خبرگزاری مهر-گروه هنر-محمد صابری: آنالیز ویترین جشنوارههای سینمایی از منظر اشتراک مضامین و تکرار ایدههای داستانی، معمولا به نکات قابل تأملی درباره تمرکز فیلمسازان و سیاستگذاران سینمایی در مقاطع زمانی مشخص منتهی میشود؛ نکاتی که گاه میتوانند رنگ «هشدار» به خود بگیرند.
سیویکمین جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان هم از این قاعده مستثنی نیست و بازخوانی آنچه در طول ماههای منتهی به این رویداد، تمرکز فیلمسازان کودک را به سمت خود جلب کرده و در قامت آثار برگزیده از سوی هیات انتخاب به ویترین جشنواره راه یافتهاند، قابل تامل به نظر میرسد.
فارغ از مضامین و پیرنگهای مشترکی مانند رفاقت، دوستی، امید و یا ایدههایی مانند «سودای خرید دوچرخه» که تواتر آنها در برخی آثار جشنواره، موردتوجه منتقدان و خبرنگاران حاضر در نشستهای نقد و بررسی فیلمها نیز قرار گرفت، در این گزارش دست بر یکی از نکات مشترک در طراحی خط داستانی فیلمهای مطرح این دوره خواهیم گذاشت.
در این دوره از جشنواره ۱۲ فیلم بلند سینمایی در بخش «سینمای ایران» به نمایش درآمدند که نگارنده این گزارش به جز فیلم های «وای آمپول» و «لالاکن» موفق به تماشای ۱۰ فیلم دیگر در ایام برگزاری جشنواره در اصفهان شد. در این میان غیر از انیمیشن سینمایی «آخرین داستان» که اقتباسی از داستان ضحاک در شاهنامه بود، نکته قابل تامل وجه اشتراک هر ۹ فیلم دیگر در بهرهگیری از ظرفیت دراماتیک تاثیر «پدر مستاصل» بر زندگی «فرزندان» در طراحی و پیشبرد خطوط داستانی بود.
قبل از هر نکته دیگری ابتدا مروریبر جایگاه پدر در روایت این ۹ فیلم خواهیم داشت و سپس نکاتی را این زمینه مطرح خواهیم کرد.
ناپدری شکنجهگر و پدران ناآگاه
«آهوی پیشونی سفید ۲» دومین قسمت از فیلم موزیکال و فانتزی سیدجواد هاشمی است که به جرات میتوان آن را از بلندپروازانهترین و جسورانهترین تولیدات سالهای اخیر سینمای کودک بهحساب آورد. فیلم ادامه ماجرای «آهوی پیشونی سفید» در سرزمین تحت سلطه «اختاپوس» است. فیلم در فضای فانتزی و جهان خیالی خود تصویر کاملی از خانواده ندارد و بهدنبال خط داستانی قسمت نخست اینبار هم «پیشونی سفید» قصد فرار از دستان ناپدری خود «سالار» (با بازی محمدرضا شریفینیا) را دارد.
در این میان ردپای مادر پیشونی سفید به داستان باز میشود که قصد بازپسگیری فرزند خود از سالار را دارد؛ فرزندی که توسط پدرش به فروش رفته و در فیلم پلانهایی از شکنجه او به دست ناپدری هم به تصویر درآمده است.
نمونه دیگری از این پدر خشن را در فیلم «اردک لی» تازهترین تجربه سینمایی بهروز غریبپور میتوان دید. پدری که دست بزن دارد و بهواسطه استیصال ناشی از بیماری همسرش ناگزیر از روستا به شهر آمده و ناخواسته شرایط روحی فرزند تیزهوش و درسخوانش در مدرسه جدید را از حالت تعادل خارج میکند.
فیلم «اردک لی»
«سوم شخص غایب» ساخته وحید نیکخواه آزاد هم دو نمونه از این پدرها در روایت خود دارد. فیلم با خواب آشفته نوجوان اصلی داستان آغاز میشود که با هراس از پدر کمربند بهدستش از آن بیدار میشود و حالا در عالم بیداری از پدر کتک میخورد. در ادامه همین نوجوان در مقام نجات دوست همکلاسیاش برمیآید که اتفاقا او هم در شرف قربانی شدن بهپای ناآگاهی «پدر» قرار دارد و قرار است از ادامه تحصیل بازبماند!
فیلمهایی که در این گزارش مرور شد، همه از سر «درد» به تصویر درآمدهاند اما ریشه این «درد» کجاست و به راستی در سالهای اخیر چه اتفاقی در جامعه ایرانی رخ داده که تصویر «پدر» تا این اندازه دستخوش استیصال و در هم شکستن شده است«تپلی» به کارگردانی حسین قناعت هم روایتی فانتزی از حال و روز یک فیلمساز ناکام و سرخورده در آستانه چهلسالگی است که در فرآیندی ذهنی قراراست به واسطه مواجهه با «کودکی خود» ریشه مصائب و ناکامیهایش را بیاد. در همین مسیر او به روز درگذشت مادرش در سالهای نوجوانیاش بازمیگردد و متوجه میشود یک عمر سرخوردگی ناشی از تشر پدر نظامیاش بوده که مرگ مادر را بر گردن او انداخته است!
پدری که در یکی از سکانسهای ابتدایی فیلم او را در سالهای پیری هم میبینیم که به ملاقات پسرش به تهران آمده اما فرزند با نقشهای او را «از سر خود باز میکند»
پدرهای مستاصل و درد بیپولی
تصویر «پدران» در فیلمهای امسال اما به این کلیشههای «پدر ناآگاه» و «ناپدری خشن» محدود نمیماند و در ۴ فیلم دیگر این فهرست شاهد صورت مشترک دیگری از این پدران هستیم؛ پدران مستاصل!
مشکلات اقتصادی سالهای اخیر را نمیتوان نادیده گرفت و انتظار خلق هنری فارغ از تاثیرپذیری و بدون ارجاع به این واقعیت ملموس در زندگی روزمره مخاطبان، انتظاری موجه نیست. چهار فیلم «پاستاریونی» به کارگردانی سهیل موفق، «دوچ» به کارگردانی امیر مشهدیعباس، «سیمین» به کارگردانی مرتضی آتشزمزم و «لکنت» به کارگردانی محمدرضا حاجیغلامی به طرز قابل تاملی یکی از اصلیترین گرههای داستانی خود را بر دوش «استیصال و ناتوانی اقتصادی پدران» گذاشتهاند.
«پاستاریونی» روایت پدری است که در یک رقابت تجاری با یک حریف قدر ناگزیر از تعطیلی اغذیهفروشیاش در تهران شده و حالا پسر نوجوانش پس از چهارسال دستیاری پدربزرگش در رستورانی در اصفهان، همراه او به تهران آمده تا شاید شرایط تازهای را برای بازار کار پدر رقم بزند؛ پدری که البته در یکی از نقاط عطف مهم در اواخر داستان متوجه میشویم گویی اعتمادی به توانایی فرزندش نداشته و حتی برای فرستادن او به خارج از کشور (پیش داییاش) نقشه کشیده است.
پدر نوجوان اصلی فیلم «دوچ» هم یک کارگر اخراجی است که حالا ناگزیر باید با آجر قرضی خانهشان را به دست خود ترمیم کند و به همین جهت توان مالی خرید دوچرخه و عمل به وعدهاش به فرزندش را ندارد. شرایطی مشابه با پدر کاراکتر اصلی فیلم «لکنت» که نه تنها کارگر اخراجی است که درکی از علاقه فرزندش به کتاب و ارزش کتابخوانی ندارد و آنقدر نادان تصور شده که با هوشمندی فیلمساز حتی در مقابل دروبین ظاهر نمیشود و چهرهاش را در طول داستان نمیبینم اما سایه جهلش بر زندگی فرزندش بهشدت سنگینی میکند.
فیلم «سیمین»
مرتضی آتشزمزم هم در روایت «سیمین» یک پدر کارگر دیگر را به تصویر کشیده که به دلیل مشکلات مالی ناگزیر در نقطهای دور از خانواده مشغول به کار است و بهدلیل همین غیبت در منزل همسر باردارش، هنگام وضع حمل در خانه از دنیا میرود. حالا او باید همزمان هم با طلبکارانش مواجه شود و هم با نوجوانی که او را عامل مرگ مادرش میداند. پدر مستأصلی که حتی ناگزیر از فکر کردن به پیشنهاد عجیب همسایه دلسوزش میشود؛ فرزند نوزادت را بفروش و طلبهایت را صاف کن!
پدران خاموش و منفعل
در قیاس با پدران بختبرگشتهای که در فیلمهای فوق به تصویر درآمدهاند احتمالا باید برای پدران کاراکترهای اصلی فیلم «ضربه فنی» تازهترین ساخته غلامرضا رمضانی شانس ویژه قایل شد که گویی تعمدا از داستان کنار گذاشته شدهاند! یکی از کاراکترها پدر «قهرمانش» از دنیا رفته و حالا زیر فشار برادر بزرگتر که اتفاقا دست بزن هم دارد، باید «قهرمان» شود و دیگر گرفتار بیماری صعب العلاجی است که تا نیمههای داستان همه حتی مادرش فکر میکنند از پدر مرحومش به ارث برده است! شخصیت سوم فیلم هم که گویی پدرش هنوز در قید حیات است هیچ سهمی از این حیات ندارد و تنها شاهد پشتیبانی خواهر بزرگتر و دعوای گاه به گاه مادرش با او در خانه هستیم.
فیلم «ضربه فنی»
مشابه این خاموشی و انفعال را میتوان در بخشهایی از پرداخت شخصیت همان پدران مستاصل در روایت فیلمهای دیگر جشنواره هم رصد کرد که شاهد مثالهای جدیتری در فیلمهای کودک و نوجوان چند سال اخیر نیز دارند.
این یک پرسش است؛ نه پاسخ
اشتباه نشود؛ آنچه در این گزارش در پی آن بودیم نه تلاش برای کشف یک «توطئه» از پیش طراحی شده در جریان تولید سینمای کودک است و نه بهانهای برای فهرست کردن نشانههای «قصور» مسئولان و فیلمسازان این حوزه.
سینمای کودک و نوجوان در این سالها آنقدر به نیمهجانی رسیده که تاب خردهگیریهای محتوایی از این جنس را ندارد. مضافبر اینکه به واسطه حضور در نشستهای پرسش و پاسخ فیلمهایی که در این گزارش مروری بر آنها شد، به خوبی به این امر واقفم که سازندگان این آثار در طرح معضلات گروه سنی کودکان و نوجوانان صداقت تام داشتهاند و نمیتوان تلاش آنها برای احیای مجدد سینمای کودک و نوجوان در سینمای ایران را نادیده گرفت.
با این همه اما وجه تلختر آنچه مرور شد استناد و ارجاع به کارکرد «آیینگی» سینما است. فیلمهایی که در این گزارش مرور شد همه از سر «درد» به تصویر درآمدهاند اما ریشه این «درد» کجاست و به راستی در سالهای اخیر چه اتفاقی در جامعه ایرانی رخ داده که تصویر «پدر» تا این اندازه دستخوش استیصال و در هم شکستن شده است؛ پدرانی که دیگر نمیتوانند پشتوانه و امید خانواده باشند و اتفاقا وجه غالب «مشکلات فرزندان» ریشه در ناتوانی آنان دارد.
همین چند هفته قبل و در اوج برگزاری رقابت «خندانندهشو» بود که برخی رسانهها دست روی سوژه مشترک «پدر» در متنهای کمدینهای این برنامه گذاشتند که گاه در قالب کلیشه پدران خشن و متعصب تصویر میشدند و گاه از سر ناآگاهی و یا استیصال مالی، فرصتی مناسب برای مطایبه و طنز را فراهم میآورند نکتهای که حالا در ویترین یکی از جدیترین رویدادهای سینمایی در حوزه کودک و نوجوان شاهد تکرار آن اینبار در قالب روایتهایی کاملا تراژیک هستیم. بگذریم!
اینطور در نظر بگیرید که ماحصل این گزارش قرار نبوده ارایه یک «پاسخ» مشروح به یک معضل فراگیر باشد. این صرفا تلاشی برای طرح جدیتر چند «پرسش» است؛ واقعا کسی حواسش به تصویر ارایه شده از «پدر ایرانی» در سالهای اخیر هست؟ اصلا چه شد که امروز به این تصویر رسیدهایم؟ آیا پاسخ این پرسش را فقط باید در سبد تولیدات سینمایی و تلویزیونی و کارنامه مدیران فرهنگی و سینماگران جستجو کرد و یا...
نظر شما