تمیزبانان
به دعوت باطل رفتند
میزبانان به بیعت آذوقه
دلقکی بر شمشیر خلیفه می رقصید
پریشانی در کوفه فراوان بود
قوس قامت بیهوده گان
به التزام تملق ، حیات داشت
چشمان سمج خداناپرستان
به پایداری شب اصرار داشت
میزبانان موافق
میزبانان موافق
نان بیعت را تبلیغ می کنند
هفتاد و دو آفتاب
به ادامه انتشار کهکشان
از روشنای مشرق عشق برآمدند
در گذرگاه حادثه ایستادند
پیراهن خستگی را
با بلند نیزه دریدند
پیش هجوم آنان
سینه دریدند
هفتاد و دو آفتاب از ایمان
که قوام زمین در قیام شان نشسته بود
فرومایگان
دست تقلب را
در برابر شتابناکی ایشان گشودند
اینان به اعتماد خدا
به اعتصام خویش نماز بردند
باید به آن قبیله دشنام داد
که در راحت سایه نشستند
و امان شکفتن در خویش را کشتند
باید به آن طایفه پشت کرد
که دل خورشید را شکستند
کدام صمیمیت
به انتشار مظلومیت شمایان دست زد
که هنوز هم
توفان از آن زمین
به ناله می گذرد
و ابر به سوگواری
بر آن سایه می اندازد
آه ! ای بزرگواران ! یاران
عطش ناپیدای شما را
هزار اقیانوس به تمنا نشسته است
ای پرندگان افق های آبی دور از چشم !
گوش من
صدای بال هاتان را شنید
آیا جز به تحیر
چگونه می توان در شما درنگ کرد
مثل جنگل خدا
وقتی شما را بریدند
زمین عطشناک پایین
زیر معنویت خونتان رویید
و افق به مرتبه ظهور آمد
اسب سحر شیهه ای کشید
هفتاد و دو آفتاب
از جنگل نیز برآمد
-------------------------------------
سلمان هراتی
نظر شما