به گزارش خبرگزاری مهر ، رضا اسماعیلی ، شاعر معاصر در مقاله ای که در اختیار مهر قرار داده و بخش نخست آن امروز از نظر می گذرد ، آورده است : با این حال ، علی معلم تمام و کمال ، شیوه خود را در شعر ،شیوه عراقی می داند . چنان که در جایی گفته است : " خود بنده ، بین منطقه تهران و خراسان به دنیا آمده ام . اما زبان من ، به جهت زیرساخت ، تمایلات پارتی دارد . ولی مرکزیت تهران و نوع آموزشی که دیده ام ، زبان عراقی را بر ذهن و شعر من مسلط کرده است " .
قالب مورد علاقه معلم ، مثنوی است . هر چند در سایر قالبها نیز - از جمله غزل - اشعار مانا و ارزشمندی سروده است .
موضوع بیشتر اشعار معلم ، " حماسه " است ؛ که با مضامین اجتماعی ، سیاسی و تاریخی آمیخته است . این شاعر فرهیخته ، به خاطر آشنایی با ادبیات عرب ، برخورداری از دانش و بینش ادبی ، و اشراف بر علوم و معارف زمان خویش ، شاعری دقیقه یاب ، ژرف اندیش و اندیشه مدار است . از همین رو ، سرودن برای او ، نه تفنن و دلمشغولی که نوعی ادای دین به جامعه ، و گام نهادن در راه رسالتی اجتماعی است . چنان که خود در مصاحبه ای گفته است :
" شعر کمالی است که مبتنی بر حقیقت است و این حقیقت ، هر گاه تجلی کند به صورت خودش تجلی می کند ... شاعری که مجلای انوار عنایت حق نسبت به مردم واقع می شود ، باید پیامهایی را برساند ، و می رساند . چنین شاعری ، در شعر به عنوان یک امر قدسی می نگرد و نه بازیچه و اسباب فخر ، یا ابزاری در خدمت کسب معاش " .
اینک ، به اغتنام فرصت فراهم آمده ، تاملی اجمالی در زبان ، سبک و ساختار شعری این شاعر معاصرخواهیم داشت .متاسفانه منابع ما در این بررسی ، محدود به تنها مجموعه شعر این شاعر ، با عنوان " رجعت سرخ ستاره " و معدود اشعاری است که از او ، از سالهای گذشته تا به امروز ، در جنگ های ادبی و مطبوعات به چاپ رسیده است . زیرا وی ، به هر علت - از جمله مشغله هایی همچون تدریس و مدیریت اداره شعر و موسیقی صدا و سیما - کمتر موفق به گرد آوری و چاپ آثار خود در قالب مجموعه شعر شده است .
شاعری در چالش با دیروز وامروز
سالها پیش ، وقتی شعرهای معلم را می خواندم ، احساس می کردم با شاعری روبه رو هستم که هر چند ریشه در گذشته دارد ، ولی چشم به آینده دوخته است . شاعری که پیوندهای عمیقی با گذشته ادبی ایران دارد ، و درعین حال ، نمی خواهد از قافله زمان عقب بماند ؛ و سخت در جستجوی راهی است برای بیرون آمدن از این چالش ناگزیر ؛ چالش میان گذشته و آینده ؛ میان دیروز وامروز .
امروز ، اما ، وقتی شعرهای معلم را می خوانم ، شاعری را مقابل خود می بینم که از این چالش و آزمون دشوار ، سربلند بیرون آمده ، و ضمن حفظ اصالتهای ادبی خود - به عنوان یک شاعر اصولگرا - به قافله شعر و ادب امروز ایران پیوسته ، و با نسل نوجوی امروز ، همراه شده است . البته این همراهی و همقدمی ، برای او ، گاهی با هزینه سنگینی همراه شده ؛ که معلم - به هر علت - از پرداخت آن ، شانه خالی نکرده است ؛ بخصوص دورانی که بر جایگاه مدیر کل شعر و موسیقی صدا وسیما تکیه زده بود . آری ، نسل دیروز معلم را با مثنوی اعجاب انگیز و جادویی " این فصل را با من بخوان " می شناسند ، و نسل امروز او رابا ترانه هایی که خوانندگان پاپ می خوانند . البته ، این چیزی از شان واعتبار شاعری مثل معلم کم نمی کند ، هر چند ، پارادوکس عجیبی است !
با تمام اینها ، شک ندارم که فردا ، در تاریخ ادبیات ما ، از علی معلم ، به عنوان شاعری مردمی ، فرهیخته ، توانمند و صاحب سبک یاد خواهد شد . و این چیز کمی نیست . شاید همین امتیازات هم هست که امروز همه ما را بر این داشته است که از معلم بگوییم ؛ از معلم و شخصیتش ؛ از معلم و مثنویهای شورانگیزش ؛ از معلم و غزلهای با طراوتش ؛ از معلم وترانه های مردمی اش ؛ از معلم و ... اگر تاثیر این تلاشها به همین اندازه باشد ، که به نسل امروز و آینده بیاموزیم که باید قدرشناس و سپاسگوی پیشکسوتان ادب وهنر این مرز وبوم باشیم ، همین اندازه کافی است؛ و به نظر من ، به هدف خود رسیده ایم .
آیا " معلم " شاعری صاحب سبک است ؟
برای پاسخ گفتن به این سئوال ، ابتدا باید به تعریفی از " سبک " بپردازیم . آیا تا به حال فکر کرده اید که وجه تمایز شاعرانی چون سنایی ، عطار ، مولوی ، سعدی ، حافظ و از شاعران امروز ، نیما ، اخوان و سهراب در چیست ؟ بی گمان باید گفت : " ویژگیهای زبانی و سبکی آنان " .
بدون تردید ، آنچه باعث تشخص وبرجستگی زبان ادبی یک شاعر می شود ، چیزی جز ویژگیهای ساختاری وزبانی آن شاعر نیست . برای مثال ، یکی از ویژگیهای شاخص زبانی سعدی ، سهل و ممتنع بودن اشعار او - بخصوص در غزل - است . حال اگر حافظ ، که صد سال پس ازاو گام در وادی شعر و شاعری گذاشته بود ، در شیوه غزلسرایی به سعدی اقتدا می کرد ، طبعا در این راه نمی توانست از او پیشی بگیرد ، وتنها در زمره یکی از پیروان و مقلدان سعدی باقی می ماند . حال آنکه به شهادت تاریخ و دیوان غزلیات
خواجه حافظ شیراز ، لسان الغیب شاعری است که غزل را بعد از سعدی به حد کمال رسانده است . این بدان خاطر است که حافظ ، با در پیش گرفتن رفتاری فراهنجار با زبان ، طراحی نو درافکنده ؛ و به غزل ، هویتی نو بخشیده است . بنابراین میتوان گفت که " سبک " یعنی فرارفتن از مجموعه هنجارهای حاکم بر زبان ، به شرط آنکه این هنجار گریزی ، بر دو اصل رسانگی ( ایصال ) و زیبا شناختی استوار باشد . چرا که اگر شاعر پایه های هنجار گریزی خود را بر این دو اصل بنا نکند ، به بیراهه خواهد رفت .یعنی یا از سراب فرمالیسم محض سر درخواهد آورد ، یا در همان دایره تنگ تکرار و تقلید ، استعداد ادبی او به هرز خواهد رفت .
اما علی معلم ، از جمله شاعرانی است که به شهادت آثارش ، با برخورداری از بینشی ژرف ، در این راه صعب و پر سنگلاخ گام نهاده است . او در شعر ، شاید از متقدمین و حتی از معاصرین خویش تاثیر پذیرفته باشد ، ولی آنچه مسلم است این تاثیر پذیری ، همچون تاثیری است که حافظ از متقدمین و معاصرین خویش همچون خواجو ، سلمان ، سعدی و ... پذیرفته است که بدون تردید ، این تاثیر ، تاثیری مثبت و سازنده و خلاقانه بوده است . بدین شکل که حافظ گاه بیتی از سعدی یا خواجو را گرفته ، صیقل داده و به حد کمال رسانده است .
معلم شاعری است که از استقلال زبانی برخوردار است ، و در شعر، سبک وسیاق ویژه خود را دارد ؛ شاعری است که با ادبیات دیروز وامروز ایران آشناست .از همین رو ، در نوآوری ، دستی پر دارد .جسارت معلم در " هنجار گریزی " و رفتار " خلاف آمد عادت " با زبان ، که عامل اصلی تشخص و برجستگی زبان ادبی اوست ، از تفکر واندیشه بکر و پویایی وی ریشه می گیرد . او در زبان ، اهل خطر کردن است ؛ و همین خطر کردن و جسارت در زبان ، شعر او را یک سرو گردن از شعر معاصرانش بالاتر نشانده است .
تنها نکته ای که میتوان در نقد اشعار او به آن اشاره کرد ، غموض و پیچیدگی پاره ای از اشعار آغازین اوست . اشعار آغازین معلم ، به خاطر برخورداری از همین ویژگی ، نیاز به ترجمه و تفسیر دارد . به گونه ای که بدون تعبیر و تفسیر ، پاره ای از اشعار او ، حتی برای مخاطب خاص نیز ، به راحتی قابل درک و فهم نیست . البته در سروده های اخیر او ، این ویژگی ، تا حدود زیادی رنگ باخته است . و شاید این ، به خاطر تعاملی است که در این سالها بین او و خوانندگان شعرش برقرار شده است . که این امر را باید به فال نیک گرفت .
شناخت ویژگیهای زبانی و ساختاری شعر معلم و تامل در رفتار فراهنجار او با زبان ، نیازمند بررسی و تحقیقی عمیق در اشعار وی است . ولی از آنجا که گفته اند " آب دریا را اگر نتوان کشید / هم به قدر تشنگی باید چشید " در فرصت فراهم آمده ، به بررسی شاخص ترین این ویژگیها می پردازیم .
1- پیچیدگی و درشتی زبان
در آغاز این گفتار اشاره شد که اشعار معلم ، بی اختیار ما را به یاد اشعار محکم ، فاخر و با صلابت شاعران سبک خراسانی می اندازد . اینکه آیا نسبتی بین اشعار معلم و شاعران سبک خراسانی وجود دارد یا نه ، موضوع بحث من نیست ، چندان هم دوست ندارم وارد این بحث شوم . ولی همین اندازه باید گفت : از آنجا که پیچیدگی و درشتی زبان در اشعار معلم ، از بسامد بالایی برخوردار است ، این خصوصیت را باید جزء ویژگیهای زبانی و سبکی معلم به شمار آورد .
نمونه های زیر ، گواه صادقی بر این ادعاست :
چند ، از وهم ، هلا ، رشته به بربط بندم ؟
نقش توحید بر این خط مقرمط بندم ؟
رسنی بافته تقدیر چنین پیچاپیچ
من اگر پیچم در وهم ، چه می ماند ؟ هیچ !
شنیده ام من و نشنیده ها کژآغندند
که در قبیله ، شکمخوار ، سفله ای چندند
ولی زبرکه خشنسار سیر پرد باز
که آب را پی ماهی بشولد از آغاز
تو را بس این فرشتگی ، زمین تیول دیو به
افاقه مفت آرزو ، اگر ریا ز ریو به
الا کجاست اسب من ، که بشکنم چدار او
به آب نیستی زنم ، برافکنم گدار او
2 - استفاده از اوزان بلند در مثنوی
شاید اغراق نباشد اگر بگوییم : معلم چیزی در حدود هفتاد درصد مثنویهایش را دراوزان بلند عروضی گفته است . در ادب گذشته پارسی ، به این اوزان ، اوزان غریب و " نامطبوع " می گفتند . چرا که طبع آزمایی در این وزنها ، کاری سخت دشوار و توانفرساست ، که از عهده هر کسی بر نمی آید .
دلیل دیگر این نامگذاری ، خوش ننشتن این اوزان به ذایقه خواننده است . چرا که اکثر خوانندگان شعر ، بیشتر دوست دارند شعری را زمزمه کنند که در وزنی کوتاه ، ریتمیک ومطبوع سروده شده باشد . به خاطر آنکه خواندن اشعاری که در اوزان بلند سروده شده ، هنر و مهارتی بیش از استعداد یک خواننده معمولی طلب می کند .
تعلق خاطر معلم به اوزان بلند عروضی ، علاوه بر آنکه نشان از توانمندی و نبوغ ادبی او دارد ، حکایت از " فکر نو " و " اندیشه پویا " این شاعر معاصر می کند . چرا که فکر و اندیشه نو ، قالب نو ، وزن نو و تکنیک نو می طلبد . کسی که حرفی برای گفتن دارد ، به دنبال قالبی هماهنگ و متناسب با جنس حرف خود می گردد . چنان که نیما می گوید : " باید قبل از هر کار ، دانست که فلان مفهوم شعر در کدام قالب و شکل متناسب اند " .
استفاده از اوزان بلند عروضی در مثنویهای معلم ، به یک ویژگی و هنجار تبدیل شده است . استفاده از اوزانی مانند :
" مفاعلن فعلاتن مفاعن فعلات ."
به حق حق که خداوندی زمین با ماست
به شرق و غرب جهان ، روم و زنگ و چین با ماست .
" فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات "
ای جوانان چمن ، روح بهاران بگذشت
چشمه ابر سترون شد و باران بگذشت
3 - بکارگیری کلمات مهجور ، و گرایش به باستانگرایی
استفاده مناسب و هنرمندانه از کلمات به ظاهر کهنسال و فراموش شده در شعر معاصران ، تاییدی مجدد بر این نکته ظریف است که " کلمه " تاریخ مصرف ندارد . بنابراین ، از به کاربردن عنوان " کهنه " و " نو " برای کلمات ، باید جدا پرهیز کرد . اینکه گفته می شود شاعر معاصر کسی است که دارای " زبانی نو " و امروزین باشد ، به این معنا نیست که به هنگام سرودن ، فقط به گزینش کلماتی بپردازد که در محاورات روزانه یا نثر امروز به کار گرفته می شوند .
من ، شاعران بسیاری را می شناسم که در عصر حاضر زندگی می کنند ، در قالبهای نیمایی ، سپید و آزاد شعر می گیند ، در شعرشان به دستچین کردن مدرن ترین کلمات می پردازند ، ولی از آنجا که حرفی برای گفتن ندارند و فکرشان عقب مانده است ، از سطر سطر شعرشان بوی کهنگی به مشام می رسد . در عین حال ، شاعرانی هم وجود دارند که حتی در قالبهای سنتی مثل غزل و مثنوی ، از جنس زمان حرف می زنند ، بنابراین معاصر بودن و " زبان نو " داشتن ربطی به استفاده از واژگان دیروز و امروز ندارد ، بلکه این امر ، بیشتر به توانمندی و مهارت شاعر در به فعلیت درآوردن پتانسیل کلمات ارتباط دارد . شاعر در هنگام سرودن ، به کارگردانی می ماند که باید بهترین اجرا را از واژگان به نمایش بگذارد . از این منظر ، قدیمی ترین واژه ها نیز در یک " اجرای زبانی " موفق و هنرمندانه ، می توانند به هنرنمایی بپردازند ، و به صحنه زبان وارد شوند .
اعتقاد و باور من بر این است که فکر و اندیشه شاعر ، بستر اصلی نوزایی و تجدید حیات کلمه در شعر است . اگر شاعر ، صاحب اندیشه ای نو و پویا باشد ، شک نداشته باشید که کهن ترین کلمات نیز در ساختار زبانی او ، به زیباترین شکل خواهند درخشید . چنان که نیما می گوید : " هر کس به اندازه فکر خود کلمه دارد و در پی کلمه می گردد ، فکر می زاید . اما کلمه ، زاییده نمی شود ، مگر با فکر . شاعرانی که فکر ندارند ، تلفیقات تازه هم ندارند " .
معلم ، از جمله شاعرانی است که به خاطر برخورداری از " فکر نو " در صحنه به کارگردانی کلمات ، خوش درخشیده است . نحوه اجرای زبانی او طوری است که گویا به کلمات حیاتی دوباره می بخشد . ما وقتی مثنویهای این شاعر معاصر را می خوانیم ، با کلمات به ظاهر کهنه و کهنسال به گونه ای ملاقات می کنیم که گویی به تازگی متولد شده و پا به عرصه زبان گذاشته اند . به نمونه های زیرتوجه کنید :
آیش سالزد از غربت من بایر ماند
چمن از گل ، شجر از چلچله ، بی زایر ماند .
دو دیگر : آنچه به دیو ، روز دمید
عروس بود پریروز و ، زین عجوز رمید
سواد محمل است ، هان ! زدند را عبله را
تو بی شرف چه می کنی ، حنا و عطر و طبله را !
اما ذکر این نکته هم در اینجا خالی از فایده نیست ، که از استاد بزرگواری مانند " معلم " ، که به راستی معلم و پیر همه شاعران بعد از انقلاب است ، انتظار می رفت که همچنان در خط " اعتدال " حرکت کند ، و از رو آوردن به وادی پرخوف و خطر " ترانه گویی " و " تصنیف سازی " که امروز هر از راه رسیده ای مدعی آن است ، پرهیز کند ، و همچنان " معلم " بماند . رو آوردن این رویین تن پارسی گو به عرصه " ترانه گویی " در خور تامل و شگفتی است ! هر چند ، ممکن است این دانشی مرد فرهیخته ، برای خود ، حجتی داشته باشد ، که من از آن غافلم . و به همین خاطر ، بیش از این ، در این باب چیزی نمی گویم .
من این حروف نوشتم ، چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت ، چنان بخوان که تو دانی
4 - نوآوری در آوردن قافیه و ردیف ( موسیقی کناری )
منظور از موسیقی کناری ، کاربرد قافیه و ردیف در شعر است ، که در ارتقای غنای موسیقایی یک شعر و خیال انگیز کردن کلام ، تاثیر غیر قابل انکاری دارد. بر اهل فن پوشیده نیست که حسن سلیقه در انتخاب قافیه وردیف ، گاهی می تواند یک شعر را از فرش به عرش بکشاند . ضمن آنکه نو آوری در قافیه و ردیف ، در کشف مضامین و تعابیر نو و صید معنی عمیق ، به شاعر کمک فراوانی می کند .
غزل زیر ، که از شاعر جوان معاصر ، غلامعلی شکوهیان است ، نمونه خوبی برای اثبات این ادعاست :
دلخسته ام از این اتاق چند در چند
یک آسمان چند است ، آقا ؟ بال و پر ، چند ؟
آقا اجازه ، عید یعنی چه ؟ چه روزی ؟
من از پدر پرسیده ام دیروز ، هر چند ؛
او هم نمی داند حساب روز و شب را .
می پرسد از من : " خواب راحت تا سحر چند ؟ "
تااینکه سهم هر کسی یک لقمه باشد
اکرم ، بگو : " دست پدر تقسیم بر چند ؟ "
می پرسد از من ، حاصل عمر خودش را
می گویمش : " اندوه ما را ، ضرب در چند "
---------------------
* ادامه دارد
نظر شما