به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر سخنرانی حجت الاسلام رضا غلامی در مراسم افتتاحیه سومین دوره مدرسه علوم انسانیِ اسلامی صدرا است که در ادامه می خوانید؛
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، الصلاه و السلام علی رسول الله و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین
سلام عرض می کنم خدمت شما برادران عزیز و تشکر می کنم از جناب آقای دکتر طونی و همکارنشان در سازمان بسیج دانشجویی که فرصت دوباره ای را برای حضور اینجانب در این دوره آموزشی فراهم کردند.
همانطور که می دانید، به لطف الهی روز به روز گفتمان علوم انسانیِ اسلامی در جامعۀ دانشگاهی و حوزوی بسط و عمق بیشتری پیدا می کند. چند سال پیش، بعضی دوستان، ما را به خاطر بالا گرفتن پرچم علوم انسانیِ اسلامی سرزنش می کردند و معتقد بودند که موضوع تحول بنیادین در علوم انسانی را باید حدکثر در چارچوب بومی سازی علوم انسانی و یا تغییر و به روز سازی سرفصل های درسی مطرح کرد. در واقع، به رغم گذشت ۴۰ سال از عمر انقلاب، هنوز شماری از عناصر متدین و انقلابی در بیان حقانیت و کارآمدی تفکر اسلامی لکنت زبان دارند و با موضعی منفعلانه در برابر حلقات روشنفکریِ سکولار، از بالا نگه داشتن پرچم علوم انسانیِ اسلامی در دانشگاه ها خجالت می کشند؛ حتی تصور نکنید همه آن هایی که در اتمسفر حوزه های علمیه تنفس می کنند با علوم انسانیِ اسلامی موافق و همراهند، خیر، امروز با کسانی در حوزه ها روبرو هستیم که به دلیل عدم فهم صحیح جامعیت و کمال دین، نسبت به واقعیت علوم انسانیِ اسلامی و یا امکان تحقق آن شک دارند. با این همه، حرف بنده این است که عقلانیت حاکم بر علوم انسانیِ اسلامی روشن، محکم و قابل دفاع است و ما نه از طرح موضوع علوم انسانیِ اسلامی پشیمان هستیم و نه از ادامه تلاش در این زمینه صرف نظر می کنیم.
در آغاز بحث، مایلم به یک نکته کلیدی درباره علوم انسانیِ اسلامی اشاره کنم و آن این است که علوم انسانیِ اسلامی تنها در فضای ایمان الهی شکوفا می شود. اینگونه نیست که شما بتوانید در خارج از فضای ایمان الهی درباره علوم انسانیِ اسلامی بیاندیشید و به دنبال عینیت یافتن آن در زندگی فردی و فراتر از آن در نظامات اجتماعی باشید. قرآن کریم در سوره بقره آیه ۲۱ می فرماید : «یا أیُّها الناسُ اعبدوا ربَّکُمُ الذی خَلَقَکُم و الذین مِن قَبلِکُم لعَلَّکُم تَتَّقون» یعنی ای مردم، پروردگارتان را که شما و پیشیان شما را آفریده است بپرستید تا به مقام تقوا دست پیدا کنید. در این آیه شریفه حداقل پنج مطلب کلیدی وجود دارد : مطلب اول اینکه، هیچ عقل سلیمی پرستش خدایی که خالق انسان هاست را نفی نمی کند. مطلب دوم اینکه، هیچ کس به جز خالق انسان صلاحیت رب شدن برای انسان را ندارد. به بیان دیگر، رب انسان خالق انسان است.
مطلب سوم اینکه، خدای متعال تنها به خلق انسان بسنده نکرده است بلکه انسان را تحت تدبیر خود قرار داده است؛ در حقیقت، اقتضای حکمت الهی این است که این عالم معنادار و هدفمند باشد و انسان به حال خود رها نشود. قرآن کریم در سوره قیامه آیه ۳۶ می فرماید : «أیَحسَبُ الانسانُ أن یُترَکَ سُدًی» یعنی آیا انسان گمان می کند بیهوده و مهمل رها می شود؟! و مطلب چهارم اینکه، پرستش فقط رکوع و سجود ظاهری و تکرار یکسری از اذکار نیست، بلکه پرستش این است که انسان با درک هدف و مقصد خلقت، و راه رسیدن به آن، اولاً مسئولیت خود را در این عالم پیدا کند و ثانیاً با انجام این مسئولیت، خود را تحت تدبیر ربّش قرار دهد.
در واقع، کسی که تحت تدبیر ربّ خود قرار بگیرد، حرکت او به سمت منبع کمال تضمین شده است. توجه بفرمایید، وقتی انسان از تحت تدبیر ربّش خارج شد و حاضر نشد در سبیل الله گام بردارد، عملاً سند گم گشتگی دائمی اش در این عالم را امضاء کرده است. به بیان واضح تر، انسانی که از راه خدا خارج می شود و به بی راهه قدم می گذارد، چه در این دنیا و چه در آخرت، یک موجود گم شده است. حالا در شرایطی که خداوند متعال با مبعوث ساختن پیامبران و فرستادن وحی، هم خطوط روشنی برای زندگی فردی و جمعی انسان ترسیم کرده و هم مسئولیت های انسان را معین کرده است، کدام منطقی قبول می کند که انسان با پشت کردن به وحی خود را از تقرب به منبع کمال و دست یابی به سعادت ابدی محروم کند؟ در ادامه همان آیه ۲۱ سوره بقره که برای شما قرائت کردم، قرآن مجید در آیه ۲۲ سوره بقره می فرماید : «وَ لا تَجعَلوا لله انداداً و أنتم تَعلمُون» یعنی در حالی که می دانید خداوند خالق و رب شماست، برای خداوند شریک و همتایی قرار ندهید. شریک قائل شدن برای خدا فقط در قالب پرسش بت ها ظهور و بروز پیدا نمی کند، بلکه یکی از مصادیق بارز شرک، کنار گذاشتن وحی و حاکم کردن دانش بشری بر وحی است. یک نکته دیگر هم باید در اینجا متذکر شوم و آن این است که شما در بحث علوم انسانیِ اسلامی از کدام دین صحبت می کنید؟
از ادیان تحریف شده و نامعقول، یا از دین اسلام که نه تنها معجره اصلی اش قرآن و مصونیتش از تحریف است بلکه به تعبیر امیرالمؤمنین علی (ع)، کارش بیرون کشیدن دفینه های عقلی از اعماق وجود انسان و عقلانی کردن حیات فردی و جمعی اوست. و اما مطلب پنجمی که از آیه ۲۱ سوره بقره فهم می شود این است که وقتی انسان تنها خالق و رب خود را پرستید، آنگاه به مقام تقوا دست پیدا می کند. تقوا یعنی وجود یک نیروی درونیِ منحصربفرد برای بازداشتن انسان از گناه که مولود ایمان و عبودیت است. دقت داشته باشید که آن چیزی که به انسان بال پرواز می دهد، تقواست؛ اگر تقوا نباشد و طهارت روحی بوسیله گناه از دست برود، انسان در زمین گیر می کند و در همین دنیا متوقف می شود. خب، بر اساس آنچه گفتیم، روشن می شود که علوم انسانیِ اسلامی در فضای ایمان الهی به شکوفایی می رسد و کسانی که از ایمان الهی محرومند، قادر به درک و کاربست علوم انسانیِ اسلامی نیستند.
خب، همانطور که قبلاً خدمتتان اعلام شده است، موضوع بحث من در این جلسه، چالش های پیش روی علوم انسانیِ اسلامی است. من در این جلسه مایلم فهرست وار و فشرده به ده چالش اصلی که امروز پیش روی علوم انسانی ِاسلامی است اشاره کنم :
یکم. بدفهمی علوم انسانیِ اسلامی
من در بحث های گوناگونی که طی سال های گذشته درباره علوم انسانیِ اسلامی داشتم، به کرّات عرض کرده ام که قبول علوم انسانیِ اسلامی به منزله پشت کردن به دانش تجربی، عقلی و عرفی نیست. در واقع، علوم انسانیِ اسلامی با منطقه بندی جدید علم انسانیِ و اجتماعی، ضمن اختصاص وحی به زیربنایی ترین منطقه از مناطق علم انسانی، هر منبع و متدلوژی را بدون اینکه از زیر چتر جهان بینی الهی خارج شود، بر حسب جایگاه و کارکردی که دارد، در منطقه مشخصی از علوم انسانیِ اسلامی وارد می کند؛ ضمناً منابع و متدلوژی ها در علوم انسانیِ اسلامی با یکدیگر ارتباط و تعامل هم دارند یعنی اینگونه نیست که مناطق گوناگون علوم انسانیِ اسلامی حکم جزایز جدافتاده از همدیگر را داشته باشند. همه آنهایی که امروز از علوم انسانیِ اسلامی صحبت می کنند، این برداشت از علوم انسانیِ اسلامی، که مولود کلان نگری به تعالیم اسلامی است، را ندارند و علوم اسلامیِ مصطلح را مساوی با علوم انسانیِ اسلامی در نظر می گیرند که همین امر می تواند علوم انسانیِ اسلامی را با چالش روبرو کند.
دوم. سطحی گرایی و شعارزگی در علوم انسانی اسلامی
بر فرض که به اقتضای شناخت ماهیت علم انسانی و اجتماعی، فهم درستی از علوم انسانیِ اسلامی وجود داشته باشد، سطحی دیدن علوم انسانیِ اسلامی و تنزل دادن آن به یک سری بحث های دم دستی، کم عمق و فاقد چارچوب تئوریک صحیح، تومار علوم انسانیِ اسلامی را خواهد پیچید.
من در این سال ها علاقمند بودن تا از بعضی عزیزانی که در تبدیل مباحث مبنایی و جدی به شعارهای کم فایده مهارت پیدا کرده اند، درخواست کنم که از مباحث مرتبط با علوم انسانیِ اسلامی فاصله بگیرند و حرف زدن در این میدان را به اهلش واگذار کنند چراکه معتقدم این جنس مباحث، علوم انسانیِ اسلامی را از حرکت در عمق جامعه علمی و مهم تر از همه، در ثمربخشی با چالش جدی روبرو خواهد کرد.
سوم. تقدس دادن به علوم انسانیِ اسلامی
اگر کسی حرف ما درباره منطق علوم انسانیِ اسلامی را درک کند و از این طریق به فهم مناسبی از ذات علوم انسانیِ اسلامی دست پیدا کند، تصدیق می کند که علوم انسانیِ اسلامی تلاشی است روشمند برای استنباط خطوط اسلامی در حیات مدنی و خلق یک دستگاه علمی، هم برای سامان دادن به جامعه مطلوب اسلامی، و هم برای شناسایی و حل مسائل و گره های بزرگ اجتماعی. با این وصف، علوم انسانیِ اسلامی بیش از علوم اسلامیِ مصطلح یعنی کلام، فقه، اخلاق یا تفسیر در معرض خطاست و اینگونه نیست که بتوان هر آنچه به عنوان علوم انسانیِ اسلامی ارائه می شود را صد در صد عین اسلام دانست. حتی بنده معتقدم بخش مهمی از علوم انسانیِ اسلامی دانش درجه دو به شمار می رود و همه این ها موجب می شود که از تقدس دهی به این علوم که تبعات آن روشن است، پرهیز شود.
چهارم. عدم شکل گیری یک جهاد علمی همه جانبه در کمال بخشی به علوم انسانی
هرچند علوم انسانیِ اسلامی در برخی رشته ها یا لایه های دانش مانند حقوق یا تعلیم و تربیت اسلامی به بلوغ نسبی دست پیدا کرده است، اما تردید نباید داشت که علوم انسانیِ اسلامی هنوز در بسیاری از رشته ها یا لایه های میانی علوم، رشد لازم را نداشته و به پختگی کافی نرسیده است، در چنین شرایطی، طبیعی است که باید در یک بازه زمانی بسیا وسیع، سرمایه گذاری های هوشمندانه در بسط نظری علوم انسانیِ اسلامی با قوّت ادامه پیدا کند.
حتی من از تعبیر جهاد علمی استفاده می کنم برای اینکه معتقدم کار علمیِ معمولی ما را به نتیجه نخواهد رساند بلکه باید با به میدان آوردن همه ظرفیت ها، بسترهای لازم را برای شکل گیری یک جهاد علمی همه جانبه در این عرصه بوجود آورد چیزی که امروز نه تنها مشاهده نمی شود بلکه عکس آن که از آن به بسترسوزی تعبیر می کنم، توسط عده ای دنبال می گردد.
پنجم. غفلت از کاربرد علوم انسانیِ اسلامی
سال پیش بود که بنده در همین دوره تابستانی مدرسه علوم انسانیِ اسلامی صدرا، به تفصیل درباره اهمیت و مسیر کاربردی سازی علوم انسانیِ اسلامی صحبت کردم. به نظر می رسد مباحث صد در صد نظری در علوم انسانیِ اسلامی هم در جای خود غیرکاربردی نیست و این که بعضی ها، متفکرین اسلامی را در تداوم بخشی به مباحث نظری متهم به بلا ثمری و اتلاف وقت می کنند ناشی از عدم اشراف آنان به ساختار علم و ارتباط مبانی با رویناهاست.
با همه این ها، آوردن علوم انسانیِ اسلامی به صحنه عمل و مواجهه ایجابی و سلبی با امور جامعه، اقتضائاتی دارد که مهم ترین آنها، متدلوژی مناسب است که من قبلاً از آن به دستگاه انتقال تئوری به نسخه های عملی تعبیر کرده ام. البته یکی دیگر از اقتضائات نقش آفرینی مؤثر علوم انسانیِ اسلامی در ساحت عمل، اشراف دانشمندان ما به تحولات برق آسای میدانی است. البته تحولات میدانی هر قدر هم که ساختار شکن باشند، اثری در اصول و پایه های علوم انسانیِ اسلامی و حتی راه کارهای اساسی آن در درمان مسائل و گرفتاری های اجتماعی ندارند اما توجه به این تحولات می تواند در ابداع روش ها و تکنیک های جدید برای مواجهه مؤثر تر با شرایط جدید مؤثر باشد.
ششم. انفعال و وادادگی در برابر علوم انسانیِ سکولار
شما می دانید که یکی از هنرهای علوم انسانیِ سکولار، تابوسازی و ابهت آفرینی نسبت به نظریات و تبدیل این تابوها به بخش مهمی از هنجارهای اجتماعی است. جالب است که این تابوسازی و تحجرورزی درباره خود علم سکولار و نتایج آن، با تابلوی آزادی دنبال می شود و هر کس که حاضر به تعظیم درباره علم سکولار نشود و مسیر متفاوتی را انتخاب کند، نه فقط به بی سوادی، بلکه با کمال بی رحمی، به ضدیت با آزادی متهم می شود. در چنین شرایطی خیلی از اساتید مذهبی دانشگاه ها هم مشمول خط انفعال و وادادگی در برابر علوم انسانیِ سکولار می شوند و همین امر آنها را به رفتارهای دوگانه با علوم انسانی سوق می دهد.
هفتم. گرفتن میدان های عملی از علوم انسانیِ اسلامی
برای رسیدن یک علم به عرصه کاربرد، راه دادن آن علم به میدان های عمل از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. البته موفقیت در میدان عمل بدون آزمون و خطا ممکن نیست چیزی که درباره علوم انسانیِ سکولار آن هم در یک بازه زمانی لااقل سیصد ساله، هزاران برابر بیش از علوم انسانیِ اسلامی اتفاق افتاده است، اما مشکل آنجاست که به رغم گدشت چهل سال از عمر نظام اسلامی در ایران، هنوز مسیر همواری برای ورود غیرتصنعی دانشمندان علوم انسانی ِاسلامی به میدان های عملی ایجاد نشده و حتی بعضی از مدیران به ظاهر متدین و انقلابی ما در بدنه دولت ها، هیچ رسالتی برای خود مهم تر میدان دادن به فارغ التحصیلان علوم انسانیِ سکولار و غربی در قلمرو مدیریتی خود و حتی در مواردی، قلع قمع محترمانه متفکران اسلامی در آن قلمرو قائل نیستند. وقتی شرایط به این شکل پیش رفت، خیلی طبیعی است که علوم انسانیِ اسلامی هیچگاه فرصت رشد و تکامل لازم را پیدا نخواهد کرد.
هشتم. کم عنایتی به نقد و آزاداندیشی
علوم انسانیِ اسلامی رشد و تکامل خود را مدیون گسترش فضای نقد و آزاداندیشی در یک فضای غیرسیاسی و سانتیمنتال می داند و لذا اگر شرایطی بوجود بیاید که باب نقد های جدی و بنیان افکن از طرف مخالفان این علوم بسته شود و متفکرین علوم انسانیِ اسلامی در یک فضای گل خانه ای و بدور از هجمه منتقدان به راه خود ادامه دهند، تردید نکنید که ظهور این شرایط چیزی جز نزدیک کردن علوم انسانیِ اسلامی به پایان عمر خود نیست.
از طرف دیگر، رونق نقد در خانه اصحاب علوم انسانی و وجود سعه صدر و خطر پذیری برای نوآوری های بزرگ هم خیلی اهمیت دارند. اینکه بعضی ها در مجامع علمی حوزوی یا دانشگاهی، هرگونه نقد به نظریات اسلامیِ مشهور را برنتابند و منتقدان را به ساختار شکنی متهم کنند و یا هزینه نوآوری را آنقدر بالا ببرند که کمتر متفکری در ساحت علوم انسانیِ اسلامی حاضر به پرداخت این هزینه ها باشد، حتماً علوم انسانیِ اسلامی را در آینده با توقف روبرو خواهد کرد.
نهم. کج فکری و سوء مدیریت در جریان بخشی به علوم انسانیِ اسلامی
صرف نظر از کسانی که به اسم تحول در علوم انسانی، این علوم را به ناکجا آباد کوچ می دهند، و صرف نظر از تلاش های کودکانه ای که برای حذف رقیب در صحنه شکل می گیرد، مشکل اصلی علوم انسانیِ اسلامی حاکمیت نگاه از بالا به پایین یا نگاه پروژه ای است. در واقع، این تصور که می توان علوم انسانی را در اتاق های دربسته با دستور و بخش نامه متحول کرد، چیزی است که اگر در سال های آینده حل نشود، حتماً علوم انسانیِ اسلامی را نیز با چالش روبرو خواهد کرد.
من معتقدم، علوم انسانیِ اسلامی باید با مشارکت خود اساتید دانشگاه و در یک روند کاملاً طبیعی راه خود را برای ورود به دانشگاه ها باز کند و امروز استقبال رو به گسترش اساتید از علوم انسانیِ اسلامی و پیگیری خودجوش آن در کشور، ثابت کرده است که پیگیری فرایندی علوم انسانیِ اسلامی نه فقط ممکن است، بلکه زودتر از آنچه تصور می شود نتیجه بخش خواهد بود.
دهم. تنها و بی حامی رها کردن اصحاب علوم انسانیِ اسلامی
هرچند امروز به نحوی فزاینده به عدد بازیگران خودجوش در صحنه شکل گیری و تکامل علوم انسانیِ اسلامی اضافه می شود و کسی به راحتی نمی تواند این مسیر را کور کند، اما واقعیت این است که اصحاب علوم انسانی یعنی کسانی که بیشترین بار را برای تقویت این فرایند به دوش گرفته اند نیازمند حمایتند. اینکه عده ای بیایند و دائماً به دنبال کاهش همین منابع ناچیز مالی در این عرصه باشند و کارهای مبتکرانه در این میدان را به تعطیلی بکشانند، هنری است که متأسفانه باید بگویم بعضی ها در کسوت طرفدار انقلاب و اسلام از آن برخوردارند! دوستان عزیز، توجه داشته باشید که امروز متفکران اسلامی با یک فرصت منحصربفرد و تاریخی برای شکل دهی و کمال بخشی به علوم انسانیِ اسلامی پیدا کرده اند و اگر این فرصت تاریخی از آنها سلب شود یا خود آنها از سر رخوت و تنبلی یا کم صبری آن را از دست بدهند، معلوم نیست این فرصت به این زودی ها نصیب نسل های بعدی متفکران اسلامی بشود.
آنچه خدمتتان بیان کردم، چالش های اصلی ای بود که علوم انسانیِ اسلامی با آن روبروست، البته ممکن است دوستان بتوانند در مباحث خود این چالش ها را تکمیل کنند، اما آنچه مسلم است، ادامه حرکت علوم انسانیِ اسلامی بدون مشکل و مانع نخواهد بود و نکته کلیدی در بحث من این بود که این چالش ها بیش از آنکه از سوی مخالفان علوم انسانیِ اسلامی و از درون جبهه روشنفکری سکولار سر برآورده باشد، زاییده کج فهمی ها یا سوء مدیریت جبهه خودمان است و من در پایان عرایضم از خدای متعال مسألت دارم، هوشیاری ما را در این شرایط مضاعف کند و توفیق بزرگ عملی سازی این فرصت تاریخی را به همه ما عنایت فرماید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
نظر شما