خبرگزاری مهر-گروه استانها، رویا بابایی:گاهی اوقات یک سرماخوردگی ساده برای از پا انداختن پیکری تنومند کافیست و این همان کاری است که وعدههای نامتعارف با جامعه میکند.
بزرگ نمایی و اغراق برخی از مسئولان این روزها رایج شده و علیرغم تلاش مدیریت کلان کشور برای بازگرداندن امید و نشاط به مردم، عملکرد اشتباه این گروه از مدیران گاه در جهت معکوس حرکت کرده و رشتههای مدیریتی را پنبه می کند.
اگر چه خبرنگاران، یکی از مظلومترین، صادقترین، پرکارترین و صد البته کم درآمدترین اقشار جامعه هستند اما باید اذعان کرد بیدقتی اهالی رسانه در گفته های برخی مسئولان در مواردی به ادامه روند آمار و ارقام های شعار گونه و بدور از واقعیت و سرایت آن به سایر حوزهها دامن میزند.
اغراق هم از سوی مسئولان و هم از سوی سایر ارکان جامعه به چالش این روزهای اجتماع تبدیل شده، دردی که در ظاهری آرام درون جامعه را میسوزاند و متلاشی میکند.
توجه به آمار با هدف جلب مخاطب بیشتر، اکتفا به آمار بدون سند و مدرک، انتشار ارقام به ویژه اعداد و ارقام بالا و بدون پشتوانه تحقیق درباره واقعیت موجود از اشتباهات بارز و رایج اهالی رسانه است.
ناگفته نماند اشتباه مدیران رسانهها به دلیل تفکر مبتنی بر آمار و رویکرد گزارش کارانه در این میان کم نیست و در اغلب موارد سوق دهنده خبرنگاران به آمار و ارقام اغواکننده و بزرگ است.
سالهاست که مسئولان وعده حل مشکل بیکاری، علاج درد کم آبی، امید خانهدار کردن اقشار محروم، کاهش نرخ ابتلا به سرطان، مهار اعتیاد و... را میدهند و ما خبرنگاران بیآنکه بپرسیم اگر چنین است پس چرا اوضاع مطلوب نمیشود؟ همچنان گفتههای مدیران شعاری را منتشر کرده و به مردم القا می کنیم.
در حالی که کمی تحقیق و تفحص قبل از انتشار مطلب ضمن افزایش صحت و سقم مطلب؛ راستگویی و مستند بودن را به مسئولان دیکته میکند تا بدانند رسانهها بسادگی هر مطلبی را نمی پذیرند و حاکم بودن دیدگاههای سیاسی- اجتماعی و بروز حرکتهای هیجانی از سوی برخی مدیران قابل درک است.
اغراق نیست اگر برخی از مسائل شایع شده در جامعه را نتیجه بازیهای روانی رسانهها پنداشت که البته سهواً و گاهی در نتیجه ناآگاهی اتفاق میافتد.
بدیهی است در همه عرصهها و مشاغل باید بپذیریم «اخلاق»به عنوان عنصر مهم فرهنگ، جزء ارکان اصلی و حرفهای به شمار می رود اما اهمیت این نکته در عرصه خبرنگاری صد چندان است؛ چرا که خبرنگار وظیفه اطلاع رسانی را در جامعه برعهده دارد.
از آنجا که معمولا آنچه توسط خبرنگار منعکس می شود جامعه آن را باور می کند، بدیهی است آثار آن در رفتار و کردار شهروندان بازتاب می یابد.
فعالیت حرفهای خبرنگار با افکار عمومی ارتباط مستقیم دارد؛ از این رو خبرنگاران باید در ارائه جزئیترین اطلاعات به جامعه، تحقیق را چاشنی اصل صداقت و امانتداری کرده و مطالبی واقعی را به مخاطب منعکس کنند.
اگر بگوییم بی اعتمادی مردم به شماری از مسئولان و همچنین بی توجهی برخی از آنها در تامین خواستههای مردم نتیجه بی توجهی برخی از همکاران رسانهای کم تجربه، بیدقت و بیدانش آنها بوده
اغراق نکردهایم. چرا که اگر خبرنگار در انتشار کوچکترین مطالب خود بیشترین سختگیری را کرده و درج هر رویداد خبری را به اثبات صحت آن موکول میکرد مدیران بیشتر به سخنان خود توجه می کرئند تا شعارگونه برخورد نشود.
این اقدام علاوه بر آگاه سازی و هدایت مسئولانِ شعاری، موجب افزایش روح صداقت در گفتار آنها شده و اثبات می کرد که افکار عمومی متاع ارزشمندی است که خبرنگار به آسانی اجازه بی توجهی به آن را ندارد.
اصل احترام به افکار عمومی در این گروه که شمارشان کم هم نیست موجب میشود تا خبرنگاران متعهد و حرفه ای در عرصه اطلاع رسانی پیشتاز بوده و دغدغهمند باشند اما مشکل آنجاست که اصالت این گروه با بیدانشی عدهای از خبرنگارها خلط میشود و حاصل آن سردرگمی جامعه است.
در این میان می توان گفت مخاطب در هجوم اخبار سره و ناسره دیگر خبرهای درست و واقعی را تشخیص نداده و در برخی موارد همه خبرها را با یک دید مینگرد و جایگاه رسانه آسیب می بیند.
در این میان در نبرد بین اخبار درست و نادرست باید بررسی کرد در تلاش برای صداقت و صداقت نمایی و در کشاکش هواخواهیهای سیاسی و دردمندیهای اجتماعی، چه بر سر مخاطب اصلی آمده است.
امروز مخاطب در نتیجه کنشها و واکنشهای فراوان زیر بار فشارهای روحی به سردرگمی دچار شده و
او که ارزشمندترین عنصر تلاش برای تمام بنگاههای خبری است حالا در تب و تاب تلاشهای روشنگرانه یک عده و رفتارهای هیجانی عدهای دیگر به بهت و حیرت مبتلا شده و «بیاعتمادی» رهآورد بزرگ این نبرد نامرئی است، نبردی که تنها چشم تیزبین مخاطب آن را میبیند و درمییابد.
این درد سالهاست که بر قلم برخی از ما چیره شده، برخی از ما اهالی رسانه چشمها را بستهایم و اجازه دادهایم ما را به این سو و آن سو ببرند در حالیکه قرارمان این نبود.
قرار بود خبرنگار معیار راستی آزمایی باشد و هر جا که کسی از صف خدمت و صداقت خارج شد خطکش نقد خبرنگار، انحراف را هشدار داده و فرد خارج شده را به راه اصلی بازگرداند.
اما اکنون دستاورد چیست؟ این همان سرماخوردگی سادهای است که مدتهاست نه تشخیص داده میشود و نه درمان! سرماخوردگی که بدون شک در اثر غفلت و بیتوجهی، مستعد بیماریهای بزرگتری خواهد بود، بیماری به ظاهر سادهای که موریانه وار به جان جامعه افتاده است.
باید از همکاران رسانهای انتظار داشت در این درد مشترک خود را مقصر بدانند و درصدد رفع نواقص برایند، صاحبان تجربه و پیش کسوتها به جوانترها بیاموزند که گوهر اصیل بودن بر هر عنوان دیگری ارجع است و جوانترها نَفَسهای تازه و ایدههای نابشان را با اصول و فروع کار ادغام کنند و در بازگرداندن روح اعتماد جمعی به همصنفیهای خود بکوشند باشد که جلوی بدبینی و بی اعتمادی جامعه گرفته شود.
نظر شما