خبرگزاری مهر، گروه استانها: واپسین پنجشنبه سال، وقتی بوی بهار در کوی و برزن پیچیده بهترین زمان است که به گلزار شهدا پای بگذاری آنجا که بوی بهار بهتر از جاهای دیگر استشمام میشود، آنجا که صدای پای عید را هم بهتر بشنوی واپسین پنجشنبه سال وقت در خانه گذراندن نیست باید بیرون زد تا سبک شد.
مردم کم کم می آیند
چند متری مانده به گلزار شهدای شاهرود تردد خودروها زیاد میشود مردم از دور و نزدیک میآیند کمکم شلوغ میشود دور از هیاهوی شب عید و گرفتاریهای مادیاش اینجا همه یک هدفدارند بیایند به عزیزترین همشهریان، دوستان و آشنایانشان بگویند آمدن عید مبارک بادت ...
دو سه قدم مانده کمکم ازدحام بیشتر میشود طوری که نفس مردم را میتوان شنید مردمی که یک هزار و ۱۶۰ شهید را تقدیم انقلاب اسلامی کردند مردمی که با شهادت بیگانه نیستند وقتی از سر در گلزار شهدای شاهرود داخل میشوی حال و هوا تفاوت میکند عید اینجاست پشت این در خبری نیست.
بانوای کاروان
«بانوای کاروان» آهنگران را میتوان شنید، رزمنده خوشذوقی آن را گذاشته تا حال و هوا را دگرگون کند چند شمع کنارش روشن کرده زیارتنامه میخواند حال و هوای آن روزها را دارد کنار مزار خواجه مظفریها است آنها که عید رفتند و در روز تشییعجنازه یکی، خبر شهادت برادر دیگر را نیز به پدر چون کوه استوارشان دادند.
میگوید: ام الرصاص بودم، جزیره مجنون و والفجر هشت هم بودم اما امروز دلم هوای خیبر کرده برای آنها که خیلی زودتر از ما به جنگ رفتند نوروز یادآور فتح المبین است اما برای ما خیبر را زنده میکند ... محشر کبری...آمدهام به بچهها عید را تبریک بگویم سال قبل قول دادم این احساس حسرت را از خود دور کنم امسال بازآمده کنارم، دستم را رها نمیکند حسرت از اینکه آنها رفتند و من ماندم حسرت از اینکه امروز من چرا میزبان نیستم و نامم مهمان است.
اصرار برای معرفی نامش ما را به یک «رزمنده» سوق میدهد آنجا که میپرسم چرا؟ و میگوید همه ما رزمنده بودیم کسی دربند اسم نبود یک بنده خدا، برادر، اخوی هرکداممان از همین نامها داشتیم مثل اخوی عرب، دایی رضا و ... که همهشان امروز برای خود ستارهای در آسمان دارند. همه که مثل ما ستاره بختشان کمفروغ نبود که مانا شوند و آنها رفته... ه.
تعداد نوروزهای بدون پسرم یادم رفته است
یادم هست دو سال قبل هم که در اینجا همین گزارش را مینوشتم یاد شهیدان خواجه مظفری را زنده کردم همان سالی که نخستین نوروز بدون حسین تابسته بود وقتی دخترش از شهادت این شهید مدافع حرم میگفت امروز اما بازهم نوروز، بازهم آخرین پنجشنبه سال و بازهم عشق ...
دنبال مادران شهید باید گشت مادرانی که این روزها ستارگان سهیل هستند و کم یاب ... خانم افتخاری، مادر شهید شاهرودی اما اینجا است مانند هرسال مثل مادر شهید شیخ کبیر که باوجود دشواری راه رفتن هرسال با کمک دختر و پسرش برای دیدار فرزند میآمد باید از او از درباره عید بدون پسر پرسید تا برایتان بگوید: آنقدر عیدها بدون پسرم بودهام که دیگر حسابش دررفته است.
وی میگوید: شهید رحیمیان جهادگر بود اما مهمتر از آن جهادی فکر میکرد یادم هست وقتی پدر برایش یک هیلمن صفر خریده بود با دوچرخه سرکار میرفت میگفت من جهادی هستم اگر از هیلمن پیاده شوم مردم نمیگویند پس تو چطور جهادی هستی؟ چقدر کم شده اندی این آدمها که رفتارشان هم جهادی باشد نه اینکه بخواهم از او تعریف کنم، او رفته و ما ماندهایم اما در کل این روزها کسی به این چیزها دقت نمیکند.
بابا عیدت مبارک
دیدار دختر و پدر کمی جلوتر چه صفایی دارد دختری که وقتی بابا در والفجر رفت هفتساله بود و امروز خودش دختری ۹ساله دارد دختری که باافتخار به مادر نگاه میکند مادری که باافتخار به پدر... ر. عید نزدیک است آقاجان آمدهام دیدارت روز رفتنت که چیز زیادی یادم نیست ... احتمالاً همینها را میگوید چراکه تمایلی به مصاحبه ندارد یا شاید بغض نمیگذارد.
باید کمی جلوتر رفت کمکم تاریخ شهادتها تازهتر میشوند اینجا چند شهید نیروی انتظامی و مدافع حرم نیز وجود دارد که خانوادههایشان در این پنجشنبه آخر سال با آنها همراه شدهاند.
اینجا سبک تر می شوی
یک شهروند شاهرودی علت انتخاب این مکان را برای حضور در آخرین پنجشنبه سال میگوید: مزار شهدا آدم را آرام میکند فارغ از هر هیاهوی عید و بگیر و ببندهای آن ... اینجا سبکتر میشوی گویا روی ابرها راه میروی و چه تعبیر قشنگی میکند این شهروند شاهرود... روی ابرها. ابرهایی که تو را چند متری بالاتر می برند از سطح زمین تا قبور مطهر شهدا را کوچک تر ببینی مستطیل های سیاه رنگ که در میانشان مردم این سوی و آن سو می روند.
این لحظه ای است که به سکوت و سکون شهدا قبطه می خوری وقتی سردرگمی مردم را با دو چشم می بینی که چه بی هدف این سو و آن سو می روند گاهی از رفتن پشیمان شده باز می گردند گاهی تند می روند، گاهی کند و گاهی می ایستند ... اما شهدا تخت گاز رفته اند تا به سکون رسیده اند برای همین است امروز اینجا بوی بهار میدهد خیلی زودتر از اینکه در شهر سال تحویل شود.
نظر شما