به گزارش خبرنگار مهر، مواجه شدن با یک غم بزرگ مانند غم از دست دادن عزیزی در خانواده، نزدیکان و دوستان بسیار سخت است. گاهی تحمل این شرایط برای بزرگسالان دشوار و همراه با مشکلات روحی و جسمی است. حالا فرض کنید که بچه ها در معرض چنین اتفاقی قرار بگیرند. در این شرایط درک آنها از این موضوع و واکنش های احتمالی شان چه خواهد بود؟ اصلا ما چگونه میتوانیم با کودکان از مرگ عزیزان بگوییم و آرامشان کنیم؟
«جایی توی قلب من» نوشته آنتا اوبری با ترجمه مصطفی رحماندوست، داستان پسرکی به نام آندرو است که پدربزرگش را از دست داده و دلش نمیخواهد از مدرسه به خانه رود چون تصور میکند، غم، توی خانهشان موج میزند. پدر غمگین است و مادر گریه میکند.
آندرو، احساس خود را با پدرش در میان میگذارد و پدر او را با مهربانی بغل میکند و میگوید و به او میگوید: «میدانم تو خیلی غمگینی. وقتی آدم کسی را از دست میدهد که دوستش دارد، دچار افسردگی میشود.» و مادر از او میخواهد که هرطور شده با غماش کنار بیاید.
اما خانواده آندرو برای کنار آمدن با این ناراحتی، شام دلخواه دربزرگ را درست میکنند و با روایت کردن خاطرات شیرین و خنده داری که از پدر بزرگ دارند یاد او را زنده میدارند. آخر پدر بزرگ بود که به آندرو میگفت: «وقتی تو کسی را دوست داشته باشی، او برای همیشه جایی در دل تو خواهد داشت و همیشه در دل تو خواهد ماند.»
«گروه رنگین کمان» هم یکی دیگر از کتاب های مهارتهای زندگی است که درباره زورگویی و تاثیرات بد آن میگوید. این کتاب را هم آنتا بری نوشته و مصطفی رحماندوست ترجمه کرده. ماجرا از این قرار است که بچهها میخواهند به باغ وحش بروند. چند نفر از آنها که لباس سبز پوشیدهاند، یک گروه تشکیل میدهند و فقط با کسانی که لباس سبز تن کردهاند بازی می کنند. اما در پایان متوجه میشوند چه فرقی دارد لباسشان چه رنگی است مهم این است که از بازی و شادی با هم لذت ببرند.
در پایان این دو کتاب از بزرگترها خواسته شده با بچهها بنشینند و جلد کتاب را تماشا کنند و داستان را بخوانند و به تصاویرش نگاه کنند. بعد درباره تفاوتهایی که بچهها با یکدیگر دارند با هم صحب کرده و از آنها بخواهند درباره این فرقها و این که کدامشان پر اهمیتتر و کدام کم اهمیتتر است صحبت کنند.
این مجموعه به بچهها و بزرگترها این امکان را میدهد که کنار هم بنشینند و کتاب بخوانند.
نظر شما