به گزارش خبرنگار مهر، حاتمی کیا در سال های پرمخاطره دفاع مقدس به کارگردانی روی آورد و به تبع نیاز آن سال ها فیلم هایی حماسی ساخت. فیلم هایی برخاسته از عرق وطن و ارزشگذاری به قهرمانان و جان نثاران آن زمان که در تمام دنیا می توان نمونه های آن را برشمرد.
در سال های پس از جنگ که می توان اتفاقات از سر گذشته و حماسه ها را با نگاه منتقدانه مورد تحلیل قرار داد، حاتمی کیا هوشمندانه نگاه حماسی و حمایتی صرف را کنار گذاشت و به تحلیل پرداخت. تحلیلی که همراه با جهان بینی و دغدغه های او آرام آرام شکل گرفت و در هر فیلم نسبت به اثر قبل، برجسته تر و بی پرواتر نمایان شد.
هر چند نگاه تحلیلی فیلمساز در هر اثر بنا به اتفاقات موجود، پیامد سال های دفاع مقدس و بازخورد آن در تلاقی با اجتماع روز دچار تغییر و تکامل می شود، آنچه از ورای فیلم های ساخته شده او در این دوران نمایان می شود حضور قهرمانی است که با تکیه بر آرمان هایی که در او نهادینه شده با اجتماع پیرامون و حتی خودش دچار تضاد است.
"از کرخه تا راین" اولین فیلم حاتمی کیا در دوره پس از دفاع مقدس است. سعید رزمنده جانبازی است که برای درمان آثار شیمیایی راهی آلمان می شود و پس از سال ها دیداری با خواهرش لیلا دارد که با خانواده قطع رابطه کرده است. مسیری که سعید برای معالجه در کشور غریب طی می کند به نوعی موازی با شکل گیری رابطه عاطفی او با خواهرش پیش می رود. هر چه درمان و بهبود سعید به وخامت می انجامد، او و لیلا به بازشناسایی جدیدی از هم می رسند.
سعید رزمنده ای است که مصداق واقعی همان روایت زمان پیامبر (ص) است: هنگامی که عایشه کفش های آن حضرت را به نشانه غفلت از سنت و سیره پیامبر بالا برد. سعید هم نشانه محض پایمال شدن حقوق بشر در سرزمینی است که خبرنگاران حرف از حقوق و آزادی می زنند و سردمدارانشان داعیه حقوق بشر دارند. سعید علاوه بر اینکه شاهد زنده این مفهوم زیرساختی است که پیامی جهانی دارد، آرمانگرایی است که تاب کمرنگ شدن آنچه را به خاطرش مخاطره کرده ندارد. حرکت نمادین او هنگامی که در سرزمین غریب هنگام اولین دیدار با لیلا، روسری او را مرتب می کند فقط یک واکنش سنتی تلقی نمی شود.
سعید پای آنچه از کف داده می ایستد، یک بده بستان نابرابر که در جایی دیگر هنگام برخورد با همرزمی که می خواهد پناهنده شود آن را طلب می کند. این طلب وقتی تبدیل به نیاز دراماتیک شخصیت می شود که سعید از خداوند هم گلایه می کند و هنگامی که به کلیسا پناه می برد، به نوعی آشتی با تقدیر، زمانه و حتی نابرابری این بده بستان می رسد. طلبی در کار نیست و او خود را با همه چیز و همه کس بی حساب می کند.
"آژانس شیشه ای" به حاج کاظم می پردازد، فرمانده سابقی که تضادش با پیرامون در جامعه کوچک آژانس هواپیمایی نمادین می شود. جامعه ای که حاج کاظم مطالباتش را از آنها می خواهد و تبدیل به صحنه این رویارویی می شود. گروگانگیری او هر چند عملی خشونت بار تلقی می شود اما کمی بعد رنگی از سرکوب شدن می گیرد. سرکوب شدن فردی که فقط شاهدی برای حرف هایش می خواهد ... شاهدی می خواهد که حتی اجباری به حرف هایش گوش دهد و قضاوت کند. در سرزمینی که مردان مردش برای شنیدن واگویه هایشان باید گوش شنوا را به زور اسلحه پیدا کنند، چطور می توان از پایمال شدن حقوق انسانی سخنی به میان آورد؟
تضاد حاج کاظم با جامعه کوچک پیرامون وقتی به تضاد درونی او هم تعمیم پیدا می کند که در لحظه بحرانی به فاطمه نامه می نویسد تا او را از تردید بیرون بیاورد و چفیه همین کارکرد را پیدا می کند. یک شاهد خاموش و بهترین کلام آخر. با این فیلم در تضادهای پیرامون قهرمان حاتمی کیا، یک تضاد بطئی و تدریجی با فرزند به عنوان نماینده نسل جدید شکل می گیرد. این تضاد در موج مرده اوج می گیرد و در "به نام پدر" به تکامل می رسد. عرصه هنگامی برای قهرمان تنگتر و تنگتر می شود که تضاد رخنه در خانه و نزدیکترین وابسته اش می کند.
"روبان قرمز" حکایت داود است. حکایت محبوبه است و کمی هم جمعه. شخصیت داود از آن جهت برجسته تر می شود که سیر تحول را با حضور محبوبه و در همجواری با او طی می کند. قهرمان یک بعدی که تنها چاره برای غلبه بر تضاد با همه چیز و همه کس را در تنهایی و انزوا دیده است. تنهایی برای وفادار ماندن به آرمان ها یا به گفته دیگر فرار از واقعیت هایی که در دوران گذار سازش با آنها سخت است. خنثی کردن مین و محصور کردن منطقه پاکسازی شده با روبان های قرمز، بی شباهت نیست به کند و کاوی که داود درون خودش می کند تا به بینشی جدید برسد و بر تردیدهایش غلبه کند.
نقشی که زن به عنوان تکیه گاه عاطفی ـ معنوی قهرمانان حاتمی کیا دارد این بار به گونه ای ریشه ای روانشناسی می شود. حضور محبوبه در کنار داود پاسخی است به پرسش های درونی او. داود درون زمین دنبال مین می گردد، غافل از آنکه روی زمین میراث بزرگتری در حال از دست رفتن است.
"موج مرده" به امواجی گفته می شود که هنگام رسیدن به ساحل پتانسیل و انرژی خود را از دست داده و در واقع تأثیرگذاری ندارند. سردار راشد نمونه محض قهرمانان حاتمی کیا و مصداق بارز موج مرده است. دیگر فاطمه هم آرامش نمی دهد و معترض است هم به شرایط و از همه مهمتر به او. نماینده نسل آینده تبدیل به سئوال بزرگ همگان از او شده حتی فاطمه. اما سئوالی که راشد مطرح می کند، بی جوابتر از همه پرسش هاست: "قرار بود ما بریم جبهه و شما مراقب بچه هامون باشین ... کدوممون کم فروشی کردیم؟"
در "موج مرده" شکاف بین نسل دفاع مقدس و نسل پس از آن و چالش های برآمده از تغییر شرایط به گونه ای نمادین پرداخت می شود و آنچه بر جای می ماند پرسش های بی جواب هر دو نسل است. نسلی که مطالبات خود را به خاطر وفاداری به آرمان ها می خواهد و نسلی که شاکی است از همه چیز و همه کس.
"ارتفاع پست" قهرمانی را معرفی می کند که برای اولین بار در فیلم های حاتمی کیا، برخاسته از مردان دفاع مقدس نیست. اما پیامدهای آن دامنگیرش شده است. قاسم، مرد جنوبی که وادار به یک هواپیماربایی خانوادگی می شود تا آن طرف مرزها بتواند به روی زن و بچه اش نگاه کند و جوابگوی آنها باشد. باز هم جامعه کوچک داخل هواپیما تبدیل به برشی از اجتماع روز می شوند تا قاسم مطالباتش را عنوان کند: یک جای امن، یک کار آبرومند و یک دنیا خوشبختی.
این بار قاسم هم مانند حاج کاظم، شاهد می طلبد هر چند به اجبار و هر چند با خشونت. دو شخصیت با خاستگاهها و دغدغه های مختلف که جریان روز آنها را به یک واکنش واحد وامی دارد. یعنی پیدا کردن یک گوش شنوا این حد دشوار شده است؟ مدینه فاضله قاسم که به خاطرش دست به این گروگانگیری خطیر زده، غریب و خاص نیست، بلکه نیازهای اولیه هر انسانی است. اما در برخورد با سد جامعه دچار پس زدگی می شود که تنها راه چاره را در اجبار و تحکم می بیند.
"به نام پدر" اثر متأخر حاتمی کیا است که به نوعی بازگشتی دوباره به قهرمانان دفاع مقدس دارد. رزمنده سابق و مهندس معدن فعلی که به نوعی از دفاع مقدس و تبعاتش فاصله گرفته، در موقعیت خطیری قرار می گیرد: این بار شکاف میان نسل ها با سئوالی بزرگ نمادین می شود. دختر او پایش را از دست می دهد، آن هم توسط مین ... مینی که روزی خود او در زمین کاشته است. این بار مطالبات نسل جوان فقط جنبه ذهنی و مجازی ندارد، بلکه عینیتی به اندازه یک ساق پا دارد. ساقی که زمانی پای رفتن بوده و حالا جایش خالی است.
اگر این اصل را بپذیریم که اعمال ما چه مثبت و چه منفی از پس گذر سالیان دارای بازخورد مثبت و منفی در زندگی ما هستند، باید پذیرفت که دختر تاوان اعمالی را پس می دهد که پدر انجام داده، بدون آنکه در آنها دخیل یا قبولشان داشته باشد. فریادی که دختر به عنوان نماینده نسل جدید و قربانیان عملکرد پدران دارد، فریادی است بر سر ...؟ قهرمان حاتمی کیا از همیشه تنهاتر و بی پناهتر است بدون آنکه علتش را بداند. چه چیز این معادله غلط از کار درآمده؟ چه کسی کم فروشی کرده؟
قهرمانان حاتمی کیا هر چه پیشتر می رود، در پیله انزا و تنهایی فرومی روند که بازگشتی در پی ندارد. قهرمانانی که فریاد بی صدایشان به هیچ کجا نمی رسد و مخاطبی جز خداوند ندارند: کسی صدای مرا شنیده آیا؟ / نشسته کشتی من به گِل خدایا!
نظر شما