به گزارش خبرنگار هنري "مهر"، عنوان اين گفت و گو، "كارگرداني تحت تأثير بكت" است.
"ماريا كاتسوناكي"(Maria Katsounaki) كه در اين روزنامه به گفت و گو با اميني پرداخته، در ابتدا او را متعلق به نسل سوم فيلمسازان مدرن ايراني معرفي مي كند كه پيش از ساختن نخستين فيلم بلندش، "نامه هاي باد"، 25 فيلم كوتاه ساخته است.
وي در باره فيلم توضيح مي دهد: "اين فيلم در شرايطي بسيار دشوار در معدني متروك واقع در روستاي كوهستاني بسيار كوچكي فيلمبرداري شده است. دو شخصيت اصلي فيلم دو نگهبان هستند كه زندگي كاملا مستقلي از اجتماع دارند. انزواي آنها بي رحمانه است، نماي عمومي به طرز ملال آوري يكسان است، آن قدر برهنه كه رمق مي برد، مثل برف. تنها همراه آنها سايه زني است كه گاهي راه رفتن او را از فاصله اي دور مي بينند. نگاهبانان در انتظار مي مانند، درحالي كه زمان به آرامي مي گذرد. اين نسخه اي ايراني از " در انتظار گودو"(Waiting for Godot) است؛ يك فيلم مينيماليست هنري-خانگي كه تنهايي، مرگ و بي گناهي را تجربه مي كند. اميني، شعرگونه حس بي پايان انتظار را به تصوير مي كشد، تنها با چيزي مثل سايه زني كه مي گذرد. همين تم در نخستين فيلم بلند او، " نامه هاي باد" نيز حضور داشت، كه، اگر چه در كشورش ممنوع است، اما او را به عنوان نيروي تازه اي در سينماي ايران تثبيت كرده است."
واين هم متن كامل اين گفت و گو:
آيا معتقد هستيد كه كارگردانان بايد پيش از پرداختن به فيلمهاي بلند، ساختن فيلمهاي كوتاه را تجربه كنند؟
"نامه هاي باد" او را به عنوان نيروي تازه اي در سينماي ايران تثبيت كرده است...
هميشه اين تصور را داشته ام و هنوز هم دارم، چرا كه كارهاي من بنيان تجربي دارند. من از اين روش بهره گرفته ام تا بتوانم جهان سينماي خودم را غني كنم. اين راهي بود كه زمينه ساختن نخستين فيلم بلندم را فراهم كرد. با اين وجود نخستين فعاليتهاي من بر تئاتر تمركز داشت.
آيا بازيگرانت را ايزوله كردي تا آنها بي هيچ گسستي به نظر برسند؟
در حقيقت بله، آنها دو شخصيت كاملا متفاوت بودند و من مي خواستم تا آنها را به هم نزديك تر كنم. يكي از آنها فكر بازتري داشت و ديگري نه. دختر در نقش يك ميانجي دراين بين حاضر مي شود.
پس "گودو"ي تو در شكل يك دختر ظاهر مي شود.
هريك از شخصيتها اين انتظار را به گونه اي متفاوت تجربه مي كند.
چه چيز در اثر "بكت"(Beckett) تو را جذب كرد؟
احساس كردم فضاي اين اثر "بكت" بسيار شبيه به ايران پس از جنگ است؛ تنهايي اش و جستجو براي وسيله اي كه به اين تنهايي پايان بدهد، امري محال مي نمايد.
كدام يك از اين عناصر در ايران امروز غالب تر است؟
يك حس محال، در واقع بر فضاي پس از جنگ ايران چيره بود. پس از آن انزوا بود و اكنون ما به نقطه اي رسيده ايم كه ديگر نمي توانيم انزوا و تنهايي را تحمل كنيم. ما داريم تلاش مي كنيم و داريم مي فهميم كه هيچ كس به غير از خود ما از بيرون اين انزوا به ما كمك نخواهد كرد. اين چيزي است كه رويكرد مرا از اثر "بكت" متمايز مي كند. در آن نمايشنامه، شخصيتها حرف مي زنند، اما عمل نمي كنند. در ايران امروز آنها حرف مي زنند و عمل مي كنند.
نظر شما