پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۱۲ خرداد ۱۳۹۷، ۱۳:۲۲

امامزاده سیدمحمد جلفا درکانون توجهات

خدمت صادقانه یک روحانی به مردم/ «بسی رنج بردم در این سال سی»

خدمت صادقانه یک روحانی به مردم/ «بسی رنج بردم در این سال سی»

تبریز - حجت‌الاسلام حسین علیزاده، متولی امامزاده سیدمحمد جلفا ۳۰ سال از عمر خود را صرف آبادانی این امامزاده کرده و حالا بیشتر روزها میزبان تعداد زیادی از خانواده ها در این امامزاده است.

خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها – بهنام عبداللهی: وقتی ۸ سال داشته، دچار بیماری سختی شده است. حدود دوماه در بستر بیماری بوده و زمانی بیماری‌اش تا حدی بالا گرفته که هوشیاری خود را از دست داده است. آن زمان در روستایشان یعنی «نوجه مهر»، هیچ پزشکی نبود و امکان سفر به شهر جهت مداوا وجود نداشت.

می‌گوید خانه‌شان در مجاورت با «امامزاده سیدمحمدآقا» بود؛ امامزاده‌ای که مردم روستا به آن اعتقاد محکمی داشتند. یک روز که کاملا از او قطع امید کرده بودند، پدرش از مادرش می‌خواهد که او را به امامزاده ببرد بلکه آنجا شفا پیدا کند. مادرش حسین را به امزاده می‌برد، امامزاده‌ای که تنها یک اتاقک کاه‌گلی با ضریحی کوچک داشته. حسین به نظر مادرش شفا پیدا نمی‌کند؛ مادر قهرش می‌گیرد و بچه‌اش را می‌آورد کنار در امامزاده که هوا روشن شود و برگردند به خانه‌شان؛ اما صبح که می‌شود حسین بیدار می‌شود و از مادر می‌پرسد «ما کجا هستیم؟» حال حسین آنقدر خوب می‌شود که جلوتر از مادر به سمت خانه حرکت می‌کند و در را می‌کوبد.

این‌ها را حاج‌آقا علیزاده وقتی برای ما تعریف می‌کند که از او می‌خواهیم از کرامات امامزاده سیدمحمد برایمان بگوید و او فقط به این خاطره اکتفا می‌کند، چراکه برای خودش در دوران کودکی اتفاق افتاده است. می‌گوید بقیه کرامت‌هایش را بروید از مردم بپرسید: «مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید».

حجت‌الاسلام حسین علیزاده متولی امامزاده سید محمدآقا در روستای نوچه مهر شهرستان جلفاست. او ۳۰ سال است که متولی امامزاده است؛ از روزی که امامزاده آب و برق نداشته، تا الان که بیش از ۲۵۰ اتاق برای سکونت زوار در صحن باشکوه امامزاده ساخته شده است؛ از روزی که درآمد و نذورات امامزاده سالیانه ۲۰۰ تومان بوده، تا الان که ۷۰۰ میلیون تومان است.

تعدادی خبرنگار و عکاس وقتی به امامزاده رسیدیم شب بود؛ حوالی ۱۲ شب و آخر هفته بود. صحن امامزاده شلوغ بود. آنطور که از ازدحام مردم می‌شد فهمید، تمام اتاق‌های اطراف صحن پر شده بودند. تعدادی به حرم وارد می‌شدند، عده‌ای وضو می‌گرفتند و ...

گفتند حاج آقا علیزاده بالا هست. بالا یعنی اتاقی مستطیل شکل که از دو طرف در حصار قفسه‌های کتاب بود. کتاب‌های دینی و حوزوی. میز و صندلی ساده‌ای هم بود که می‌شد حدس زد برای حاج‌آقا علیزاده هست.

ما به شکل نیم‌دایره گرد حاج‌آقا نشستیم. او عبایش را بر تن نداشت. لباده‌اش هم پر از گرد و غبار و خاک بود. خیلی تحویل‌مان گرفت، با همه دست داد و حال و احوال‌مان را پرسید؛ نشست و چیزی طول نکشید که در سینی دایره‌شکل فلزی و در استکان‌های کوچک برایمان چای آوردند. برای اینکه کمی خستگی‌مان را از تن به در کنیم و بتوانیم به صحبت‌های متولی امامزاده گوش دهیم، می‌بایست چای‌هایمان را با جان و دل می‌خوردیم.

«آن‌موقع وضع مدارس دولتی خوب نبود، پدرم گفت می‌خواهم تو را به حوزه بفرستم تا روحانی شوی». حاج‌آقا علیزاده صحبت‌هایش را شروع کرده بود بی‌آنکه سوال خاصی از او بپرسیم. به گفته خودش ابتدا راهی مدرسه علوم حوزوی طالبیه تبریز شده و سپس در سال ۱۳۵۲ راهی قم شده است.

تحصیلش را آنجا ادامه داده و با آنکه بسیاری از دوستانش در همان ابتدا جذب ادارات و دادگستری‌ها شده‌اند، حاج‌آقا علیزاده ترجیح داده دوره خارج از فقه را هم تمام کند و مدرک قضاوت را هم بگیرد.

هرچند در صحن هنوز ازدحام جمعیت جاری بود اما ما می‌توانستیم صدای گرم و بلند حاج‌آقا را به خوبی بشنویم. او می‌گفت: «عشقم این بود که برگردم به روستایمان و به امامزاده خدمت کنم.» که بعد از مشورت با استادش آیت‌الله مکارم شیرازی خانه‌ و زندگی‌اش را در قم رها کرده و به روستایش بازگشته است.

او به دقت همه‌ ما را زیر نظر داشت. جرعه‌ای چای خورد و ادامه داد: «وقتی اینجا آمدم هیچ نبود. اما از طرف اوقاف که مسئول شدم تا الان، ۳۰ سال تلاش کردم تا اکنون امامزاده هم برق و آب مستقل دارد، هم محل سکونت، هم درآمد خوب، هم سرویس بهداشتی‌های متعدد، حرم باعظمت، محل ذبح قربانی و... این‌ها ماحصل عمری است که اینجا صرف کرده‌ام».

یکی از بچه‌ها درمورد درآمدهای امامزاده پرسید. حاج‌ حسین جواب می‌دهد که دولت تا بحال یک ریال برای امامزاده هزینه نداده است؛ هرچه بوده نذورات مردم بوده و مردم زمانی نذوراتشان را اینجا آورده‌اند که مطمئن شدند هیچ‌ سواستفاده‌ای صورت نمی‌گیرد: «مردم می‌بینند که هرسال امامزاده با سال قبلش متفاوت است و ارتقا پیدا کرده است؛ برای همین مطمئن هستند و اعتماد دارند».

ساعت نزدیک به ۱ بامداد بود که صحبت‌هایمان تمام شد. ما قرار بود در یکی از اتاق‌های اطراف صحن حرم که همه مسافران آنجا می‌خوابند سکونت داشته باشیم تا صبح به راهمان ادامه دهیم.

از پنجره اتاق‌مان می‌شد صدای رودخانه را شنید. برای نوشیدن آب اتاق را ترک کردم. به سمت آبخوری می‌رفتم که حاج‌آقا را دیدم در حیاط حرم این‌ور و آن‌ور می‌رفت. با کارکنان و خادمان حرم خوش و بش می‌کرد. از حالت صورتش می‌شد فهمید که می‌خواهد وقتی مطمئن شد که هیچ‌کس مشکلی ندارد خودش برود و بخوابد.

ساعت ۷ صبح ما از اتاق‌مان بیرون آمدیم. همه خوابیده بودند. جلوی اتاق مدیریت، حاج‌آقا علیزاده بود که یک صندلی پلاستیکی گذاشته و نشسته بود و حیاط را تماشا می‌کرد. یعنی دیشب نخوابیده بود؟

ما را که دید لبخند زد. کنارمان آمد و به طرف حرم راهنمایی‌مان کرد. اگر در نظر می‌گرفتیم که ما در یک روستای دورافتاده که ۲۰ سال پیش حتی راه برای رفت و آمد نداشته بودیم، می‌شد حرم و ضریح را باشکوه توصیف کرد. چلچراغ‌های حرم در خلوت صبح‌گاهی دل‌انگیز بود.

حاج‌آقا علیزاده توضیح می‌داد که یکی از کلیدهای حرم دست هیئت امناست و یکی دست اوقاف. هیچ‌کس نمی‌تواند سرخود سراغ نذورات برود و احیانا دخالتی رخ بدهد. طی یک مراسم قانونی این کار انجام می‌شود و تمام نذورات به حساب اوقاف واریز می‌شود تا ما هرموقع نیاز داشتیم از آن‌ها بگیریم.

تند تند گام برمی‌داشت به طوری که بچه‌های ما مدام عقب می‌ماندند. یک دفعه می‌دیدی نیست و صدایش از طبقه بالا می‌آمد.

وقت صبحانه بود. صبحانه نان محلی و املت داشتند. در اتاق حاج‌آقا جمع شدیم. او گفت که چندساعت پیش صبحانه خورده و میل ندارد، درحالی که ساعت تازه ۹ صبح بود. بعد از صبحانه کمی خوش و بش کردیم. از همه چی صحبت می‌کرد جز سختی‌های ۳۰ سال کار در امامزاده.

او نمی‌گفت که اوایل مجبور بوده‌اند مصالح ساختمانی اعم از سیمان و گچ را تا ورودی روستا بیاورند و باقی راه را با کمک حیواناتی همچون الاغ و قاطر منتقل کنند. او نمی‌گفت که بسیاری از مساحت امامزاده ملک شخصی خانواده پدری حاج آقاست که بی‌هیچ منتی وقف امامزاده سید محمد آقا کرده است.

او نمی‌گفت که در ابتدای کار اهالی روستا از حضور و مدیریت او احساس خطر می‌کردند و تمام تلاش‌شان را می‌کردند که او نتواند در کارش موفق شود. او نمی‌گفت چقدر مقابل فرمانداری‌ها و دهداری‌ها ایستاده تا اکنون امامزاده‌ای در یک روستای دورافتاده به یک مکان گردشگرپذیر تبدیل شود. مکانی که آخر هفته‌ها ۲۵۰ خانواده آنجا حضور می‌یابند و زیارت می‌کنند.

او نمی‌گفت، اما ما شنیده بودیم و می‌دانستیم که چه رنجی در این ۳۰ سال کشیده است. بعد از صبحانه، مشتی پول خرد در دستش گرفت و به هرکدام‌مان دو سکه ۵۰۰ تومانی و ۲۰۰ تومانی داد، گفت قاطی پول‌هایتان بکنید، برکت می‌آورد.

بالاخره زمان ترک امامزاده سید محمد و روستای نوجه‌مهر فرا رسیده بود. حجت‌الاسلام علیزاده توانسته بود با صرف ۳۰ سال از جوانی‌اش، یک امامزاده و یک روستا را آباد کند، طوری که گردشگران خارجی در قالب تورهای متعدد به آنجا سفر می‌کنند؛ او در اوایل جوانی‌اش ترجیح داده بود بجای اینکه برای مردم صحبت کند، به آن‌ها و دین‌شان خدمت کند.

حجت‌الاسلام علیزاده هرجا که لازم بوده عبایش را درآورده و کارگری و بنایی کرده بود، عملکردی که برای مدیران پشت میزنشین الگوی خوبی است.

کد خبر 4311655

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha