کد خبر 4430569

از آن شبی که زجر مرا دست عمه داد؛ لکنت زبان من، نــه مداوا نمیشود پیر زنی که موی مــرا میکشید گفت: زلفی که سوخته گرهاش وا نمیشود...
از آن شبی که زجر مرا دست عمه داد؛ لکنت زبان من، نــه مداوا نمیشود پیر زنی که موی مــرا میکشید گفت: زلفی که سوخته گرهاش وا نمیشود...
وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا * * * و حقّ خویشاوندان و حقّ تهیدست و از راه مانده را بپرداز، و هیچ گونه اسراف و ولخرجی مکن.* * * ز مسكين بكن دستگيرى تو چند / بده حق ابن السبيل نژند
نظر شما