پیام‌نما

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ * * * جنگ [با دشمن] بر شما مقرّر و لازم شده، و حال آنکه برایتان ناخوشایند است. و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است؛ و خدا [مصلحت شما را در همه امور] می‌داند و شما نمی‌دانید. * * * بس بود چیزی که می‌دارید دوست / لیک از بهر شما شرّی دو توست

۱۴ بهمن ۱۳۸۵، ۱۰:۴۹

/ نگاهی به "مینای شهر خاموش" /

عشق، چای و قنات با طعم بم

عشق، چای و قنات با طعم بم

فیلم سینمایی "مینای شهر خاموش" به کارگردانی امیرشهاب رضویان که در نخستین روز جشنواره بر پرده رفت، اثری ساده و معمولی است که عشق و چای و قنات محور اصلی آن را تشکیل می‌دهد.

به گزارش خبرنگار مهر، رضویان یک مستندساز است و از همین عرصه وارد سینمای بلند داستانی شده است. به همین خاطر شیوه ساخت و ارایه آثار مستند به اندازه ای بر ذهن این فیلمساز سایه انداخته که تار و پود "مینای شهر خاموش" نیز بر اساس مولفه های همین نوع سینما شکل گرفته است. این مسئله را می توان از نماهای گرفته شده در بخش های مختلف فیلم و توجه به مسئله زلزله به خاطر دیالوگ هایی که از زبان شخصیت اصلی داستان بیان می شود و رجعت شخصیت ها به این شهر به خوبی جستجو کرد.

این فیلم دو بخش دارد. بخش نخست مربوط به معرفی شخصیت های داستان است. دکتر پارسا، ساززن پیر محرک اصلی حضور پزشک، ایرج به عنوان راننده در بخش نخست معرفی و با داستان درگیر می شوند و به نوعی محرک اصلی اتفاقات محسوب می شوند. در این بخش کارگردان به بخشی از مسایل و مشکلات روز جامعه اشاره می کند. بخشی از این مشکلات فرهنگی از نگاه دکتر پارسا بیان می شود که پس از 33 سال به کشور بازگشته است.

بخش دوم فیلم به حضور شخصیت های داستان در بم مربوط می شود و دوست قدیمی دکتر پارسا که یار دوران کودکی او بوده است و اکنون وظیفه نگهداری از نخلستان موروثی دکتر را بر عهده دارد. این بخش بیش از هر چیز نگاهی مستندگونه به اتفاقاتی دارد که به خاطر زلزله بر شهر بم، ابنیه تاریخی، قنات ها و مردم آن آمده و نگاهی به این شهر سه سال پس از زلزله دارد.

بخش نخست فیلم از قصه محکم تری برخوردار است. هر چند تاکید بیش از اندازه فیلمساز بر بیان معضلات فرهنگی و اجتماعی از جمله بوق زدن های مکرر و بی دلیل رانندگان، شلوغی خیابان ها، نوع پوشش و آرایش دختران جامعه به خصوص در مقایسه با تصاویری که از آلمان ارایه می شود، فیلم را به مستندسازی نزدیکتر می سازد.

بخش دوم فیلم را باید نمایی از بم امروز قلمداد کرد. توجه به قنات ها و کاریزهایی که به خاطر زلزله خراب شده اند، شهری که هنوز تا آبادانی و رونق فاصله زیادی دارد و تعداد زیادی از اهالی این شهر که بر اثر زلزله جان خود را از دست داده اند، مهمترین محور موضوع این بخش را تشکیل می دهد. تاکید بیش از اندازه کارگردان بر چای ایرانی به انگیزه توجه دادن مخاطب به محصولات ایرانی که مورد بی توجهی قرار گرفته اند و مسئله قنات فیلم را به نوعی دچار پراکندگی می کند.

نکته دیگر فیلم گنجاندن یک اتفاق عاشقانه است. به این مفهوم که کارگردان عشق دوست قدیمی دکتر پارسا را در هاله ای از ابهام قرار می دهد و بیان آن از زبان ایرج که با وجود داشتن نامزد، چشمش به دنبال دختران کوچه و خیابان است به تصویر می کشد تا از این طریق قصه وجهی لطیف پیدا کند و مخاطبان بهانه ای داشته باشند که تا پایان فیلم را تماشا کنند. هر چند این عشق در دقایقی کاملا محو و ناپیدا می شود و با تغییر مکرر ریتم بیننده خط اصلی داستان را گم می کند. در کنار این عشق قدیمی، دکتر پارسا هم یاد مینا همبازی قدیمی خود می افتد که سال ها از او بی خبر بوده و اکنون ناگهان فیلش یاد هندوستان می کند!

به نظر می رسد رضویان برای اکران عمومی این فیلم باید نگاهی دوباره به اثر داشته باشد و با کوتاهتر کردن اثر و تدوین دوباره قصه را پررنگ و اتفاقات را منسجم تر کند تا در پایان بیننده بداند به راستی با چه موضوعی طرف است. اینکه فیلمی درباره بم امروز ببیند یا اینکه عشق لطیفی و ایرانی از زبان فردی که سال ها در کشورش نبوده مطرح شود یا ...

ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ

مازیار شیبانی‌فر

کد خبر 442547

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha