پیام‌نما

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ * * * هرگز به [حقیقتِ] نیکی [به طور کامل] نمی‌رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و آنچه از هر چیزی انفاق می‌کنید [خوب یا بد، کم یا زیاد، به اخلاص یا ریا] یقیناً خدا به آن داناست. * * * لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ / آنچه داری دوست یعنی ده بر او

۶ دی ۱۳۸۵، ۱۰:۱۷

/ فیلم هفته: راکی بالبوا - 3 / سیلوستر استالونه:

دوران من به سر آمده است

دوران من به سر آمده است

سیلوستر استالونه در گفتگو با میسی شوارتز، خبرنگار نشریه اینترتینمنت ویکلی، درباره "راکی بالبوا" آخرین فیلم مجموعه "راکی"، سالخوردگی و شکوه از دست رفته صحبت می‌کند.

به گزارش خبرنگار مهر، در 1976 یک فیلم کم خرج و کوچک درباره یک مشتزن جنوبی مثل بمب در هالیوود صدا کرد. فیلم 117 میلیون دلار فروخت و برنده سه جایزه اسکار از جمله جایزه بهترین فیلم شد. سیلوستر استالونه، فیلمنامه نویس و بازیگر آن فیلم، یکشبه از یک بازیگر ناشناخته جویای نام به ستاره ای مشهور و نامزد اسکار تبدیل شد. اکنون بعد از 30 سال و حضور در فیلم های مختلف، استالونه با "راکی بالبوا"، ششمین و آخرین فیلم این مجموعه، بار دیگر به رینگ بازگشته است.

* چرا یک "راکی" دیگر، آن هم بعد از 30 سال؟

-خودم را ملزم می دانستم و تلاشم این بود که مجموعه را آن طور که باید، تمام کنم. در "راکی 5" خیلی بی دقت بودم. فیلم برای هیچکس امیدوارکننده نبود. فیلم دقیقا بازتاب موقعیت من در آن سال ها بود و این مسئله مرا آزار می داد. بعد، حول و حوش سال 1996، ایده ای به ذهنم رسید که در هالیوود مطرح کردم. آنها گفتند "هرگز". چند بار رفتم و آمدم. در آن زمان مترو گلدوین مه یر علاقه ای به این کار نداشت. به خودم می گفتم این پروژه هیچ وقت به سرانجام نمی رسد. تا اینکه سرنوشت چیزی دیگر رقم زد. MGM به سونی فروخته شد و آدم های جدید که آمدند، همه چیز عوض شد.

استالونه و برت یانگ پشت صحنه "راکی بالبوا"

* راکی بالبوا خود را کسی می داند که دورانش به سر آمده است. در مورد خودتان هم چنین تصوری دارید؟

- خب، دوران من هم به سر آمده است. تردیدی در این نیست. شما هیچ وقت آن چیزی که هستید باقی نمی مانید. فقط یک بار گل می کنید. این مسیری است که همه می روند. البته از دور خارج شدن یک معنی ضمنی هم دارد. نشان می دهد زمانی برای خودتان کسی بوده اید. این خیلی بهتر از آن است که هیچ نباشید. من هنوز به جای اولم برنگشته ام، اما هنوز حرف هایی برای گفتن دارم.

* شما آدم سابق نیستید.

- تصور کنید همان آدم سی سالگی ام بودم. آدمی که هنوز از دور خارج نشده، به لحاظ ذهنی کمبود دارد و همه را به مبارزه می طلبد! خیلی چیزها می شود یاد گرفت. فرض کنید چنین جایگاهی دارید، بعد آن را از دست می دهید، بعد دوباره سعی می کنید. شاید هم برای آخرین بار اقناع شوید که البته این هم قیمتی دارد. به قیمت تحقیر شدن یا به این قیمت که همه با شک و تردید رفتارتان را زیر نظر بگیرند.

خیلی از مردم دوست ندارند بیرون بیایند و سرشان را بالا بگیرند تا همه آنها را ببینند. اما به نظر من باید این کار را بکنند. به یکی از جلسات AARP (انجمن بازنشستگان آمریکا) رفته بودم. آدم های آن جا تعجب کرده بودند و از من می پرسیدند: "تو اینجا چی کار می کنی؟" پاسخ دادم: "شوخی می کنی؟ اومدم ببینم چه خبره." آنجا بودم و 12 هزار نفر هم بودند که همه این انرژی را داشتند.

* با پیری چه کار می کنید؟

- همه می گویند "اوه، این بهترین دوران زندگی منه"، اما واقعا این طور نیست. هر چند بد هم نیست. به نظرم زندگی جمعی بازتاب زندگی شخصی است. خیلی از چهره های سرشناس را می شناسیم که از هم می پاشند. چرا؟ برای اینکه دلیلی برای خانه رفتن نمی بینند. در مورد خودم بالاخره به آن چیزی که می خواستم رسیدم. همسر خوب. زندگی خوب.

* پیش از ساختن این فیلم دلتان برای راکی تنگ شده بود؟

- برای نوشتن راکی، بله. کمتر شخصیتی را می شناسم که این قدر ساده و از روی بی تجربگی حرف بزند، اما در دنیای خودش این حرف ها معنایی عمیق داشته باشد. بیشتر شخصیت های فیلم های اکشن باید بیشتر خویشتندار، شق و رق تر و  ظریف تر باشند.

* چرا این قدر با افراد شکست خورده احساس همدردی می کنید؟

- شاید به خاطر شرایطی که در آن بزرگ شدم. هیچ چیز نبود که دلم را به آن خوش کنم. همه چیز سخت بود. بچه لاغری بودم. برای همین دائم ورزش می کردم. در مدرسه وضع زیاد خوبی نداشتم. زندگی هنوز هم سخت است. باید سخت کار کنی. هر وقت سوار آسانسور می شوم و آدمی را می بینم که آنجا کار می کند، به خودم می گویم این زندگی اوست، بالا، پائین. همین. تصور نمی کنم او وقتی بزرگ می شد نقشه کشیده بود در یک آسانسور بالا و پائین برود یا ساعت دو صبح، زیر زمین کار کند یا یخ بزند و سعی کند لوله آب اصلی را درست کند. من مجذوب این شخصیت ها هستم. از آنها خوشم می آید.

* اوایل دهه 1990 شرایط خوبی داشتید. برای هر فیلم 20 میلیون دلار می گرفتید. بعد همه چیز خراب شد. چرا این اتفاق افتاد؟

- سبک زندگی جوری نبود که مردم نظر مثبت پیدا کنند. خیلی از سینماروها زده شدند. ضمن اینکه در چند فیلم بسیار ضعیف هم بازی کردم. بعضی ها هستند که به نصیحت دیگران گوش می دهند. بعضی ها هم متاسفانه باید همه چیز را خودشان امتحان کنند.

* یکی از نقاط مثبت کارنامه شما در این اواخر فیلم مستقل "کاپ لند" در 1997 بود.

- بله، این یکی از فیلم های محبوب من است، اما به چشم نیامد. فیلم تابستان اکران شد، در حالی که یک فیلم تابستانی نبود. مردم آن را پسندیدند، منتقدان هم همین طور، اما آن طور که باید تشویق نشد.

* در این مقطع از زندگی چطور کار خودتان را توصیف می کنید؟

- خیلی خوب است بتوانید سرتان را بالا بگیرید و به کاری که کردید افتخار کنید. الان به رمبو فکر می کنم. در این فکر هستم یک پسزمینه واقعگرایانه برای آن پیدا کنم. اما این روزها پیدا کردن یک پسزمینه واقعگرایانه بسیار کار خطرناکی است. حواس مردم حسابی جمع است.

* این روزها فیلمنامه نویسی و کارگردانی را به بازیگری ترجیح می دهید، درست است؟

- بله. برای اینکه در این سن و سال فقط نقش های مشخص می توان داشت. یا نقش یک سوپروایزر را به شما پیشنهاد می کنند یا نقش پدر یک فرمانده بداخلاق را!

کد خبر 427142

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha