به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر جلسه هشتم از سلسله مباحث مهدویت است که توسط حجت الاسلام سیدمحمدباقر علوی تهرانی ایراد شده است.
بر حسب روایات ما اظهار ولایت مختص به انسان نیست و سایر موجودات هم این معنا را داشته اند.
فردی است به نام سلیمان اعمش در دوران منصور دوانیقی. او روایتی از پیامبر در حضور منصور خوانده است. پیامبر فرمودند که «أَتَانِی جَبْرَئِیلُ آنِفاً فَقَالَ تَخَتَّمُوا بِالْعَقِیقِ فَإِنَّهُ أَوَّلُ حَجَرٍ شَهِدَ لِلَّهِ تَعَالَی بِالْوَحْدَانِیَّةِ وَ لِی بِالنُّبُوَّةِ وَ لِعَلِیٍّ بِالْوَصِیَّةِ وَ لِوُلْدِهِ بِالْإِمَامَةِ وَ لِشِیعَتِهِ بِالْجَنَّةِ» یعنی جبرئیل بر من نازل شد و به من گفت انگشتر عقیق دستت کن بخاطر اینکه عقیق اولین سنگی است که شهادت به یکتایی و وحدانیت خداوند داد و به من برای نبوتم و به علی بخاطر وصایتش و امامت فرزندانش و بهشت برای شیعیانش شهادت داد.
چند مسئله در مورد این روایت مطرح است. اول اینکه این مسئله را چگونه انسان می تواند باور کند؟ این همان چیزی است که برای فرزندان آدم در عالم ذر اتفاق افتاد که به ذات و ماهیت افراد باز می گردد. آنچه برای بنده و شما «الست بربکم قالو بلی» اتفاق افتاده برای تمام موجودات اتفاق افتاده است.
مگر تمام موجودات اهل عبادت هستند؟ قرآن می فرماید «یسبح لله ما فی السماوات فی الارض» یعنی موجوداتی که صاحب شعور ظاهری هم نیستند را شامل می شود. اینکه موجودات دیگر اهل عبادت باشند در آیات زیادی وجود دارد.
در اینکه آیا موجودات می توانند شهادت بدهند یا نه؟ مگر کلامی دارند؟ ما دو منبع را معرفی می کنیم. یکی در سوره زالزال که می گوید «لذا زلزلت الارض زلزالها» وقتی که زمین به لرزه افتاد، «و اخرجت الارض اثقالها» و وقتی زمین بار سنگین اش را خارج کرد، «و قال الانسان مالها» انسان به آن می گوید چرا اینگونه می لرزی؟ بیانش این است «یومئذ تحدث اخبارها» یعنی زمین آن اتفاقاتی که افتاده را بیان می کند.
سوره مبارکه فصلت آیه بیست و یکم هم به چنین معنایی دلالت دارد. وقتی در قیامت مجرمین را محکوم می کنند که آنها انکار می کنند. حتی پوست بدن انسان شروع می کند به شهادت دادن. مجرمین می گویند «وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَیْنَا» چرا شما علیه ما شهادت می دهید و ما فکر نمی کردیم شما اصلاً موجودیتی داشته باشید. آنها می گویند «قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ» خدا ما را به نطق درآورد آن کسی که هر چیزی را بخواهد به نطق در می آورد.
بنابراین بر حسب آیات قرآن به نطق درآمدن سایر موجودات مسئله عجیبی نیست و این به حیطه قدرت حضرت حق بر می گردد. او «علی کل شی قدر» است.
این را از این جهت عرض کردم که به حسب روایتی که درابتدا عرض کردم واژه شیعه در دوران پیامبر بوده است و اینکه اظهار ولایت مخصوص انسان ها نیست.
ما بحث اصلی مان را فراموش نکرده ایم و می خواهیم بگوییم چرا باید در بحث مهدویت پژوهش کرد؟
گفتیم مذهبی وجود دارد به نام مذهب حقه تشیع. این مذهب به چه چیزی شناخته می شود؟ اینهمه روایت گفتیم که بگوییم به مسئله امامت شناخته می شود. هویت تشیع و شاخصه تشیع اصل امامت است.
مرحوم علامه طباطبایی در کتاب شیعه در اسلام می فرماید «شیعه اقلیتی نیست که از اکثریت جدا افتاده باشد، شیعه اقلیتی است که در استمرار نبوت باقی مانده است. اینطور نیست که شیعه دو اصل به حوزه اعتقادات مسلمین اضافه کرده باشد بلکه دیگران دو اصل از حوزه اعتقادات شیعه کم کرده اند.»
به همان دلیلی که توحید و نبوت و معاد به عنوان اصل اعتقادی اثبات می شد، امامت و عدل هم به عنوان اصل اعتقادی اثبات می شود. هم با قرآن، هم با برهان، هم با عرفان و... می توان مسئله امامت را اثبات کرد.
به همان دلایلی که آن سه اصل جز حوزه اعتقادی است به همان دلایل آن دو اصل هم جز حوزه اعتقادی است و ما چیزی را اضافه نکرده ایم بلکه دیگران کم کرده اند.
امامت در لغت به معنای رهبری و پیشوایی است و امام به معنای مقتدا و پیشواست. امام مقتدا و پیشواست خواه انسان باشد چنانکه در سوره بقره آیه ۱۲۴ آمده است «إِذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» و خواه اینکه این امام غیر انسان باشد کمااینکه در سوره هود آیه ۱۷ آمده است «وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَی إِمَامًا وَرَحْمَةً». پس امام پیشواست چه انسان باشد و چه غیرانسان مثل کتاب الهی باشد.
گاه در قرآن به امام، به امام هدایت تعبیر کرده اند. در سوره انبیا آیه ۷۳ آمده است «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا» و آنان را پیشوا قرار دادیم تا مردم را به فرمان ما هدایت کنند.
گاه هم ائمه، ائمه کفر هستند کمااینکه در سوره توبه آیه ۱۲ آمده است «فقاتلوا ائمه الکفر» با ائمه کفر مقاتله و جنگ کنید. در سوره قصص آیه ۴۱ سرانجام امامان کفر را بیان می کند «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ» و قرار دادیم امامانی را که مردم را دعوت به دوزخ می کنند و آنها در روز قیامت هیچ یار و یاوری ندارند.
پس به صراحت بیان می کند که ما دو دسته امام داریم. امام هدایت و امام ضلالت و کفر. خب برای شناخت امام هدایت از امام ضلالت نباید بررسی کرد؟
در مکتب عامه تعریفی از امام مطرح می کنند که مساوی با مسئله حکومت و خلافت است. آنها می گویند امامت همان حکومت کردن بر مسلمان هاست. امام عهده دار وظایف حاکم است. اینها روش خاصی برای انتخاب امام ندارند. گاهی به بیعت عمومی، گاهی به نص خلیفه قبلی، گاهی به شورا و گاهی با تمسک به نیروی نظامی و جنگ و کشتار قائل اند. کمااینکه در خلافت یزید همین معنا را انجام دادند و همه دشمنان را کشتند. برای آنها امامت و خلافت یک معناست.
اما از نظر شیعه، امامت منصبی الهی بوده و در تداوم رسالت است و خود پیامبر هم حق انتخاب امام را ندارد کمااینکه قرآن ذکر می کند. سوره مائده آیه ۶۷ می فرماید «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ» ای رسول آنچه ما به تو نازل و وحی کردیم را ابلاغ کن. یعنی پیامبر جز نقش معرفی چیز دیگری ندارد.
در طول ۲۳ سال هم به همه همین را می گفتند. وقتی قبیله بنی عامر خدمت پیامبر آمد پیامبر فرمود من فرستاده خدا هستم و تمام اهداف و رسالت ها را بیان کردند. رئیس قبیله بنی عامر گفت من تمام عرب را تسخیر می کنم فقط از تو یک چیز می خواهم که بعد از تو حکومت به دست ما برسد. حضرت رسول فرمودند که بحث جانشینی من به دست من نیست بلکه به دست خداست. همانجا هم علی(ع) را معرفی کرد.
امامت، خلافت نیست بلکه تداوم رسالت است. قرآن می فرماید «وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» یعنی اگر این پیام را نرسانی رسالت خود را انجام نداده ای.
در بین ۱۲ امام ما امیرالمومنین ۴ سال و امام حسن ۶ ماه خلافت داشته اند. اما همچنانکه هست امام ما هستند. خلافت از نظر شیعه شأنی از شئون امام است. امامانی که خلافت نداشتند همواره امام ما هستند چون منصب الهی است.
تعریفی که ما مطرح می کنیم این است که امامت منصبی الهی است و جانشینی پیامبر در رهبری دینی و دنیوی امت اسلامی است. پیامبر ما را ۲۳ سال راهبری کردند، راهبردی امام این است که ما را در آن مسیر جلو ببرد و ما را به مقصود می رساند. بنابراین کسی که می خواهد این کار را انجام دهد یک ویژگی هایی دارد.
امام انسانی معصوم، برخوردار از علوم خدادادی، که از سوی خدا برگزیده و توسط پیامبر به عموم مردم معرفی گردیده تا پس از پیامبر عهده دار وظایف او به جز مسئولیت دریافت و ابلاغ وحی باشد.
اولاً امامت منصبی الهی است و ناظر به دنیا و دین است و فقط رویکرد آخرتی ندارد و دنیای ما هم بر اساس راهبری ائمه است.
امام صادق فرمودند «اَدنی مَعرِفَهِ الاِمامِ اَنَّهُ عِدلُ النَّبیّ اِلا دَرَجَهَ النَّبُوَّهِ» پایین ترین حد معرفت امام این است که او همتای پیامبر (ص) مگر در نبوت و وارث آن حضرت می باشد. باید بدانیم امام همتای پیامبر است و تمام ویژگی های پیامبر را دارد ولی صاحب مسند رسالت نیست. شارع فقط پیامبر است و فقط به پیامبر وحی تشریعی می شود.
ما هرگز برای امامان خود مقام رسالت قائل نیستیم. شما در هیچیک از کتاب های شیعه پیدا نمی کنید که شیعیان این عقیده را داشته باشند که به امام وحی می شود.
پیامبر در حدیث منزلت که تواتر شیعه و سنی است و در معتبرترین کتاب ها نوشته شده، خطاب به امیرالمومنین می فرماید «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّاأنـّه لانَبیّ بَعدی» تناسب تو با من تناسب هارون با موسی است غیر از اینکه بعد از من پیغمبری نیست. چون جناب هاورن پیغمبر هم بودند.
نسبت هاورن و موسی چه بوده است؟ سوره طه آیات ۲۹ تا ۳۲ می فرماید که جناب موسی به حضرت حق بیان می کند «وَاجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی، هَارُونَ أَخِی، اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی، وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی» و برای من دستیاری از کسانم قرار ده، هارون برادرم را، پشتم را به او استوار کن و او را شریک کارم گردان.
حضرت علی(ع) تشریع و دریافت وحی نداشت اما در خطبه قاصعه بیانش این است که پیامبر به من فرمودند «إنک تسمع ما أسمع و تری ما أری إلا أنک لست بنبی و لکنک لوزیر و إنک لعلی خیر» هر چه من می شنوم تو هم می شنوی و آنچه من می بینم تو هم می بینی ولی تو پیغمبر نیستی تو وزیر منی.
در سوره اعراف آیه ۱۴۲ می فرماید «وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی» حضرت موسی به هاورن می فرماید تو خلیفه من هستی. بعد از پیامبر اسلام هم علی(ع) مسئولیت امت را دارد چراکه روایت صحیح نسبت پیامبر و علی(ع) را مانند موسی و هارون می خواند.
ما هرگز برای علی(ع) شأن نبوت قائل نیستیم. در منصب الهی نه امت و نه پیامبر نقش ندارند. این یک میثاق ازلی است. ۱۲۴ هزار نفر به عنوان نبی و ۱۲ نفر به عنوان وصی انتخاب شده اند و کم و زیاد نمی شوند.
همچنان که پیامبر معصوم است، امام نیز معصوم است. «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» به دلیل آیه تطهیر امام معصوم است.
همچنانکه پیامبر واجب الاطاعه است وجود امام هم واجب الاطاعه است. «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» در قرآن کریم اوالامر را به طور مطلق، واجب الاطاعه کرده اند. بر اساس آیات قرآن، خدا امر به فحشا و منکر نمی کند پس اگر خدا به طور مطلق گفته از اوالامر اطاعت کنید و هرگز هم امر به زشتی نمی کند، اوالامر باید معصوم باشند. اگر هر کس بخواهد ادعای اولوالامر بکند مانند یزید، این که غرق در فحشا و فساد است، خدا که امر به فحشا نمی کند. حتی فخر رازی در تفسیر خود استدلال می کند و می گوید که اولوالامر باید معصوم باشند.
همچنان که پیامبر علم الهی دارد، حضرات معصومین هم علم الهی دارند.
پس تا اینجا ما به این نتیجه رسیدیم که امامت روح تشیع است و منصبی الهی است و به انتخاب پیامبر نیست و به انتخاب خداست و به معرفی پیامبر است و همان وظایفی که پیامبر دارد، امام معصوم هم دارد مگر مسئله رسالت و وحی تشریعی بر هیچ امامی نشده است اما تمام ویژگی های پیامبر را دارد.
نظر شما