به گزارش خبرنگار مهر، حسینعلی رمضانی، مدرس دانشگاه و کارشناس علوم انسانی در یادداشتی با عنوان تقریری در معنای بلند عشق به بررسی جایگاه بلند عشق و به بازی گرفتن آن توسط برخی از سلبریتی ها پرداخته است:
عشق به معنای دیگرخواهی است. عشق حقیقتی از مبدأ تا معاد خلقت دارد. اصلاً کل هستی به طفیلی عشق پا به عرصه وجود نهاده است. اگر عشق نبود هیچ اتم و مولکولی به هم نمی پیوستند و کل عالم در غبار و بخار به سر می برد. این عشق بود که اجزای هستی میل به هم نمودند. عشق موهبتی است الهی که در ذرّه ذرّه وجود موجودات موج می زند. اصل و ذات هستی بر محور و ثقل عشق می گردد. وحدت، از عشق و میل اجزای هستی به یکدیگر به وجود می آید. عشق؛ امری ثابت و لایتغیر از عالم امر بر عالم خلق نازل شده است. عشق؛ گوهر نابی است که تمام هستی، پس از پا گذاشتن در عالم تکاثر به عنوان گمشده ای به دنبال آن می گردند. معنای عشق در درون هر موجودی نهفته شده و نشان آن را باید در وصل و هجران، غم و شادی و در اوج عشق "مقام اشک" جستجو کرد.
سالـــها دل طلب جام جم از ما می کـرد وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است طلب از گمشـــــدگان لب دریا میکرد
درک صحیح مقام و معنای بلند عشق، نه با ابزار حس و عقل که تنها از طریق قلبِ یک موجود، امکان پذیر خواهد بود. حبّ و بغض در قلب یک پدیده، پدیدار می شود و دوست داشتن و میل زیاد در نهایت به عشق ختم می شود. عاشق؛ از خود و داشته های خود می گذرد و هر آنچه را در خود دارد به دیگری می بخشد که "... وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ". اصلاً عشق را با خودخواهی و خودبینی هیچ سنخیتی نیست. عاشق؛ در وحدت وجود معشوق غرق می شود و چشمان سر و دل او نه اعوجاج و نه دوبین است. عاشق؛ در هستی به جز خدا چیزی نمی بیند و ندای "قُل هُوَاللهُ أحَد" را سر می دهد و در صمدّیت حضرت عشق، به فقر ذاتی خود اقرار می نماید"یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ". همه هستی از دابه "وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی اللَّهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ" تا کهکشان در تسبیح و تحمید دائمی "هُو" به سر می برند"یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ".
سعه وجودی هستی، به میزان عشق آنها به توحید، سلسله مراتب موجودات از جماد، نبات، حیوان، انسان و ملک را شکل می دهد و از جرم ثقیل هیولایی به جسم لطیف روحانی متمایل می شوند؛ بنابراین نور و گرمای عشق بر جان هر موجودی تابانده شود از سرمای جمادی و ظلمت نادانی به حیات حیوانی و نور دانایی میل خواهد یافت. عشق؛ امانت الهی است بر همه موجودات هستی که پیش قراول این امانت داری، انسان ها هستند"إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ...". حال چگونه از این گوهر ناب محافظت خواهند کرد و آن را به صاحبش بر می گردانند!"إِنَّ اللَّهَ یَأمُرُکُم أَن تُؤَدُّوا الأَماناتِ إِلی أَهلِها ..." سؤالی است که انسان ها در سیر تکامل باید بدان پاسخ دهند.
در مقابل عشق، خواستن و میل؛ نفرت و جدایی که امری عرضی و برآمده از شرارت می باشد، وجودی جعلی و اعتباری به خود می گیرد. آن زمان که وحدت وجودی میل به کثرت می گیرد، شرّ خود را نمایان می سازد. مبنا و مبدأ شرّ، از قیاس و شیطنت که نشان از "منیّت" دارد شروع می شود"...فَإِنَّ أَوَّلَ مَنْ قَاسَ إِبْلِیسُ حِینَ قَالَ: خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ، فَقَاسَ مَا بَیْنَ اَلنَّارِ وَ اَلطِّینِ..." و آتش و نار مسموم هویتی وابسته به موجود متکثّر، شرارت را از عالم وهم و خیال به عالم عین، هدایت می کند و مصداق خارجی و واقعی به خود می گیرد. عقل مَشُوب به وهم و برآمده از اغواگری شیطان"قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ"، میل به تکاثر را در موجود خودبین، بدبین، دوبین، اعمی، اعور و اعوج؛ پدیدار می کند"وَ مَنْ کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلًا" و دیگر موجودات با انگشت اشارت می توانند به سمت این موجود متکثر"أَلْهَیکُمُ التَّکَاثُرُ" و شرور اشاره نمایند.
در عصر حاضر ارزان ترین کالایی که در حراجی ها و دست فروشی های کنار خیابان به فروش می رسد "عشق" است. عشق هایی از جنس جسمانیت و تکاثر که از قلب و چشمان مریض انسان هایی با هویتِ هوی پرستی برآمده است "فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا...". در حالی که معنای بلند عشق در وحدت وجودی سیر می کند؛ شاهد آن هستیم که برخی از سلبریتی های رسانه ملی، که در کسوت مجری گری نقش آفرینی کرده و در بسیاری از مواقع در تحلیل پدیدارهای فرهنگی به عنوان الگو و نماد، برای آحاد جامعه اسلامی عمل می کنند؛ عشق به چنان بازیچه ای در لقلقه زبان این افراد قرار می گیرد که بوی تعفن تکاثر در آن موج می زند. سؤالی که نشان از شهرت برآمده از هوایی دارد که عمداً یا سهواً بر لسان شخص جاری شده و بارها خطاب به مهمانان برنامه، بیان می دارد" که آیا عاشق شده ای؟ چند بار عاشق شده ای؟" و خود فرد پرسشگر در پاسخ، گاه اقرار به "هجده بار عاشق شدن!!!" دارد. این بیان، نشان از چیست؟!
عشق؛ برآمده از فیضان لطف الهی، در نهاد همه موجودات به ویژه انسان ها به ودیعه نهاده شده است و قلب امانت دار آن می باشد. حال اگر این قلب به جای عالم کوثر معنا"إِنَّآ أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ"، میل به عالم تکاثر جسمانی داشته باشد، قلب سلیم"یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ" تبدیل و تحویل به قلب مریض خواهد شد. هم چنان که جسم در حال تغییر است و"مالَهاَ مِن قَراَر"؛ چشم مریض، می بیند و قلب را درگیر خود کرده و این امانت و گوهر ناب را محل ورود اغیار می نماید. قلب که حرم یار واحد است، محل نامحرمان متکثر می شود و گاه تا "هجده بار!!" عاشق می شود. فرد یا افرادی در این جایگاه با حضور خود در چشمان انبوهی از مخاطبین، با سینه ای ستبر خطاب به جامعه اسلامی، الگویی از بدعهدی و میل به هوی و هوس را ترویج می کنند. امروز با یکی و فردا با یکی دیگر هستند و معنای عشق را تا این حد به سُخره گرفتن و مفتضح کردن جای بسی سؤال دارد که به کجا چنین شتابان؟! أَیْنَ تَذْهَبُونَ؟!
نظر شما