به گزارش خبرنگار مهر، مقصد بسیاری از سفرهای نوروزی استانهای جنوبی و استان اصفهان است و بویژه تهرانیها برای رسیدن به این انتخاب نوروزی خود استان مرکزی را پشت سر میگذارند و شاید نمیدانند که چه مناطق بکر و زیبایی در این استان وجود دارد؟ همچنین بسیاری از ما نمیدانیم که استان مرکزی پیشینه تاریخی مهمی دارد و میراث فرهنگی و باستانی مهمی در آن موجود است. استان مرکزی یکی از کهنترین تمدنها را در سطح جهان داشته و اقوام بسیاری را در خود جای داده است. به عبارتی میتوان به لحاظ تعدد قومیتها در این استان آن را ایران کوچک نامید. متأسفانه روند صنعتی شدن غیرعلمی این استان، وضعیت فرهنگ آن را با نیز با مشکل مواجه کرده است. شاید بازنمون تصویری این استان در ذهن مردم دیگر استانها، آلودگی شدید هوای شهر اراک باشد.
برای بازسنجی این میراث کهن در گفتوگو با دکتر محمد عارف، انسانشناس و پژوهشگر حوزه فرهنگ به گفتوگو نشستیم. عارف دارای مدرک دکتری تخصصی انسان شناسی هنر از انستیتوی اتنوگرافی و باستانشناسی- ارمنستان است و هماکنون به عنوان عضو هیأت علمی در دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی به تدریس و پژوهش اشتغال دارد. «کمیجان: سرزمین شگفتانگیز مادها و تاتها: انسان شناسی نمایش»، «حبیب: انسان شناسی دفاع مقدس»، «باران و بوران»، «درخت گیان؛ ریختنگاری آئینهای نمایشی بومی ارمنیان» و «شب واقعه» عناوین شماری از کتابهای منتشر شده عارف است.
ریشه تاریخی اقوام ساکن در استان مرکزی به چه دورانی باز میگردد؟ و مهمترین اقوام ساکن در این استان در طول تاریخ کدامیک از اقوام ایرانی بودند؟
به اعتقاد من استان مرکزی مثل یک باند فرودگاهی در طول تاریخ عمل کرده است. اقوام و قبایل از آسیای میانه، جنوب سیبری، قفقاز و خاور نزدیک از مناطق شمال غربی ایران به استان مرکزی و نجد فلات ایران هم پیش از یخبندان و هم پس از یخبندان آمده و از آنجا نیز به نقاط دیگر میرفتند؛ زیرا قبل از ایلامیها و آشوریها دولت مرکزی در ایران وجود نداشت و این منطقه بهصورت کدخدامنشی و ملوک الطوایفی اداره میشد.
به باور تعدادی از مردمشناسان و انسانشناسان برجسته جهانی، گروهی از آریاییهایی که به ایران آمدهاند به همدان، گروهی دیگر به پارسه، پارسوماش یا پارسوا در جنوب ایران میروند که بعدها نام پارسها را به خود میگیرند و یک گروه نیز به خراسان رفته و پارتها میشوند. همه این سه گروه را به عنوان ساکنان ایرانزمین میشناسند که موطن قبلی آنها سیبری بود، اما برخی از پژوهشگران از جمله پروفسور فاروق صفی زاده معتقدند همه آنهایی که گفته میشود آریایی هستند و به ایران آمدهاند، در اصل آریایی نبودهاند، بلکه از همین ایرانیها و ساکنان پارسوا و مردم منطقه بودهاند که به خاطر تغییرات جوی رفته و بار دیگر به موطن خود باز گشتهاند و چون بازگشت آنها پس از زمانی طولانی بوده، بسیاری فکر میکنند که آنها آریایی هستند و به سرزمین ایران آمدند. این یک فرضیه جالب است که به نظر من غلط نیست، اما در کمتر جایی نوشته شده است و البته پژوهشگران یونانی، رومی و روسی نیز به آن اشاره نکردهاند. به اعتقاد من نیز پیش از آنکه آریاییها به فلات، جنوب، شرق و غرب ایران آمده و سکونت کنند، مردمانی با عنوان پارسوا یا پارسه در این منطقه سکونت داشتند. بعدها نام ایران به این منطقه اطلاق میشود. اسم ایران برای این منطقه سابقه زیادی ندارد و بیشتر به پارسوا مشهور بوده است. اگر بپذیریم که قبل از ورود آریاییها پارسها یعنی ایرانیهای کهن در چهار و پنج هزار سال پیش، مدنیت، تاریخ، ادبیات و گفتوگو داشتند، به این نتیجه میرسیم که آنها یکجانشینی را بلد بودند. کما اینکه برخی از پژوهشگران انسانشناس غربی معتقدند که از زاگرس و از منطقهای که استان مرکزی هم امروزه در آن قرار دارد، مردمان اسبها را رام کرده و به ملل اطراف میفروختند.
تاتها قبل از مادها در ایران زندگی میکردند و اکنون نیز در زنجان، اسفراین، خلخالِ آذربایجان و استان مرکزی ساکن هستند. اخیراً نیز مطالعاتی در مورد مسائل باستانشناختی استان داشتم و متوجه شدم تیمی از باستان شناسان ایتالیایی به ایران آمده و میخواستند ردپای «اورارتو» را در غرب ایران یعنی زاگرس که استان مرکزی هم جزئی از آن است پیدا کنند. اورارتو قبیلهای است که در ایران چندان اثری نداشته است اما پیدا کردن آن خیلی میتواند کمک کند. بر این اساس میتوان گفت که استان مرکزی ایران کوچک است. یعنی همه اقوام و قبایل ایران در این استان جمع شدهاند. عواملی مانند تقسیمات کشوری، رودخانه، جغرافیا، امکان، روستا، آب، جریانات سیاسی دوره قجر، رضا، شاه، دوران پیش از انقلاب باعث آن شدهاند که اکنون این اقوام پراکنده شوند، اما به طور کل استان مرکزی مجموعهای از قبایل است که در طول هزارهها در کنار هم زندگی میکردند.
بنابراین ریشه تاریخی اقوام ساکن در استان مرکزی ایران به دوران پیش از آریاییها باز میگردد؟
درست است. در کتاب «کمیجان، سرزمین شگفتانگیز تاتها و مادها» به این نکته اشاره کردم که حتی پیشینه تاریخی این اقوام به پیش از دوران مادها باز میگردد. هماکنون بخشی از قبیله تاتها در جنوب سیبری با همین زبان و فرهنگی زندگی میکنند که اقوام تات استان مرکزی دارند و این افراد بسیار راحت میتوانند با هم گفتوگو کنند. پس تاتها قبل از مادها در ایران زندگی میکردند و اکنون نیز در زنجان، اسفراین، خلخالِ آذربایجان و استان مرکزی ساکن هستند.
در منطقه چهرگان در استان مرکزی قوم تات زندگی میکنند که سابقه مدنی زیادی دارند. زمانی که افغانها به ایران حمله کردند بیشتر به این قوم تاختند. این قوم زبان و گویش مستقلی به نام «تاتی» دارند که در زمان جنگ تحمیلی هشت ساله عراق علیه ایران، از این گویش استفاده بسیاری شد، مردان این قوم نیز در جنگ مجاهدتها کردند. «تاتی» زبانی شناخته شده و رسمی در جهان نیست بنابراین عربها نمیتوانستند آن را متوجه شوند. این زبان نه فارسی، نه گیلگی، نه خوزی، نه ارمنی، نه عربی و نه انگلیسی بود و عراقیها نمیتوانستند آن متوجه شوند، بنابراین سرداران دفاع مقدس معمولاً با زبان تاتی در بیسیمها صحبت میکردند.
اکنون تاتها بیشتر در کدام یک از شهرهای استان ساکن هستند؟
از کمیجان تا چهرگان، خنجین و وفس و آمره به طور کل چهار روستا تاتنشین هستند. پیشتر بخشی از آشتیان هم محل اسکان تاتها بود. یعنی محل اسکان آنها از کمیجان شروع شده تا وفس میرسد. این قوم اکنون در پایین تپهای زندگی میکنند که طبیعت بسیار زیبایی دارد. جالب است بدانید که مؤمنترین آدمهای استان مرکزی همین تاتهای وفس هستند. این منطقه دست نخوره و تقریباً بکر است و سرمای زیادی در اغلب ماههای سال دارد. این قوم از منطقه خود یک راهی به سمت قم داشتند و در سه چهار ماهی از سال که رفت و آمد در آن راه صورت میگرفت، مردمان آنجا از طریق اسب و قاطر به قم و زیارت حضرت معصومه میرفتند و همین جریان در مؤمن و مذهبی شدن آنها تأثیر بسیاری گذاشت.
آئینها، بازیها و مهمترین ویژگیهای فرهنگی مردم این سرزمین چه بوده است؟ آیا بازیهایشان با بازیهای سنتی سایر نقاط ایران تفاوتی دارد؟
بله. استان مرکزی درعین اینکه دستش رو و مانند کف دست باز است اما بسیار تودرتو است یعنی شما نمیتوانید تفرشیها را با شازندیها یا انجدانیها قیاس کنید، بسیار پیچیده و تو در تو میشود. با این اوصاف در آئینهای نمایشی این قیاس ممکن است. در چهارده کیلومتری اراک «ذلف آباد» قرار دارد که منطقهای چسبیده به فراهان و اراک است. ذلفآبادیها بکرترین و قدیمیترین آئین نمایشی ایرانی را در روزهای ۳۱ خرداد و اول تیر هر سال اجرا میکنند، به عبارتی این اجرا آخرین بازمانده آئینهای نمایشی کشاورزی ایرانیان است. ایرانیها در گذشته دو فصل زمستان به نام «زَینَه» و تابستان به نام «هَمَه» داشتند. آنها در این دو فصل دو جشن بزرگ داشتند که به یکی «عروس فصل تابستان (جشن کشاورزان)» میگفتند که جشن کشاورزی بود و اکنون نیز هر ساله در زلفآباد اراک برگزار میشود. به جشن دیگر هم «سلطان فصل زمستان» (جشن چوپانان) میگفتند که همه ساله در ۱۰ بهمن برگزار میشد. این جشن نیز اکنون در شازند برگزار میشود که به یکی از آئینهای نمایشی آن «کوسه گردی» گفته میشود و در این نمایش اینگونه میخوانند: «ناقالی گنده گنده / چهل رفته پنجاه مانده». جالب است که هنوز هم مردم اراک این را در اغلب خانهها میخوانند و در واقع جشن چوپانان است و آئین بسیار بزرگی است.
استان مرکزی در عین اینکه دستش رو و مانند کف دست باز است اما بسیار تودرتو است یعنی شما نمیتوانید تفرشیها را با شازندیها یا انجدانیها قیاس کنید. آئین «عروس فصل تابستان» نیز در ۳۱ خرداد و شبی که فردای آن اول تیرماه است، برگزار میشود. هر سال نزدیک به دو هزار نفر به زلف آباد رفته، شب را در آنجا میخوابند و در روز اول تیر جشن کشاورزی را برگزار میکنند. در این جشن معمولاً آب به سمت همدیگر میپاشند و ابزار کشاورزی میفروشند. من وقتی به آنجا رفتم دیدم که با گچ سفید روی زمین خط کشیده و چیزی در حدود ۱۲۰ مغازه دست فروشی درست کرده بودند و مردم هم استقبال بسیاری از آنها میکنند. این جشن در واقع برای تشکر از خداوند است.
آئین گرامیداشت چوپانان نیز فقط در مرکزی برگزار میشود. ببینید دشت فراهان وسیع است و بسیاری از شهرهایی که اکنون مستقل شدند پیشتر در حوزه فراهان قرار داشتند. بنابراین کشاورزی و دامداری که شغل اول ایرانیها بود، در این سالها در استان مرکزی هنوز نمود خود را حفظ کرده است و آئینهای آن با اینکه درجاهای دیگر از بین رفته است، به دلیل اینکه این منطقه خواستگاه طولانی دارد هنوز باقیمانده است.
درباره شهر اراک و پیشینه آن چه نظری دارید؟ آیا واقعاً قدمت این شهر صرفاً ۲۰۰ سال است؟
من پیشتر نیز گفتهام که سابقه مدنیت و یکجا نشینی در اراک مربوط به ۲۰۰ سال نیست. ممکن است برخی از خانهها از ۲۰۰ سال پیش به این طرف ساخته شده باشد اما مدنیت، آداب، رسوم، زبان، گویش و فرهنگ غنی و چندهزار ساله در اینجا وجود دارد. در اسنادی که از یک نویسنده خارجی خواندم متوجه شدم منظور او به کرهرود در نزدیکی اراک اشاره کرده و آن را دارای سابقه بسیار بالایی خوانده است. کرهرود در پنج کیلومتری اراک است. اگر رابطه میان باستانشناسی و زبانشناسی صورت بگیرد استان مرکزی و اراک نقطه طلایی مدنیت ایران شناخته میشود اما چون ساختمان، سنگ و آجر باقی نمانده همه فکر میکنند قدمت آن بیش از ۲۰۰ سال نیست. چگونه ممکن است در محلات که نزدیک اراک است آن آن نذورتگاه وجود داشته باشد یا ساروق در نزدیکی اراک، با این تاریخ باستانی وجود داشته باشد، اما ما بگوییم که پیشینه تاریخی اراک ۲۰۰ سال است. بازار اراک یکی از بهترین، درستترین و اصولیترین معماریهای ایران را دارد که حداقل مربوط به ۲۰۰ سال پیش است. مدنیت زیادی در این بازار وجود دارد و صاحب هفت در، هفت دروازه، هفت گذر، هفت مسجد و هفت حمام است. بنابراین تمدنی قدیمی دارد و نمیتوان گفت که این شهر برای ۲۰۰ سال پیش است. وقتی به آثار محمد میرشکرایی و هاشم رضی، ویل دورانت و هردودت نگاه میکنیم همه آن آئینها و نمود فرهنگی در استان مرکزی را بیش از جاهای دیگر میتوانیم ببینیم. نقاط دیگر بیشتر آثار باستانی مانده است اما میتوانیم فرهنگ مدنی یعنی فرهنگ درونی را در استان مرکزی بیشتر ببینیم. به هر حال این استان به مطالعات اسنادی و میدانی بیشتری احتیاج دارد.
استان مرکزی پیشتر وسعت زیادی داشت و شهرهایی مانند تهران و کاشان نیز در زیرمجموعه آن به حساب میآمدند. در این چند دهه اخیر به دلیل اعمال تقسیمات جدید کشوری، بخشهای بسیاری از مرکزی جدا شده و استان جدید شدهاند. همین مسئله باعث شده تا نقاط مرزی این استان هویت خود را متعلق به استان مرکزی ندانند. به عنوان مثال اکنون ساوهایها ادعای آن را دارند که باید به تهران متصل شوند و همینطور دلیجان میخواهد در زمره استان اصفهان باشد. این تکثر ریشه تاریخی دارد یا اینکه صرفاً در این سالها پیدا شده است؟
مردم این روزها بیشتر به دنبال ارتزاق هستند. همچنین معادلات بازرگانی اقتصادی ایران و دنیا نیز به هم ریخته و ایجاد شهرهای جدید، تکنولوژی، صنعت و راهها باعث شده تا معادلات قومی، فرهنگی و قومی از بین برود. بر این اساس ساوه صرفاً برای اینکه از بودجه و امکانات بیشتری استفاده کند، دوست دارد خود را به تهران بچسباند. دلیجانیها نیز چون گمان میکنند که رفتن در زیرمجموعه اصفهان باعث فراوان شدن امکاناتشان میشود، دوست دارند به استان اصفهان بپیوندند. با پیوستن به استان اصفهان میتوانند استاندار را بیشتر ببینند و البته چون فاصله آنها تا اصفهان نیم ساعت بیشتر راه نیست، میتوانند هزینه کمتری بابت معاملات خود بپردازند. بنابراین عوامل تاریخی ارتباطی به این جداییخواهی ندارد. البته این روند در اکثر نقاط کشور نیز دیده میشود و نباید منکر این نکته بشویم که این درخواستها به قبایل، اقوام، فرهنگها و زبان لطمه زده است. اشکالات اقتصادی و بازرگانی از در سیاسی وارد میشوند و به فرهنگ لطمه وارد میکند که البته از نظر من این نگران کننده است.
از پیشینه غنی تاریخی استان مرکزی صحبت کردید. آیا این پیشینه در ساخت فرهنگ امروز این استان تأثیری گذاشته است؟
خیر. با کمال تأسف باید بگویم که اکنون استان مرکزی بهویژه شهر اراک تبدیل به یک گذرگاه شده است. آئینها، سنت و فرهنگ کهن این استان بهسرعت یعنی به روز و به ثانیه در حال تغییر است. وقتی یک فرهنگ وارداتی صبح وارد استان میشود تا ساعت هفت بعد ازظهر باعث تغییر فرهنگ اراک میشود و به عینه متوجه میشویم که یک فرهنگ دیگری و خودساخته یا یک فرهنگ تصادفی و اتفاقی بر این شهر حاکم شده است.
مردم این روزها بیشتر به دنبال ارتزاق هستند. همچنین معادلات بازرگانی اقتصادی ایران و دنیا نیز به هم ریخته و ایجاد شهرهای جدید، تکنولوژی، صنعت و راهها باعث شده تا معادلات قومی، فرهنگی و قومی از بین برود. بر این اساس ساوه صرفاً برای اینکه از بودجه و امکانات بیشتری استفاده کند، دوست دارد خود را به تهران بچسباند. اما در تفرش، فراهان یا کمیجان وضعیت اینگونه نیست. من در مطالعاتی که روی شهر اراک داشتم متوجه شدم که در یک سال از فروردینش تا فروردین سال بعد ۱۱۱۶ طلاقنامه امضا شده بود، اما در همان سال در شهر کوچکی نزدیک اراک صرفاً چهار طلاق اتفاق افتاد بود، این در حالی است که در این شهر صنعت و تکنولوژی وجود ندارد، اما اراک قطب صنعت کشور است و حدود ۵۰۰ کارخانه کوچک و بزرگ دارد. وقتی به فرهنگ خودی توجهی نشود به طور یقین فرهنگ بیگانه به جای آن مینشیند. این بلای خانمان سوز فرهنگ است. حال خویشاوندی و خانواده نیز در دل فرهنگ قرار گرفته است و نمیتوانیم آن را جدا کنیم. اینها همه مانند تارهایی هستند که به هم وصل میشوند و تازه شب مثلاً در ساعت ۱۰ متوجه میشویم که چقدر سیلیهای مختلف در مدارس، ازدواج، طلاق، نزاعها، آشوبهای فردی و… خوردهایم. به نظر من مدیران از این موضوع غافل بوده یا اصلاً برایشان این موضوع اهمیتی ندارد یا اینکه کلاً دانشش را ندارند تا وارد مطالعه در این موضوعات شوند. مسئولان بیدانش نمیدانند چگونه در یک شهر صنعتی مانند اراک باعث اتفاقهای فرهنگی شوند. من ۹ سال رئیس شورای نظارت بر تئاتر استان مرکزی بودم و هر مراسم هنری را که در استان برگزار میشد، باید به عنوان متخصص میدیدم و امضای خودرا برای اجرا ارائه میکردم. یک گروه چهار پنج نفره با نگاههای سیاسی، فرهنگی و غیره بودیم که من در این جمع از نگاه هنری نظر میدادم.
یک جُنگی که در تمام ایران اجرا داشت و مجری آن از صدا و سیما بود برای اجرا به اراک آمد. من بلافاصله آن را تأیید کردم و همکارانم نیز از لحاظ سیاسی و مذهبی تأیید کردند. در اولین شب اجرا یکی از مسئولان که به سالن آمده بود دستور به اجرا نشدن آن داد بنابراین سالن را تعطیل کرده و گروه هنری شکست خورده به تهران برگشت. جالب است که در هنگام این اتفاق مدیر کل فرهنگ و ارشاد استان یعنی آقای مشایخی یک پاسدار است، نیز حضور داشت. ایشان، معاون فرهنگی و من از این اتفاق ناراحت شدیم و من گفتم این چه مسئولی است که نمیداند مردم اراک به شادی و تفریح نیاز دارند و گروهی که در همه ایران برنامه اجرا کرده چرا نباید بتواند در اراک برنامه خود را اجرا کند؟ این دست از آشفتگیها باعث میشود تا همه به دنبال این نکته بگردند که اصولاً فرهنگ چیست و چه معیارهایی دارد؟ و این فرهنگ چرا درست مدیریت نمیشود که مردم از آن بهره و لذت ببرند و شادی داشته باشند؟ تا دهه هفتاد سینمای «فرهنگ» اراک از سالنهای شاخص در سینمای کشور بود. اگر پژوهشگران میخواستند بررسی کنند که فیلمهای اکران شده چه بازخوردی دارد سینما فرهنگ اراک نمونه بسیار مناسبی بود، چرا که همه اقوام و قبایل با سلیقههای مختلف در این سالن فیلم میدیدند، بنابراین آن پژوهشگران از واکنش آنها متوجه میشدند که فیلم چه قدر ارزش و فروش دارد. اکنون اما این معادلات برهم خورده است و من فکر میکنم این سینما در حال حاضر در آمار سینماهای ایران نیست و بدل به یک سالن کاملاً معمولی شده است.
همه این باعث میشود که کودکان و نوجوانان به بزرگسالان نگاه کرده و مانند آنها و خط فرهنگی ذهنشان آرامش نداشته باشد و ندانند که چه باید بکنند؟ سالهاست که هنرمندان اراک دیگر در این شهر نمانده و برای انجام کار حرفهای به تهران میآیند، چرا که در اراک فرصتی برای انجام کار هنری نیست. به همه این دلایل نیازمند مطالعات عمیقتری در حوزه فرهنگ اراک هستیم و مسئولان باید با ارائه دستورالعملهای جدی به داد این شهر برسند. اراک از منظر فرهنگی و سیاسی شهر پراهمیتی است. این شهر اکنون مرکز ایران است و اقوام بسیاری از آن عبور میکنند. اکنون تمام هموطنان ساکن جنوب که قصد زیارت حضرت ثامن الحجج را دارند باید از شهر اراک عبور کنند. همچنین هموطنان ساکن در غرب کشور برای حضور در تهران باید از اراک عبور کنند. همچنین با توجه به این نکته که اراک از لحاظ فرهنگ، زبان و گویش نیز متنوع است شاید هیچ توجهی به آن صورت نگرفته است.
استان مرکزی از یک سمت به استان همدان وصل است، استان همدان پیشینه قوی دارد و استان مرکزی با این استان دستشان روی شانه یکدیگر است. این دو استان از چهار هزار سالها قبل از میلاد مسیح تا به امروز باهم رفاقت کردهاند. به همین دلیل از انار و عیسیآباد که به سمت همدان میرویم گویش زبانی ترکی دارند. همچنین تعدادی نیز به تانی و همینطور فارسی صحبت میکنند، بنابراین این منطقه سه گویش زبانی دارد. از سوی دیگر استان مرکزی با کرمانشاه، کردستان و لرستان نیز مراودات فرهنگی داشته است. به عنوان مثال اگر با ازناییها صحبت کنیم مشخص نیست که فارس، لر یا کرد هستند و این از نکات مثبت استان مرکزی است. از شازند که به سمت توره، ازنا، بروجرد، الیگودرز، خرم آباد و کرمانشاه برویم، متوجه میشویم که همه اینها تحت تأثیر همدیگرند. حتی در خمین که در سمت جنوب قرار گرفته است و به سمت اصفهان میرود، بیشتر اهالی لر خرمآبادی هستند که از خرم آباد به آن سمت رفتهاند و باهم زندگی، کشاورزی، آبیاری میکنند. اینها تبادل فرهنگ، اندیشه از زبان، گویش، آداب زندگی باهم داشتهاند. از سوی دیگر هم به قم و حرم حضرت معصومه و سلفچگان ارتباط دارد. بنابراین از اغلب اقوام در اطراف استان مرکزی حضور دارند و در واقع مانند موجی است که از اقیانوس میآید و به ساحل میرود و تا آخرین نقطه میرسد و دوباره باز میگردد. بنابراین این شهرها از جهات مختلف از نظر باستانی، زبانشناسی، فرهنگی و بومی روی هم تأثیر میگذارند که باید آن را گرامی بداریم. همچنین باید کتابهای فراوانی چاپ شود. تاکنون در اراک سه یا چهار کتاب در مورد مردم شناسی و انسان شناسی استان بیشتر چاپ نشده است که این آثار به لحاظ کمی بسیار ناچیزند در مقابل استان دانشمند پرور مرکزی.
نظر شما