۱۱ اسفند ۱۳۹۶، ۷:۵۶

یادبودی برای شهدای راه امنیت؛

حکایت شهادت بسیجی ۲۲ ساله/ دفاع از حرم و عروج در پایتخت

حکایت شهادت بسیجی ۲۲ ساله/ دفاع از حرم و عروج در پایتخت

ایران عزیز در هفته‌ای که گذشت در سوگ جوانان و شهیدان امنیت خود است؛ همانان که با معرفت و بصیرت خود، به استقبال شهادت رفتند و جاودانه شدند.

خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ: حدود دو هفته از آن حادثه تلخ و البته تأمل برانگیز می گذرد؛ آنجا که در قلب پایتخت و با فتنه و آشوب برخی گمراهان، تعدادی دیگر از جوانان این مرز و بوم، در ایام فاطمیه، فدای راه امنیت ایران عزیز شدند و نامشان به عنوان «شهیدان امنیت» جاودانه شد: شهید رضا امامی؛ شهید محمدعلی بایرامی و همچنین شهید رضا مرادی علمدار.

مرگ آمد از پی تو؛ او را جواب کردی
نام شهادت آمد؛ پس انتخاب کردی

بزمی به پای کردی میخانه ای خریدی
سجاده وا نهادی میل شراب کردی

آه ای شهید خفته نامت بلند بادا
در راه حفظ میهن، پا در رکاب کردی

با اغتشاش در شهر آنان چه فکر کردند؟
تو فکر خامشان را، با خون سراب کردی

عشق ست و آتش و خون در راه حفظ میهن،
آتش به جان خریدی؛ خونین حساب کردی

تنگ است پیش چشمت، دنیا و مردمانش
رفتن چو مادرت را، پس انتخاب کردی

هر نقشه ای که دشمن با خنده می کشیده
با یا حسینِ آخر؛ نقشِ بر آب کردی

در دیدن حقیقت یک مشت کور بودند
آری خیالشان را، زیبا سراب کردی

در زیر تیغ شیطان در آتشِ «گلستان»
مثلِ «خلیل» بودی؛ تو انقلاب کردی

با تو چه شد؟ خدا را با خون خویش یارا
‌ دل های سنگ ما را، از شرم آب کردی

در کنار این سه نام ماندگار، نام شهید دیگری هم خودنمایی می کند؛  یک بسیجی شهید که دانشجوی ۲۲ ساله رشته علوم سیاسی بود؛ برای دفاع از حرم هم اعزام شده بود و البته وصیت نامه هم نوشته بود: شهید محمدحسین حدادیان.

حکایت زندگی او البته حکایت غریبی است؛ چراکه در بارش برف دی ماه سال ۱۳۷۴ پایتخت به دنیا آمد و در بارش باران نخستین روزهای اسفند ماه سال جاری پایتخت به خاک سپرده شد تا به تعبیری، هم در رحمت و برکت الهی به دنیا آمده باشد و هم در برکت و رحمت الهی به منزل جاودان رفته باشد.

و اکنون، این پدر و مادر محمدحسین اند که آرزوی شهادت دارند؛ آنهایی که محمدحسین را در دامان خود پرورش دادند و به این درجه و رتبه از آگاهی و بصیرت رساندند.

مادرش، همسر شهید طریقی است؛ شهیدی که از وی، مجتبی را به یادگار دارد و پس از ازدواج مجدد، این بار محمدحسین و زهرا را به دنیا آورد تا آنان هم سرباز ولایت فقیه باشند.

او اکنون علاوه بر افتخار همسری یک شهید سرافراز، مادر یک شهید جوان هم هست و البته خود نیز، آرزوی شهادت دارد.

محمدحسین در چنین خانواده ای به دنیا آمد و خیلی زود، اهل مسجد شد و به عنوان بچه مسجدی شناخته می شد و البته به هیئت هم می رفت. تداوم حضور در هیئت های مذهبی، وی را با هیئت رزمندگان اسلام و هیئت رایت العباس امامزاده علی اکبر (ع) چیذر آشنا کرد تا به عنوان یکی از اعضا و خادمان این دو هیئت شناخته شود.

محمدحسین در ایام مدرسه به بسیج دانش آموزی پیوست و هر سال بیشتر از سال قبل، به حضور و فعالیت در بسیج علاقه نشان می داد.

همه سال‌های نوجوانی و جوانی‌اش در عشق به ولایت و حضرت آقا سپری شد؛ آنگونه که همواره گوش به فرمان ایشان بود و همیشه تبعیت از رهبری معظم را بر خود واجب می دانست.

شب شهادت حضرت زهرا (س) بود که این جوان با بصیرت، طبق عادت همیشگی به هیئت عزاداری رفت تا برای حضرت مادر (س) سینه بزند و اشک بریزد.

وی در همان ساعات بود که متوجه درگیری های خیابان پاسداران تهران شد و با برخی از دوستانش به عنوان نیروی بسیجی به آنجا رفت تا کمکی برای مأموران نیروی انتظامی باشند. این در حالی بود که وی به عنوان یک بسیجی فعال و آموزش دیده شناخته می شد و این توفیق را یافته بود که حدود یک سال و نیم قبل، به سوریه اعزام شود و نام خود را به عنوان یک مدافع جوان حرم ثبت کند.

او تا ساعات ابتدایی بامداد در آن محدوده ماند و سرانجام بر اثر حمله برخی از گمراهان، ابتدا با سلاح شکاری مجروح و پس از زخمی شدن با اسلحه سرد، چند بار توسط یک اتومبیل زیر گرفته شد و به شهادت رسید.

اینچنین بود که توسل او به حضرت سرور بانوان جهان (س) برای رسیدن به مقام شهادت، در سالروز شهادت آن بانو به نتیجه رسید و وی آسمانی شد.

و همین چند روز اخیر و پس از شهادت وی بود که وصیت نامه اش هم در منزل یافت شد؛ نوشتاری که نشاندهنده اوج معرفت و بصیرت این جوان ولایی و معتقد به آرمانهای انقلاب و حضرت امام و حضرت آقاست: «بسم‌ ربّ الشهدا و الصدیقین. خوشا آنانکه شهادت قسمت ‌شان می‌ شود. خدا می ‌داند که بر خود واجب دانسته ام که به پیروی از حضرت علی ‌اکبر امام حسین(ع)، در جبهه‌ های حق علیه باطل حضور پیدا کنم و از حرم عمه سادات در حد توان خود دفاع کنم که در روز قیامت شرمنده مادر سادات، حضرت زهرا (س) و ارباب بی‌کفنم نباشم. جان ناقابلی دارم که پیشکش حضرت صاحب ‌الزمان(عج) و نایب بر حقش می ‌کنم.»

محمدحسین در ادامه این وصیت‌نامه کوتاه و پُرمعنا، از والدینش نیز حلالیت می‌طلبد و همگان را به پیروی از خط رهبری فرا می‌خوانَد: «پدر و مادر عزیزم! دست شما را می ‌بوسم و از شما می‌خواهم بابت تمام اذیت‌ هایی که شما را کرده ‌ام؛ مرا حلال کنید و از حرف آن‌هایی که می‌گویند ما برای پول و مادیات دنیا رفتیم؛ ناراحت نشوید. پیرو خط رهبری باشید که قطعاً راه درست و راه امام زمان (عج) ‌ می‌باشد ...»

از خادمی به هیئت، تا عزت و شهادت
رفتی به نزد ارباب؛ دل را کباب کردی

امشب میان چیذر، تنگ است قلب بیرق
انگار تار و پودش، از گریه آب کردی

قد صنوبرت را، چشم چو گوهرت را
با مادرت چه گویم؟ فکر جواب کردی؟

ای شمع ها بسوزید؛ ای ناله ها برآیید
اینگونه قلب ها را در التهاب کردی

عکس ضریح ارباب همراه پیکرت بود
عکسی که با صد امید، یک روز قاب کردی

مثل «حسین» مظلوم، نامت چقدر زیباست
آن را میان تاریخ، جانانه قاب کردی

دیدی حنای دنیا رنگ وفا ندارد
همچون علی اکبر، با خون خضاب کردی

با رفتنت به هر سو در شهر گفتگویی ست
یک شهر عاشقت شد تا انقلاب کردی

چیذر، علی اکبر، تلمیح پشت تلمیح
ای روضه ی مجسم، با خون خضاب کردی

ذهن تو در همان حال، یاد مدافعان بود
پروانه وار رفتی، خود را عتاب کردی

مادر نخواست عُمری، جز عاقبت بخیری
آخر دعای او را، تو مستجاب کردی

کد خبر 4239340

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha