پیام‌نما

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ * * * جنگ [با دشمن] بر شما مقرّر و لازم شده، و حال آنکه برایتان ناخوشایند است. و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است؛ و خدا [مصلحت شما را در همه امور] می‌داند و شما نمی‌دانید. * * * بس بود چیزی که می‌دارید دوست / لیک از بهر شما شرّی دو توست

۳۰ بهمن ۱۳۸۵، ۱۰:۵۲

/ نگاهی به فیلم‌های معناگرا جشنواره 25 فیلم فجر /

معناگرایی هم آداب دارد

معناگرایی هم آداب دارد

خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و هنر: سینمای معناگرا در جشنواره 25 فیلم فجر، در کنار سینمای دفاع مقدس و البته سینمای کودک و نوجوان که امسال به نوعی احیا شدند، از جهت کمی یکی از قطب‌های قدرتمند را تشکیل می‌داد. مروری بر این فیلم‌ها می‌تواند افق پیش روی این سینما را تا حد زیادی روشن کند.

به گزارش خبرنگار مهر، فیلم های "پابرهنه در بهشت" بهرام توکلی، "آفتاب بر همه یکسان می تابد" عباس رافعی، "ایستگاه بهشت" نادر مقدس، "ساعت 25" مسعود آب پرور، "سینه سرخ" پرویز شیخ طادی، "آرامش در میان مردگان" مهرداد فرید، "آدم" عبدالرضا کاهانی، "دست های خالی" ابوالقاسم طالبی، "آنکه دریا می رود" آرش معیریان و "خدا نزدیک است" علی وزیریان به نوعی به معنا و ماوراء می پرداختند که برخی از آنها را مرور می کنیم.

"پابرهنه در بهشت" نگاه جدیدی به مقطع قبل از مرگ دارد و یکی از فیلم هایی است که این ژانر کلیشه شده را احیا می کند. این مقطع برای قشری از بیماران مبتلا به بیماری های لاعلاج (ایدزی) مورد تحلیل قرار می گیرد. فیلمساز با انتخاب این قشر به نوعی باورهای اخلاقی را در کنار آموزه های مذهبی به چالش می کشد. وقتی پزشک آسایشگاه اعتراف می کند که خودش هم به این بیماری مبتلاست و راه انداختن این مرکز به نوعی پاسخی به نیاز درونی خودش بوده، حرف هایش در مورد نیاز به حضور روحانی برای احیا رابطه از هم گسسته بیماران و خداوند بازتاب گسترده تری پیدا می کند.

به علاوه نوع حضور یک شخصیت روحانی در این فیلم از نگاه غیرکلیشه ای به این شخصیت می آید. در طول فیلم هیچگاه او را در لباس روحانی نمی بینیم، در کنار خصوصیاتی که نقش شخصیت پردازانه دارند. به عنوان مثال او کمتر حرف می زند و در واقع با کلام ارتباط خوبی ندارد. در حالی که به گفته کسانی که با او رو به رو می شوند، در پی موعظه و پند و نصیحت نیست بلکه به زعم خود در حال فراگیری درس خود از زندگی است. او به میل خود به چنین آسایشگاهی منتقل شده و به هر کسوتی از نظافتچی تا ... درمی آید تا نوعی همه شمولی شخصیت روحانی را با رهایی از کلیشه های موجود به رخ بکشد.

فیلم با تعبیر بهشت از بخش دائمی که بیماران از آن بازگشتی ندارند در کنار مفاهیمی چون پاکی و پاکدامنی که در خط فرعی دختر بیماری که نگهبان آسایشگاه قصد ازدواج با او دارد، نمای نقطه نظر به این مفاهیم را تا حد زیادی عوض می کند و زوایای جدیدی را پیش روی مخاطب قرار می دهد. همانطور که با استفاده از نریشن کلیت فیلم را به مثابه منولوگ ذهنی شخصیت اصلی تعبیر می کند. توزیع اطلاعات در طول قصه از ویژگی هایی است که سازنده نقطه قوت فیلم از مرحله نگارش است. اطلاعات در مورد لوکیشن آسایشگاه بیماران لاعلاج، معرفی مکان و شخصیت اصلی حتی شخصیت های فرعی به گونه ای تدریجی و مقطعی ارائه می شود که مخاطب را گام به گام با نقاط دید جدیدی مواجه می کند.

آفتاب بر همه یکسان می تابد

"آفتاب بر همه یکسان می تابد" همان نگاه کلیشه ای به مفاهیم معنایی و ماورایی را به همراه دارد که امروز به عنوان معضل فیلم های معناگرا عنوان می شود. نگاه سطحی و یک وجهی به معجزه، شفا، امامزاده، نماز خواندن، تسبیح انداختن و ندای قلبی. فیلمساز سعی کرده با همسو کردن یک زن مسیحی (ژانت) و یک زن مسلمان (نگار) به واسطه حضور جانبازی که روزهای پایانی را می گذراند (رضا)، به نوعی تأثیرپذیری ژانت را از باورهای مذهبی نگار که می خواهد شفای شوهرش را از امام رضا (ع) بگیرد، به تصویر بکشد. اما مسئله این است که این تأثیرپذیری به قدری نمایشی و اغراق شده است که دافعه ایجاد می کند، بیش از آنکه تأثیر بگذارد.

به علاوه ژانت از ابتدای فیلم با یکسری نشانه های چیده شده در مسیر مواجه می شود که فیلمساز با اصرار آنها را کنار هم قرار داده تا منجر به قرار گرفتن او در مسیر حرکت با نگار و همسرش رضا شود. تازه فیلمساز چون مطمئن نبوده این اتفاق ها منجر به نتیجه مورد نظر شوند، در موقعیت های مختلف سعی در توضیح این نکته دارد. مانند وقتی که پلیس راه به تفصیل توضیح می دهد که اگر ژانت با یک اتفاق ماورایی در جاده منحرف نشده بود مطمئناً با تانکر سوخت که جلوتر در جاده سرنگون شده، برخورد می کرد و ...

نکته دیگر درباره باور و نگاه سهل الوصولی است که به شفا و معجزه وجود دارد. در "سینه سرخ" به این مفهوم می پردازیم که شفا و معجزه چقدر به باور ساده و بی غش انسان ها بستگی دارد و در واقع چقدر به ما نزدیک است. ولی نه به این مفهوم که شأن معجزه را به مفهومی پیش پا افتاده تنزل دهیم. نزدیک شدن به عمق مفاهیم معنایی زمینه چینی و آداب خاصی می طلبد.

"ساعت 25" به نوعی آسیب دیده از اولین انتخاب های نویسنده و فیلمساز است. در کنش و واکنش های شخصیت ها هم به همین شیوه توسل شده و نتیجه هم فیلمی است قابل پیش بینی و البته نسخه دست چندم روایت های آشنای شنیداری. فیلم نقطه قوت خود را از نوعی توسل به عالم ماوراء می گیرد اما نمی تواند از این نقطه در جهت ارتقاء الگوهای کلیشه شده و شعاری خود استفاده کند. به عنوان مثال وقتی در گره گشایی علامت سئوال های فیلم با رویکردی به روح بودن شخصیت اصلی و سرگردانی او در برزخ پاسخ می گیرد، طبعاً می توان به بازنگری در کلیت فیلم پرداخت. اما نکته اینجاست که این بازنگری فقط محدود به غافلگیری مخاطب می شود وگرنه نمی تواند به مفاهیم معنایی و ماورایی عمقی ببخشد.

به عنوان مثال از حضور روح مادر در کنار رزمنده اسیر چه استفاده ای می شود جز آنکه مادر سعی می کند خاطرات فراموش شده او را به خاطرش بیاورد. اینکه همسر و فرزندی داشته که هیچگاه نتوانسته او را ببیند ... و به نوعی او را به دیدار خانواده اش می فرستد که دیگر به او تعلق ندارند و در انتها هم بار سفر را می بندند و به انتظار و سرگردانی خود در برزخ ادامه می دهند. در این فاصله چه اتفاقی افتاده و در واقع از مختصات در برزخ بودن این ارواح و دخل و تصرف آنها در اتفاقات زندگان چه نتیجه ای عاید می شود؟

"سینه سرخ" از معدود نمونه هایی است که در همسویی با "پابرهنه در بهشت" نگاهی تازه به مفاهیم معنایی را با مولفه هایی هوشمندانه وارد قصه می کند. هر چقدر "پابرهنه ..." با ساختار فرمیک تصویری و روایی خود می تواند از این ژانر کلیشه زدایی کند، "سینه سرخ" با پرداختن به عمق مضامین مطرح شده و نگاهی بی پیرایه به این مهم نائل می شود.

فیلم دست می گذارد روی مولفه های آشنای آموزه های مذهبی دین اسلام و مسیح و از همجواری این دو به مفهومی درخور و تأثیرپذیر می رسد که "آفتاب بر همه..." با آن چیدمان تصنعی نمی تواند به حوالی اش هم برسد. باور معجزه و دم مسیحایی در ذهن کودک قهرمان فیلم به گونه ای باورپذیر پرداخت شده که چشم باز کردن دوست مرده اش در انتهای فیلم، کمترین تأثیرگذاری آن است. چون فیلم توانسته زوایای این معجزه را به خوبی کالبدشکافی کند و از ورای طی طریق او برای یافتن دم مسیحایی به نگاه جدیدی از معجزه منجر شود.

مولفه های قرینه ای چون اسلام و مسیحیت، روحانی و کشیش، امامزاده و کلیسا، کلاه خود نمادین امام حسین (ع) و صلیب مرصع مسیح ... و نهایتاً دو کودک که به دو زبان بیگانه دعا می خوانند و زنده شدن دوستشان را طلب می کنند. شفاخواهی و شفایابی و معجزه آداب خاص خود را دارد و لحن و نگاه خاص خود را می طلبد.

"آدم" در میان فیلم های معناگرای امسال با در نظر گرفتن سهمی برای نامفهوم بودن خطوط فرعی آن، نگاه ساده و صمیمی به مفهوم نزدیکی به مرگ دارد. فیلم با شکستن کلیشه فرشته مرگ در نوع حضور تصویری، مفهومی و روایی می تواند خط اصلی قصه را واجد تازگی خاصی کند. زنی که با طراحی چهره افرادی که نزدیک به مرگ هستند دنبال "آدم" است تا او را با خود ببرد.

فرشته مرگ خانه به خانه دنبال آدم می گردد و در اولین برخورد مرد به گونه ای با او برخورد می کند که انگار او هم مدت هاست منتظرش بوده است. زنی که در خاکسپاری، عقد و جشن و شادی کنار مردم حضور دارد و حتی وجهی از زنانگی را در تصویر بیرونی خود به نمایش می گذارد که از همه این جهات کلیشه زدایی از فرشته مرگ است. عزرائیل را با این ویژگی های خاص شخصیت پردازانه جای دیگری هم سراغ دارید؟

نفس تعریف یک روستای خاص که مشهور است آدم هایش فقط به دنیا می آیند و هیچوقت نمی میرند از مواردی است که باورهای مذهبی عامه مردم را نشانه می رود تا با تکیه بر این باورها مردم روستا به کسب و کار خود رونق دهند و مرده هایشان را شب ها به خاک بسپرند. همه این تعاریف جدید و نوآوری ها از امتیازات فیلم "آدم" است، اما خطوط فرعی مبهم که بخش عمده ای از فیلم و روابط حاکم بین روستائیان را نامفهوم جلوه می دهد و در واقع به پیوند مناسبی با خط اصلی قصه نمی رسد، هم از نکاتی است که برجسته می شود. بخصوص با کمیتی که به آن پرداخته شده مانند شخصیت زن (جهان افروز)، کوتوله و مردی که صاحب 9-8 بچه است و زن بیماری در خانه دارد و ...

آدم

"خدا نزدیک است" را می توان ادامه همان نگاه استعاری به معنا و مفاهیم معنایی قلمداد کرد. فیلمی که سیر یک عشق مادی به عشقی معنوی را با مولفه هایی به تصویر می کشد که سینمایی نیستند و به این ترتیب تحول شخصیت اصلی هم در حد همان استعاره و قصه باقی می ماند. تکیه بر جایگاه امامزاده در باور مذهبی مردم، تابلوها و تصاویر مذهبی امامزاده که همجواری با آنها پسر جوان را به رویای حضور معصوم و شفا می رساند، چیزی فراتر از روایات و تصاویر کتاب های دینی مدارس نیستند و در واقع کمتر نقطه قوتی به لحاظ استفاده از مدیوم سینما به مضمون اضافه شده است.

نکته دیگر در مورد سیر پسر جوان است که به شیوه عشق های اساطیری با طی یک دوره مجنون شدن در کوچه و خیابان به بستر بیماری می افتد و سرانجام از بیماری عشق به درمانی دائمی می رسد و معشوق برتر را انتخاب می کند. اما مسئله این است که همه این مفاهیم هم در حد و اندازه همان قصه های نوشتاری کارکرد پیدا می کنند و عمق بیشتری پیدا نمی کنند. همانطور که استفاده از شیوه شکست زمان در روایت و نوعی حرکت در زمان و مکان هم نمی تواند در جهت مضمون کمک خاصی کند و برخاسته از جنس و نیاز قصه نیست. واقعیت این است که اگر قصه خطی هم روایت می شد اتفاق خاصی نمی افتاد و چیزی از دست نمی رفت.

با برشمردن چند فیلم عمده معناگرا به نمایش درآمده در جشنواره فجر این نکته به نوعی یادآوری می شود که نمی توان با توسل بر چند مولفه امتحان پس داده و نخ نما در ژانری مانند سینمای معناگرا که باور و آموزه های مذهبی و دینی مردم را نشانه می رود، توقع ساخت اثری درخور و تأثیرگذاری آن را داشت، فقط به این بهانه که نفس تقدس مضمون جوابگوی نقاط ضعف عدیده فیلم باشد. یک اثر معناگرا وقتی می تواند به همذات پنداری با مخاطب برسد که فیلم را واجد زیرلایه های متعدد و عمیق کند. همان گونه که تصویر کردن هر پدیده ای راه و رسم خاص و آشنایی و اشراف به حیطه های تجربه نشده را می طلبد، معناگرایی هم آداب، زبان و بیان خاص خود را می طلبد.

کد خبر 449409

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha