
پس در حقیقت اینجا پرسش از حقیقت و ماهیت علوم انسانی و آنچه که کم و بیش ما با آن زندگی می کنیم نه تنها ضروری است بلکه اصلا غرض از انقلاب اسلامی به یک معنی همین بوده است، اما تحقیق، تامل و تفکری که باید به سوی آن رفت دستور العملی حاضر و کیمیایی مهیا نیست که بتوان آن را به مس علوم انسانی زد و آن را طلا کرد.
فقط هم سخن با خواجه حافظ لسان الغیب می توان گفت: دست از مس وجود چو مردان ره بشوی/ تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی.
نظر شما