به گزارش خبرنگارمهر ، این اثردر318 صفحه و از سوی نشر نشر معین به چاپ رسیده است . چاپ اول این اثر در اردیبهشت سال 1384 بوده و آخرین چاپ آن در شهریور 1385 ، پنجمین چاپ این اثر می باشد .
ابتدا محبوبه معراجی پور ، خلاصه ای از این رمان - خاطره را برای اعضای جلسه به این ترتیب قرائت کرد : هوشنگ مرادی کرمانی ، اهل روستای سیرج از توابع کرمان است که در زبان محلی او را " هوشو " صدا می کنند . پدرش کاظم ، در سیستان و بلوچستان ، ژاندارم است ، اما در اثر بیماری به نوعی روان پریشی دچار می شود که موجب اخراج او می گردد .
در غیاب او هوشو ، تحت سرپرستی آغ بابا ، پدربزرگش " نصرالله خان " و ننه بابا ، مادربزرگش ( خاور ) زندگی می کند . قاسم ، عموی هوشو در همان روستا آموزگار است و عموی دیگر هوشو ، اسدالله ، در کرمان نظامی است . مادر هوشو ، فاطمه ، که اهل روستای شهداد بوده ، شش ماه پس از به دنیا آمدن هوشنگ می میرد . پدربزرگ ، زمانی خان روستا بوده و در اثر ولخرجی اکنون به فقر دچار شده است . ننه باب هم که دکتر گیاهی روستا است ، کار طبابت روستائیان را انجام می دهد . هوشنگ که پسر بازیگوشی است ، بارها به خاطر شیطنت هایش مورد تنبیه قرار می گیرد . بعد از آمدن پدرش به نزد آنها ، زندگی هوشو تغییراتی می کند . کاظم با خودش حرف می زند ، گاهی آواز می خواند ، و گاهی به خورشید خیره می شود . بچه ها اسم هوشو را می گذارند " پسر کاظم دیوونه " کاظم گاهی می رود و گم می شود . او از هیچ کس به غیر از هوشنگ حرف شنوی ندارد .
با مرگ پدربزرگ و ازدواج قاسم و رفتن او به روستایی دیگر ، فقر بیشتر بر خانواده هوشنگ فشار می آورد . هوشنگ که به مطالعه بسیار علاقه دارد ، هر مجله ای که عمویش از کرمان برایش می فرستد ، می خواند . او در دوازده سالگی راهی کرمان می شود . در کرمان به دلیل پایین بودن نمرات معدل و انضباط و سرووضع آشفته اش ، هیچ مدرسه ای از او ثبت نام نمی کند . سرانجام ناچار می شود به مدرسه شبانه روزی بی سرپرستان برود . در آنجا با مشکلات بسیاری دست به گریبان می شود . برای مخارج خود ناگزیر به کارکردن می شود . سال اول مردود می شود و ترک تحصیل می کند .مدیر مدرسه او را در خیابان در حال فروختن کتاب می بیند و از او می خواهد که به مدرسه بازگردد . پس از بازگشت به مدرسه روزنامه دیواریش به نام " بهشت سخن " اول می شود .
او در جاهای مختلفی کار می کند . در سینما آگهی می نویسد و بعد به نوشتن و اجرای نمایشنامه ملی میهنی و کمدی درام مدرسه ای می پردازد . برای رادیو کرمان مطلب می نویسد . در یک دفترخانه و یک قهوه خانه هم کار می کند ، اما از آنجا که دائم در حال کتاب خواندن است و وظایفش را درست انجام نمی دهد ، اخراج می شود . در 19 سالگی کفیل پدرش شده و از سربازی معاف می شود . زمین های مادریش را می فروشد و به تهران می آید . در تهران سیاهی لشکر تئاتر ، حسابدار ، انباردار ، کارگر و نوشابه فروش می شود ، درس می خواند و به دانشگاه راه می یابد . کارشناس وزارت بهداشت می شود . 16 بارخانه عوض می کند . ازدواج می کند . چهار سال طول می کشد تا اولین نوشته اش در مجله خوش چاپ شود .
پس از قرات خلاصه داستان ، سهیلا عبدالحسینی ، درباره قالب نوشتاری این اثر ، توضیحاتی به اعضای جلسه ارائه داد و گفت : اولین پرسشی که با خواندن صفحات ابتدای این اثر به ذهن متبادر می شود ، این است که این اثر آیا زندگی نامه است و یا صرفا خاطراتی پراکنده از نویسنده اثر ؟
چنانچه از ابتدا ندانیم که با چه نوع اثری سروکار داریم ، در نقد و بررسی اثر دچار خطا خواهیم شد . بنابراین لازم است که نه تنها به قالب اثر ، بلکه با معیارهای بررسی آن نیز آشنایی داشته باشیم .چرا که قطعا نمی توان خاطره و یا زندگی نامه را با معیارهای داستانی سنجید و نیز هر یک از این نوشته ها در چهار چوب خود قابل نکته سنجی می باشد .
چنانکه می دانیم خاطره نگاری انواعی دارد و اندازه هایی برای آنکه از بحث اصلی خارج نشویم ، تنها به چند نکته در این مورد اکتفا می کنیم و آن اینکه خاطره ممکن است از یک حادثه ، توسط راوی نقل شود و یا خاطراتی از چندین حادثه و یا یک دوره خاص زندگی باشد . همچنین زندگی نامه انواعی دارد . مثلا می تواند توسط دیگران نوشته شود و یا زندگی نامه خود نوشت ( بیوگرافی ) باشد . ضمن آنکه هر یک از این نوع نوشتار می تواند به لحاظ پرداخت درونی و برونی به شیوه خود آن نوع نوشته بیان شوند و نیز می توانند با رنگ و لعابی داستانی بیان شوند .
آنچه در این اثر مشاهده می شود ، بخشی به خاطره نگاری تعلق دارد و بخشی به زندگی نامه و در ضمن به طور کامل متعلق به هیچ یک هم نیست . به نظر می رسد نویسنده با قصد نوشتن زندگی نامه خود ، دست به کار نوشتن این اثر زده است ؛ اما به دلیل تعلق خاطری که نسبت به دوران کودکی و زادگاه خود داشته ، به ذکر خاطراتی از روستا ، مردم و فرهنگ خاص منطقه ، رنج ها و ناکامی های خود با جزئی نگری و تصویر سازی داستانی پرداخته است .
عدم پایبندی نویسنده به مرز بندی هر یک از قالب های ذکر شده ، در مجموع ، موجب به وجود آمدن اثری شده است که ضمن ایجاد جذابیت خاص در آن ، کمتر شبیه آن مشاهده شده است .
البته با این شیوه دست نویسنده در نگارش بازتر شده است و در عین حال اثر دچار دوپارگی شده است . بطور مثال از فصل 50 ، سرعت روایت حوادث بیشتر شده و بر اختصار گویی در بازگویی حوادث افزوده می شود . از این فصل به بعد ، هوشنگ برای ادامه تحصیل و زندگی به کرمان می رود . از صفحه 139 تا 141 متن نامه های هوشنگ خطاب به عمویش دیده می شود . در صفحه 179 فصل 42 نیز عین انشایی که هوشنگ نوشته آمده است . این کار البته در یک اثر داستانی غیر عادی نیست ؛ ولی در چنین اثری که قرار است زندگی نامه ای بر اساس خاطرات باشد از یکدستی اثر کاسته و نوعی بی نظمی در آن بوجود آورده است .
در صفحه 58 نیز ، نویسنده یکراست به سراغ دفترچه خاطراتش رفته و مستقیما از آن روایت می کند . همچنین از مواردی که یکدستی اثر را مخدوش کرده است ، صفحه 279 می باشد . از ابتدای کتاب ، ذکر حوادث با رعایت توالی زمانی است ، اما در این صفحه شاهد یک پس نگری ( بازگشت به گذشته ) هستیم . این خاطره می توانست در جای خود نقل شود و تاثیری همانند سایر خاطرات داشته باشد و نیازی نیز به این آشفته گویی نداشته باشد . بویژه آنکه در همین فصل ( 67) چند خاطره دیگر به همین شکل روایت شده است . فصل آخر کتاب ( فصل 78) نیز با حداکثر سرعت ، حوادث زمانی حدودا 40 یا 50 سال را در دو صفحه نقل می کند و کار را خاتمه می دهد .
در ادامه جلسه نقد ، مجتبی حبیبی گفت : رازهایی که در سالهای اولیه کودکی وجود دارد، به نوعی ابدی اند . من در این اثر ویژگی خاصی ندیدم به جز آنکه یک نویسنده با تجربه به شکلی خاص در صدد روایت زندگی خویش برآمده است . با توجه به توضیحات گفته شده پیرامون این اثر،این پرسش برای مخاطب ایجاد می شود که چرا مرادی کرمانی برای نقل خاطرات ، لحن گزارشی را برگزیده است ، در حالی که با توجه به وجود " من راوی " لحن نقل داستانک ها می توانست گرم تر و صمیمی تر باشد .
حسن گلچین ضمن پرهیز از ذکر موارد گفته شده ، در ادامه نشست گفت : معمولا مردم دوست دارند با سرگذشت و زندگی شخصیت های مشهور آشنا شوند . آثاری که به این مقوله پرداخته اند ، همیشه دارای خواننده بوده اند و این دست نوشتجات معمولا مشتریان پروپاقرصی دارد . تجربه نیز نشان داده است که این کارها هیچ وقت کهنه نمی شود . آنچه در این اثر جالب توجه به نظر می رسد ، صداقت نویسنده در بازگویی حوادث زندگیش است ؛ چنانچه در سرتاسر کتاب اثری از غلوگویی ، پنهان کردن نقاط ضعف ، و نادیده گرفتن سستی ها و کاستی های رفتاری مشاهده نمی شود .
محبوبه معراجی پور با اشاره به اینکه این اثر قطعا داستان نیست ، گفت : نکات مبهمی در اثر وجود دارد که نویسنده تعمدا از روشن کردن آن پرهیز کرده است . به طور مثال ، موضوع مرگ مادر هوشنگ ، به گونه ای مشکوک نقل شده است ، من تا آخر اثر به دنبال فهمیدن این موضوع بودم . وی در ادامه افزود : این اثر خالی از شعار دادن های رایج است . توصیف صحنه ها گیرا و داستانی است مانند : مشاجره عمه رخساره با ممصادیق - توصیغ شخصیت ترسناک سکینه سه گوشی - آتش زدن کپرخانه و ..
آخرین منتقد نکات مثبت دیگری از این اثر را برشمرد . مانند : ارزش دادن به انسان های پاک و نیک و ذم آدم های بدخوی با توصیفاتی از پیرمراد و پیر غیب وزنی که پشت سر دیگران حرف می زد و عاقبتش . هم چنین آموزش هایی که روحانی روستا می دهد و نیز نوع برخوردش با هوشنگ ، نشان دهنده داوری بدون غرض و پیش زمینه مثبت وی در این زمینه می باشد .
این جلسه با اعلام نقد داستان کوتاه در هفته آینده به پایان رسید .
نظر شما