خبرگزاری مهر-گروه هنر-فاطمه حامدی خواه: تصاویری که از زادگاهش ترسیم می کند چیزی از یک تابلو نگارگری کم ندارد، روستایی آباد که مژده بهارش را پرستوهای مهاجر به ارمغان می آورند با تاکستان ها و باغ های انبوه میوه، دره ای بزرگ و سرسبز، رودخانه ای پرآب و مردمانی پر مهر و شاکر، اینها تنها بخشی از طبیعت خیال انگیز یاسوکند در خاطره اوست.
زادگاهی که تنها ۶ سال از کودکی اش را در آن زندگی کرد اما جادوی طبیعت بی نظیر آن بار دیگر در دوران جوانی او را به زادگاهش کشاند و این بار او ارمغانی برای روستاییان به همراه آورد، ارمغانی که جوانان روستا را در جایگاهی برخاسته از فرهنگ پهلوانی گرد هم آورد.
شاید زندگی در دل یک طبیعت زیبا و دیدن خوش ذوقی های برادرانش در خوشنویسی و پرتره نگاری بود که او را چنان نازک طبع و نازک خیال بار آورد که سال ها در نقاشی ایرانی زندگی کرد.
دنیای خیال انگیز نقاشی هایش، هنرجویان بسیاری را به کلاس هایش کشاند از جمشید مشایخی کمال الملک سینمای ایران گرفته تا هنرجویان دیگری که امروز استادند و افتخارشان شاگردی اوست.
او بخشی از هویت نگارگری ایران است با این همه روح خلاقش تنها در نقاشی ایرانی خلاصه نمی شود، دستی بر آتش موسیقی دارد، آواز می خواند و به نوای سازش دیگران را مهمان می کند. شاید کمی عجیب به نظر برسد که هنرمند نازک خیال ما قهرمان کشتی و کاراته هم باشد! اما با این وجود، دردمند جفایی است که در حق نقاشی ایرانی روا شده است.
با محمدباقر آقامیری هنرمند نام آور نگارگری معاصر ایران همکلام شدیم:
*علاقه مندی شما به نقاشی از کجا آغاز شد؟
-من تا ۶ سالگی را در روستای زیبای یاسوکند زندگی کردم و بعد از آن همراه خانواده به تهران کوچ کردیم. دوران دبستان را در دبستان تیسفون در نزدیکی میدان امام حسین تحصیل کردم. معلمان خوبی داشتم که یکی از آنها همسر استاد جمشید مشایخی بودند و جالب است که بعدها هم استاد مشایخی همراه با یکی از دوستانشان که تهیه کننده فیلم کمال الملک بود برای یادگیری نقاشی ایرانی نزد من آمدند.
*حضور آقای مشایخی و یادگیری نقاشی ایرانی ارتباطی به فیلم کمال الملک داشت؟
معلمان خوبی داشتم که یکی از آنها همسر استاد جمشید مشایخی بودند و جالب است که بعدها هم استاد مشایخی همراه با یکی از دوستانشان که تهیه کننده فیلم کمال الملک بود برای یادگیری نقاشی ایرانی نزد من آمدند-نه. خودشان ذوق یادگیری نقاشی ایرانی را داشتند و در کارشان بسیار با احساس بودند و من این افتخار را داشتم که در خدمت این استاد عالیقدر باشم. تشویق همسر ایشان و دیگر معلمانم در دوران دبستان باعث شد که من نقاشی کردن را با اشتیاق ادامه دهم. البته در خانواده ما هم فضای هنری حاکم بود. برادر بزرگتر من مرحوم علی آقامیری خوشنویس بود و برادر دیگر من به نام محمد آقامیری نیز پرتره ساز بود و من کار آنها را که می دیدم سر ذوق می آمدم.
*می توان گفت که خانواده آقامیری ها بزرگترین خاندان هنر نگارگری ایران هستند؟
-بله. همان طور که کامکارها به صورت خانوادگی در زمینه موسیقی ایران فعالند، خانواده بزرگ ما هم درنگارگری فعال بوده اند. برادر مرحوم من محمد آقا پدر محسن و حسین آقامیری است و مرحوم علی آقا نیز پدر امیر حسین و هادی آقامیری است که فرزندان آنها نزد من نقاشی ایرانی کار کرده اند و همه آنها هنرمندان بسیار خوش ذوقی هستند.
*چه تعداد از افراد خانواده را شما آموزش نقاشی دادید؟
- حدود ۱۰ نفر از خواهرزاده ها و برادرزاده هایم نزد من آموزش دیدند که البته خودشان هم بسیار با استعداد بودند.
*فرزندانتان هم در همین رشته فعالیت دارند؟
- دختر دوم من سارا آقامیری هم نقاشی ایرانی کار کرده است و در هنرستان دختران کرج تدریس می کند، دختر بزرگ من نیز در زمینه موسیقی و زبان ایتالیایی تحصیل کرده است.
*در دوران تحصیل و نوجوانی جوایزی هم برای نقاشی هایتان دریافت کرده اید؟
همان طور که کامکارها به صورت خانوادگی در زمینه موسیقی ایران فعالند، خانواده بزرگ ما هم درنگارگری فعال بوده اند- بله. دوران دبیرستان من با خاطرات اردوهای رامسر پیوند خورده است. در مسابقات هنری کشوری که برگزار می شد، سه دوره در رشته نگارگری برگزیده شدم و به عنوان منتخب کشوری در اردوهای رامسر شرکت می کردم.
کلاس دوازدهم که رسیدم طبق قانون مسابقات، حق شرکت در مسابقه را نداشتم اما مدیر اردوها و امور تربیتی کشور خانم دکتر مسیح نیا که خانم بسیار مهربان، فرهیخته و باسواد بود، از من خواست که این بار به عنوان استاد نقاشی ایرانی در اردوی رامسر شرکت کنم و یک ماه در این اردوگاه به بچه ها نقاشی آموزش می دادم.
*چطور سر از مدرسه دارالفنون درآوردید؟ گویا تلاش بسیاری برای ورود به این مدرسه کردید، درست است؟
- من خیلی دوست داشتم در مدرسه دارالفنون تحصیل کنم و کلاس دوازدهم که بودم با تلاش و حمایت مدیر دلسوزی به نام سهراب نوری که حامی دانش آموزان در رشته های هنری بود، موفق شدم کلاس دوازدهم را در مدرسه دارالفنون ثبت نام کنم. یکی از افتخارات و خاطرات خوش من این است که یک سال در مدرسه دارالفنون زندگی کردم.
*چه شد که در دوران سربازی تصمیم گرفتید برای زادگاهتان یاسوکند باشگاه ورزشی دایر کنید؟
-بعد از دیپلم یک راست به خدمت سربازی رفتم و موفق شدم محل خدمت سربازی ام را در خوزستان با یکی از دوستانم در قبال اهدای یک تابلو نقاشی عوض کنم و به این ترتیب به استان کردستان اعزام شدم. در تقسیم بندی، در قالب سپاه ترویج و آبادانی عازم روستای خور خوره در منطقه بیجار شدم. مردم این روستا بسیار زحمت کش بودند و علاوه بر محصول گندم و باغات میوه، قالیبافی هم می کردند و چون من در زمان خدمتم در این روستا، طراحی قالی هم می کردم نقشه های قالی آنها را که از بین رفته و قابل استفاده نبود، برایشان مرمت می کردم. یک سال بعد خودم را به روستای زادگاهم یاسوکند منتقل کردم. فکر کردم که چه کاری می توانم برای مردم زادگاهم انجام دهم، روستایی بسیار آباد بود که دو دبیرستان، درمانگاه و حتی شعبه بانک هم داشت و تنها چیزی که نبود، باشگاه ورزشی بود و تصمیم گرفتم باشگاه ورزشی برایشان احداث کنم.
یک اتاق بزرگ ۴۰ متری اجاره کردم، از سنندج تشک کشتی آوردم و باشگاه را تجهیز کردم. برای آموزش هم از یکی از معلمان دبیرستان یاسوکند آقای حیدری که قهرمان کشتی استان کردستان بود، درخواست همکاری کردم که او هم پذیرفت و دوست دیگری هم در دادگستری بیجار داشتم که از قهرمانان کشتی فرنگی کشور بود و روزهای پنجشنبه برای آموزش به روستا می آمد. حدود ۲۰ جوان قبراق روستا هم برای ورزش کردن آمدند و باشگاه رونق گرفت که این باشگاه همچنان دایر است.
*علاوه بر کاراته، در زمین کشتی هم فعالیت داشتید؟
-من پنج سال کشتی کار کردم و سال ۴۲ هم قهرمان کشتی استان تهران شدم.
*و دوران دانشگاه چگونه گذشت؟
-بعد از خدمت، در رشته نقاشی دانشکده هنرهای تزیینی قبول شدم که امروز نامش به دانشگاه هنر تغییر کرده است.
*چه شد که راهی انگلستان شدید و چرا بازگشتید؟
-رشته نقاشی این دانشگاه مرا اقناع نمی کرد، برای همین بعد از آن که تقاضای من برای تحصیل در رشته فاین آرت دانشکده ساوتهمپتون انگلستان پذیرفته شد، به انگلیس رفتم و با علاقه بسیار درس می خواندم، کارهایم بسیار مورد توجه استادانم بود و بسیار تشویقم می کردند اما اتفاقات ناگواری برای خانواده ام رخ داد که ناچار شدم به ایران بازگردم و از سر ناچاری باز هم در دانشکده هنرهای تزیینی رشته نقاشی را ادامه دادم.
*استادان شما چه کسانی بودند؟
-استادان خوبی داشتم مثل بهمن بروجنی، آقای شیدل، آقای موسوی، ابراهیم جعفری و ... . جالب است بدانید قبل از سفر به انگلیس به برخی از استادان، کاراته درس می دادم و زمانی که برگشتم بازهم آموزش کاراته به آنها را از سر گرفتم.
*بخش قابل توجهی از زندگی شما به آموزش گذشته است، آموزش نقاشی را به طور رسمی از کی آغاز کردید؟
-بعد از اتمام دوران دانشکده از سال ۵۵ تا ۸۳ در هنرستان دختران و پسران تهران نقاشی ایرانی تدریس کردم. در خلال این سال ها در مقطع کارشناسی ارشد رشته گرافیک در دانشگاه تهران سال ۷۵ فارغ التحصیل شدم و سال ۸۳ نیز بعد از ۳۰ سال آموزش بازنشسته شدم اما همچنان آموزش می دهم. شاگردان بسیاری را تربیت کرده ام که حالا از من تواناتر شده اند.
*قرار بود عضو هیات علمی دانشگاه هم باشید و این اتفاق نیفتاد. ماجرا چه بود؟
-دو سال قبل از بازنشستگی آقای نوروزی طلب معاون دانشگاه تهران از من خواست که هیات علمی دانشگاه باشم. آن زمان، آقای میرسلیم وزیر بود که این اجازه را نداد و بعد آقای مسجدجامعی که وزیر شد اجازه داد اما مدیرکل ارشاد استان تهران یک سال من را سر دواند و همکاری نکرد تا زمانی که به دوران ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد رسید و دو ماه بعد از آن، برای من حکم بازنشستگی صادر شد. بعد از ۴۳ سال کار آموزش هنر، در حالی که می توانستم مفیدتر باشم مرا بازنشسته کردند.
*در چه کشورهایی نمایشگاه داشته اید؟
-من در حدود ۶۰ کشور دنیا نمایشگاه برگزار کردم از آمریکا و کانادا گرفته تا ژاپن و چین و آفریقا. ورک شاپ هایی نیز در دانشگاه های هنری آمریکا، ایتالیا، ترکیه و الجزایر داشتم. سال ۶۷ نمایشگاهی جهانی با حضور ۳۶ کشور در شهر الجزیره برگزار شد که برنده طلای آن نمایشگاه شدم. سال ۱۹۸۳ نیز نام من به عنوان کاندید جایزه صلح در بخش فرهنگ و هنر اعلام شد.
پنج سال پیش هم در سال ۱۳۹۱ از طرف مرکز فرهنگ و هنر جهانی واقع در کره جنوبی نامم به عنوان استاد جهانی در نقاشی اعلام شد. خارجی ها من را به عنوان استاد جهانی نقاشی معرفی می کنند و در کشور خودم سعی دارند به اجبار ما را در قالب صنایع دستی بگنجانند!
*در گذشته عنوان مینیاتور برای این هنر به کار برده می شد، از چه زمانی نگارگری جایگزین آن شد؟
- بله. کلمه مینیاتور در زبان فرانسه به معنی طبیعت خلاصه شده و کوچک است که این کلمه را از سال ۷۲ به نگارگری تغییر دادیم.
*بخش قابل توجهی از آموزش هنر نگارگری ایران بر دوش شما بوده است، به نظر شما آموزش این هنر در هنرستان ها و دانشگاه های هنری چگونه است؟
- بیست سال است رشته نگارگری از دروس هنرستان ها حذف شده و چند سالی است که بخش عملی رشته نقاشی ایرانی، کتاب آرایی و هنرهای اسلامی از سرفصل دروس تعدادی از دانشکده ها حذف شده است؛ دروسی که تا عملی انجام نگیرد چیزی عاید دانشجو نمی شود. به نظر من این نوعی تهاجم فرهنگی برای حذف هنر ایرانی و اسلامی است. عده ای در وزارت علوم هستند که برای امور آموزشی برنامه ریزی می کنند و با طرح های غلط به ارزش های فرهنگی و هنری ما صدمه می زنند.
حالا در دانشکده های هنری ما فقط نقاشی مدرن آموزش می دهند در حالی که نه تاریخ آن را می دانند و نه فرهنگش را. این یک صدمه بزرگ به فرهنگ و هنر مملکت ماست در حالی که فرهنگ و هنر ما در جهان ممتاز است. اگر هنر غرب از دوره رنسانس به این سو به لحاظ جنبه های مادی فوق العاده ترقی کرده است، در همین دوره در شرق و به ویژه در ایران نیز هنر تجریدی به تعالی رسید. چیزی که مدرنیست های امروز داعیه آن را دارند، غربی ها ۶۰۰ سال پیش از این به آن رسیده اند با این تفاوت که هویت، فرهنگ، طراحی و خلق استادانه نیز در آثارشان وجود داشت، این طور نبود که رنگ را به صورت شره ای روی بوم سرازیر کنند تا ببینند چه چیزی از آب درمی آید! هنر باید با دانش همراه باشد و کنترل آن به دست هنرمند باشد.
با این حال من معتقدم که هنر یعنی آزادگی و هر هنرمندی که در هر رشته ای از هنر فعالیت دارد، قابل احترام است. هر هنرمندی آزاد است که آبستره کار کند یا اکسپرسیون و یا مینی مال و ... اما حق ندارد علاقه و سلیقه خود را به دیگران تحمیل کند که اگر چنین باشد این استبداد هنری است. من هم نقاشی آکادمیک را کار کرده و هنوز هم کار می کنم، طراحی نیز جز لاینفک کار من است با این وجود نقاشی ایرانی برای من به قول مرحوم بهزاد مثل شعر نقاشی است.
*آیا هنر نگارگری توانسته خودش را وارد جریان اقتصاد هنر کند و در بازارهای هنری فروش خوبی داشته باشد؟
-من معتقدم که ارزیابی آثار برای ورود به این بازارها به درستی صورت نمی گیرد. مثلاً فکر کنید که در رشته ورزشی پرورش اندام برای امتیاز دادن از حضور چندین داور با تخصص های مختلف استفاده می کنند و از جمع امتیازات آنها معدل گیری می کنند. برای رشته های هنری هم به نظر من لازم است که سلایق هنری مختلفی را در نظر بگیرند و از حضور چندین داور با تخصص های مختلف هنری استفاده کنند تا بتوانند ارزیابی درست تری برای ورود آثار به این بازارهای هنری داشته باشند و شیوه های مختلف هنر نقاشی را پیش روی خریداران بگذارند.
متأسفانه در کشور ما برخی هنرمندان دچار خودشیفتگی و انحصارطلبی هستند، طوری که هنرهای دیگر را رد می کنند و فقط کار خودشان را قبول دارند. من به دانشکده های متعدد هنری در واشنگتن، ونکوور، لندن، ایتالیا، چین، الجزایر، ترکیه و آفریقای جنوبی رفته ام و با استادانشان آشنا شدم، هیچ کدام از آنها دیدگاه های ما را نداشتند و در مقابل سایر هنرها با احترام رفتار می کردند.
پیچ رادیو را که باز می کنی از ابتدای صبح تا پایان شب فقط به اخبار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی می پردازد، حتی اخبار ورزشی آن هم منحصر به فوتبال آن هم حاشیه های آن استجای تأسف است که در کشور ما رسانه ها هم نسبت به هنر بی توجهند، پیچ رادیو را که باز می کنی از ابتدای صبح تا پایان شب فقط به اخبار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی می پردازد، حتی اخبار ورزشی آن هم منحصر به فوتبال آن هم حاشیه های آن است، دریغ از یک خبر درباره نمایشگاه نقاشی یک استاد، کنسرت موسیقی و یا رونمایی از کتاب یک نویسنده! این ها درد است. جامعه ای که از فرهنگ و هنر غافل شود به قهقرا می رود.
*هنر نگارگری مکاتب مختلفی را در تاریخ خود تجربه کرده است، آیا در دوره معاصر مکتب تازه ای به مکاتب قدیم اضافه شده است؟
-در دوره معاصر، مرحوم هادی خان تجویدی با شروع کار مدرسه هنرهای مستظرفه در اوایل حکومت پهلوی خدماتی را در هنر نگارگری داشتند و هنرمندان شایسته ای را تربیت کردند مثل استاد زاویه، مقیمی، کریمی، مطیع و استاد سلیمی. در کنار آن مکتب دیگری هم در اصفهان بود و مرحوم عیسی خان بهادری استاد هنرستان هنرهای زیبا اصفهان شاگردانی چون فرشچیان، جزی زاده، رستم شیرازی و ... را تربیت کردند. بانی مدرسه هنرهای مستظرفه نیز مرحوم طاهرزاده بهزاد بود که هادی خان تجویدی را به این مدرسه دعوت کرد، مرحوم حسین بهزاد نیز در آثارش شیوه جدیدی به خصوص در قلم گیری ها و کاربرد قلم مو به کار گرفت و استادان دیگری هم هستند که هر کدام شیوه خاص خود را دارند.
*بسیاری از نگارگران ما در مسابقات هنر نگارگری در امارات و الجزایر شرکت می کنند و جوایز آن را به خود اختصاص می دهند، نظر شما درباره شرکت هنرمندان ما در این مسابقه ها چیست؟
- یک مسابقه هنری در کشور الجزایر و یکی هم در رشته تذهیب در کشور امارات برگزار می شود که به برندگانشان جوایز بسیار خوبی اهدا می کند.
در مسابقه کشور الجزایر یک دوره داوری کرده ام و در کشور امارات هم سه دوره داور این مسابقه ها بودم. وزیر فرهنگ کشور امارات می گفت که ما پنج جزیره در دوبی داریم که هر کدام دارای موزه، فضای ورزشی و کلینیک پزشکی است و برای جلب توریست ها سعی کردیم امکانات خوبی را ارایه کنیم و به همین منظور هدف ما از برگزاری این مسابقه این است که زیباترین و بهترین آثار اسلامی معاصر را در این موزه ها به نمایش بگذاریم.
اما چه خوب بود آثار هنرمندان ما که برخی از آنها شاهکار هنری است در موزه های خودمان به نمایش گذاشته می شد اما وقتی به مسئولان درباره اهمیت و ضرورت این کار می گوییم، متأسفانه می گویند که خیلی هم خوب است اماراتی ها پول خوبی به هنرمندان ما می دهند!
*وضعیت انجمن هنرمندان نگارگر چگونه است؟ آیا فعالیتی دارد؟
- پارسال جشنواره فجر ما را به عنوان فعال ترین انجمن تجسمی معرفی کرد. ما غیرفعال نیستیم و این کم لطفی در حق ماست چراکه اگر چه تعداد اعضای انجمن نقاشان بسیار بیشتر از ماست اما با این وجود انجمن هنرمندان نگارگر فعال بوده و چندین نمایشگاه برگزار کرده ایم، اردیبهشت ماه امسال هم در موسسه صبا نمایشگاه خواهیم داشت.
*برای تأمین بودجه انجمن چه می کنید؟
-هیچ بودجه ای نداریم و حق عضویت اعضا هم بسیار ناچیز است و برای هزینه های ما کافی نیست بنابراین از جیب خودمان هزینه می کنیم. حتی مکان مناسبی هم برای انجمن نداریم و به ناچار از مکان برگزاری کلاس هایم، برای فعالیت های انجمن استفاده می کنیم. قرار بود که مکانی را در اختیار ما بگذارند که این اتفاق هنوز نیفتاده است.
*تعداد اعضای انجمن چند نفر است؟
-تعداد دقیق اعضا را نمی دانم اما اعضای رسمی آن بیش از ۳۰۰ نفر است.
*نظرتان درباره هنر سفارشی چیست؟ برخی هنر سفارشی را مذموم می دانند و برخی آن را لازمه تداوم کار هنرمند می پندارند.
-بدون سفارش که نمی شود کار کرد. اگر هنرمند از نظر مالی تأمین نشود، نمی تواند کار کند و حتی ابزار کارش را هم نمی تواند تهیه کند. در قدیم هم اگر آثار فوق العاده ای خلق شده با حمایت سلاطین و شاهزادگان بوده و در دوره معاصر هم افراد ثروتمند و متول سفارش کار هنری داشتند.
نقاشان بزرگ دوره رنسانس از میکل آنژ و لئوناردو داوینچی گرفته تا دوره امپرسیونیست ها مثل ونگوگ، گوگن و ... همه سفارش می گرفتند. در حال حاضر هم که به دلیل شرایط نامساعد اقتصادی در کشور، سفارش هنر به ندرت پیش می آید.
بدون سفارش که نمی شود کار کرد. اگر هنرمند از نظر مالی تأمین نشود، نمی تواند کار کند و حتی ابزار کارش را هم نمی تواند تهیه کند*بخشی از زندگی شما را ورزش و به خصوص کاراته تشکیل داده است، درباره فعالیت های ورزشی تان بیشتر بگویید.
-من عاشق ورزشم، حدود ۵۰ سال است که ورزش کاراته کار می کنم. از کلاس ششم دبستان کشتی می گرفتم و زورخانه می رفتم. بعدها که ورزش کاراته را دکتر فرهاد وارسته وارد ایران کرد، نزد او شاگردی کردم، فرد بسیار باسواد و متبحری بود. استاد مرتضی کاتوزیان هنرمند نقاش هم کاراته کار می کردند و مقدمات کاراته را نزد ایشان آموختم. در انگلستان هم نزد استاد پیتر اسپنتهوون قهرمان کاراته اروپا کار کرده ام که بسیار انسان قابل احترامی بود. اکنون نیز طبقه پایین خانه ام را باشگاه ورزشی کرده ام و مربیان بسیاری برای تمرین کردن و یا کلاس های ویژه مربیان به این جا می آیند.
*ورزش کاراته چه ویژگی دارد که شما جذب آن شدید و چه ارتباطی با هنر نقاشی می تواند داشته باشد؟
- کاراته به غیر از این که ظاهرش ورزشی رزمی است، در عین حال نوعی مدیتیشن است، مثل یوگا که نیاز به تمرکز دارد. در کاراته باید حین انجام کاتاها، تمرکز کنید، نباید ذره ای فکرتان منحرف شود و به همین دلیل همه بدن را به کار می گیرد. این ورزش نوعی تمرین برای تقویت مغز است و جلوی آلزایمر را می گیرد. عزت نفس می دهد، شخص را درویش وار بار می آورد و از خودخواهی دور می کند به همین دلیل بسیار به این ورزش علاقه دارم و حتی در تنهایی هم کاتاها را کار می کنم چون نوعی مراقبه و مدیتیشن است و از نظر جسمی هم بسیار سرحال می شوم.
*چه مقام ها و مسئولیت هایی در زمینه ورزشی داشته اید؟
-سه دوره عضو تیم ملی کاراته بودم. یک دوره سال ۵۲ قهرمان کاراته کشور شدم و در رشته کشتی فرنگی هم سال ۴۲ قهرمان آموزشگاه های کشور شدم. سال ۱۳۵۸ اولین رییس فدراسیون کاراته ایران بودم و تا سال گذشته هم عضو کمیته فنی فدراسیون کاراته بودم، چند سال هم ریاست کمیته فنی فدراسیون کاراته را بر عهده داشتم.
*گویا در زمینه موسیقی هم فعالیت هایی دارید؟ چه نوع موسیقی کار می کنید؟
- من عاشق موسیقی هستم. بیشتر فلوت کلاسیک کار می کنم و کلارینت که همان قره نی است. مدتی هم دنبال نوازندگی تار رفتم اما وقت کم آوردم و فرصتی برای ادامه این کار نداشتم.
*نکته آخر؟
- هنر نمی خرد ایام و غیر از اینم نیست/ کجا روم به تجارت بدین کساد متاع/ خدای را به می ام شست و شوی خرقه کنید/ که من نمی شنوم بوی خیر از این اوضاع/...
نظر شما