به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب «خاورمیانه بعد از قیامهای عربی» به ویراستاری «لوئیس فاوست» و ترجمه «ناصر پورابراهیم» از سوی موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر تهران در اردیبهشت ۹۷ منتشر شد.
این اثر، ویرایش چهارم کتاب روابط بینالمللی خاورمیانه لوئیس فاوست است. با توجه به سرعت تحولات در منطقه خاورمیانه و چاپ آثار مختلف درباره آن هر اثری قادر به ماندگاری و جلب توجه مخاطبان بخصوص در عرصه دانشگاهی به مدت یک دهه نیست.
اما این کتاب به لطف مشارکت نویسندگان ممتاز حوزه خاورمیانه در آن و بهره مندی از نظریه جامعهشناسی انتقادی با موفقیت و اقبال گسترده ای در میان محققان خاورمیانه مواجه شده است. بهطوری که برخی دانشگاههای برجسته جهان در زمینه مطالعات خاورمیانه نیز، سرفصل دروس خود را براساس موضوعات این کتاب تدوین کردهاند. از ویژگیهای دیگر کتاب تحلیل شکل گیری، تکامل و فرجام قیامهای عربی از جنبههای مختلف است که اهمیت آن را در برهه فعلی دو چندان کرده است.
کتاب به مطالعه تاثیر خاورمیانه بر ساختار جهانی قدرت، روابط برخی کشورهای منطقه، الگوی حاکم رابطه میان کشورهای منطقه، علل جنگ و همکاری میان کشورها، تاثیر عوامل داخلی بر سیاست خارجی کشورها، نقش نیروهای فراملی و غیر دولتی بر روابط بینالمللی خاورمیانه و جایگاه ایدئولوژی و عقاید در روابط بینالمللی کشورهای خاورمیانه میپردازد. همانطور که فاوست و مترجم در مقدمه خود بدان اشاره میکنند اکثر مولفین کتاب با رویکرد جامعه شناسی تاریخی انتقادی همنظر هستند و به رویکردهای غیرغربی، انتقاد از غرب محوری و دولت محوری مطالعات خاورمیانه و تاکید بر اصطلاح «روابط بینالمللی جهانی» برای فهم روابط بینالمللی خاورمیانه معتقدند.
کتاب از یک مقدمه و ۱۴ فصل تشکیل شده که هر کدام بر وجهی از منطقه خاورمیانه به ویژه بعد از قیامهای عربی تمرکز کند. علاوه بر این مقدمهای نیز از جانب مترجم ارائه شده که فضای فکری حاکم بر رویکرد جامعه شناسی تاریخی در مطالعه خاورمیانه را به دقت شرح میدهد. در فصل اول، «فرد لاوسون» با مروری بر نظریههای مختلف به بررسی کاربرد آنها در خاورمیانه میپردازد. وی بر اهمیت توجه به رویکردهای کمی در تحلیل تحولات خاورمیانه تاکید میکند در حالی که در دهه اخیر نوعی بیاعتنایی به این نوع از مطالعات وجود داشته است.
«یوجین روگان» در فصل دوم به بررسی ریشههای تاریخی شکلگیری خاورمیانه در سیستم بین المللی بعد از جنگ جهانی اول میپردازد، روگان معتقد است که هنجارها، ارزشها و شیوه توسعه کشورها مشترک است و دولتها در درون این سیستم تحول مییابند و روند تحول کشورهای خاورمیانه از این نظر ناقص است.
در فصل سوم، «بهجت قرنی» در قالب مفهوم «بومی-جهانی» به بررسی ارتباط مسائل داخلی کشورهای خاورمیانه با روابط بینالملل میپردازد و بر لایههای متعدد و پیچیده امنیت در خاورمیانه بعد از پایان جنگ سرد تاکید میکند.
در فصل چهارم، «لوچانی» به عنوان یکی از محققین برجسته نفت در خاورمیانه ابعاد جدیدی از این موضوع را مورد بررسی قرار میدهد. وی رابطه معناداری میان نفت و تثبیت سیستم دولتی مدرن در خاورمیانه میبیند و با رویکردی انتقادی و تاریخی برخی کلیشههای مطرح در زمینه نفت در خاورمیانه را به چالش میکشد.
در فصل پنجم، «ریچارد نورتون» به بحث درباره اصلاحات سیاسی در خاورمیانه درپرتو قیامهای عربی میپردازد و موانع موجود بر سر راه این اصلاحات را بررسی میکند و رویکرد شرقشناسی درباره اصلاحات در خاورمیانه را مردود میداند.
در فصل ششم، «ریموند هینهبوش» بر مفهوم عربیسم در قالب سیاست هویتی تاکید دارد و هویتها در خاورمیانه را ناسازگار با ساختارهای مادی آن میداند و اصطکاک هویتها با یکدیگر و شکلگیری دولتهای توسعه را از عوامل وقوع جنگ در خاورمیانه میداند.
«پیتر مانداویل» در فصل هفتم به مفهومبندی رابطه اسلام با تحولات منطقهای میپردازد و جهانی شدن را فرآیندی تسهیلی برای اسلام میداند.
لوئیس فاوست در فصل هشتم به بررسی درباره دینامیسمهای در حال تغییر منطقهگرایی و متحد سازی در منطقه میپردازد و نمونه اتحادیه اروپا در منطقه سازی را مناسب خاورمیانه نمیداند.
فصل نهم که بوسیله «مارینا کلکولی» و «متیو لگرینزی» نگاشته شده معضلات امنیتی منطقه را مورد مطالعه قرار میدهد. رویکرد آن بازسازی انتقادی توازن قدرت و تهدید در پرتو تحولات اخیر قیامهای عربی است که دینامیسمهای امنیتی منطقهای را کاملا تغییر داده است.
فصل دهم که از سوی هینهبوش و احتشامی به نگارش درآمده است در قالب «واقعگرائی پیچیده» به تحلیل سیاستگذاری دولت های منطقه میپردازد. این رویکرد در عین حالی که اهمیت زیادی به واقعگرایی و استدلاهای قدرت محور آن می دهد، بر عواملی چون میزان وابستگی به ایالات متحده، روند دموکراتیزه شدن و نقش رهبری در شکلدهی انتخابهای سیاست خارجی کشورها نیز تاکید میکند.
همانطور که لگرنزی و گاوس در فصل یازدهم بدان اشاره میکنند، کشورهای حوزه خلیجفارس در مواجه با معضلات امنیتی خود با چالشهای چندی مواجه اند. لگرنزی و گاوس رویکرد نظری واقعگرایی و مفهوم توازن قدرت را تنها قادر به تحلیل بخشی از وضعیت دولتهای مزبور میدانند.
فصل دوازدهم با رویکرد بسیار بدیع به بررسی بهار عربی و نتایج آن می پردازد. این قیامها به عنوان قیام مردمی علیه حکومتهای پیر و اغلب سرکوبگر تصور میشود که در مقابل خواسته های مردمی ساکت بودند. «لاربی صدیقی» استدلال می کند که بهار عربی نشانگر ضعف روابط بینالمللی سنتی است که بر دولتها و قدت متمرکز است و از نشان دادن اهمیت مردم عاجز است.
در فصل سیزدهم، «مایکل هادسون» مطالعه عمیقی درباره تکامل سیاست خارجی آمریکا بر منطقه داشته و با مروری بر خاستگاها و تحولات سیاست خارجی آمریکا به بررسی انتقادی سیاست خارجی بوش و اوباما پایان میپردازد. «رزماری هولیس» در آخرین فصل کتاب تحول و تکامل سیاست اروپا در قبال خاورمیانه را مورد بررسی قرار میدهد. سوال اصلی آن درباره اهمیت اروپا به عنوان بازیگری تاثیر گذار بر الگوهای سیاست و توسعه در خاورمیانه است.
دغدغه روش شناختی مطالعه روابط بینالمللی خاورمیانه و تشویق به همگرایی دو حوزه مطالعات خاورمیانه و نظریههای روابط بینالملل از نقاط در خور تحسین کتاب است که حاصل تجربه ویرایش چهارگانه آن است. اثر مذکور در عین حالی که در غرب نگاشته شده انتقادات جدی به رویکرد غربی در مطالعه خاورمیانه دارد که نتوانسته راهحلی برای بحرانهای موجود در منطقه پیشنهاد دهد.
نظر شما