به گزارش خبرگزاری مهر، آرامش ، کشمکش و هراس گزینه هایی است که روند تحولات بشری از جمله حوزه سیاست را در برگرفته است و واحدهای سیاسی درحالتی از این گزینه ها متغیر هستند. در این بین خاورمیانه ناحیه ای است که پس از پیدایش سیستم جهانی دولت - ملت تحت تاثیر متغیرهای کشمکش زای درون ملی ، درون منطقه ای و برون منطقه ای دچار بحرانهای متعدد گردیده است .
منازعات این کانون جغرافیایی به دلیل از بین رفتن و یا کاهش کشمکشها در اروپا و آمریکای جنوبی و آسیای شرقی شکل برجسته تری به خود گرفته است .
در کل بسترهایی که زمینه کشمکشها را در یک قرن اخیر بوجود آورده است با منشاهای جغرافیایی سه گانه در گذشت زمان نمود عینی یافته اند که در اینجا عوامل تغییر ماهیت جغرافیایی بحرانها را مورد بررسی قرار می دهیم .
درون کشوری : پس از سقوط امپراطوری عثمانی سازه کشمکش زای خاورمیانه در سطح ملی صرفا در مسیر تغییر استعماری در کشورهای منطقه جریان داشت و در کشورهایی مثل ترکیه که مستقل بودند تهدیدات تجزیه طلبانه قومیتی مطرح بود که این نوع مناقشات پس از موج استعمارزدایی گریبانگیر کشورهای تازه استقلال یافته نیز شد.
عراق نمونه بارز در این زمینه محسوب می شود. کشمکش قومیتی و مذهبی بعد از استقلال و سپس در دوران حکومت حزب بعث و درحال حاضر که نظام فدرالی در آن رایج است ازجمله دغدغه های فکری زمامداران بغداد به شمار می رود .
درخاورمیانه هر چند به ظاهر کشورها به مرحله مدرن گام نهاده اند اما حس ناامنی نخبگان از محیط داخلی همچنان این کشورها را در پویشهای مربوط به علل ناامنی به خود مشغول نموده است .
درون منطقه ای: نظام بین الملل همواره در یک شبکه وابستگی متقابل امنیتی به سر می برد اما از آنجایی که تهدیدهای سیاسی و نظامی متاثراز عوامل منطقه ای و همجوار، تاثیر بیشتری در مقایسه با تهدیدهای دور دست تر دارند از اینرو حس ناامنی اغلب با نزدیکی و مجاورت همراه است . بیشتر کشورها از همسایگان خود در مقایسه با قدرتهای دوردست تر هراس بیشتری دارند. همین عامل باعث شده است که علل نزاعها در قالب منطقه ای بیش از عوامل جهانی آن به وقوع بپیوندد .
ساختارکشمکشهای خاورمیانه از مناقشه های سرزمینی، رقابتهای ایدئولوژیک، مسابقه بر سر قدرت و جایگاه و تقسیم بندیهای قومی و مذهبی نشات می گیرد .
نخستین کانون درگیری در خاورمیانه که در یک سطح منطقه ای مستقل و بین دولتی رخ داد جنگ اسرائیل و همسایگان عرب آن بود . با پیروزی انقلاب ایران در سال 1979 دامنه مناقشه را از حوزه عربی خارج کرد و برخلاف سایر گونه های درگیری در منطقه پیوستگی های مشترک فرهنگی - مذهبی در این جنگ مطرح نبود. این سازه کشمکش زا هنوز هم شعله ور است و طرحهای صلح غربی و عربی هیچ یک تاکنون کارساز نبوده اند .
کشمکش اعراب و اسرائیل به زنجیره ای از جنگهای بزرگ و برخوردهای نظامی کوچکتر و پایان ناپذیر تبدیل شده است و همین تداوم تنش از یک طرف و وقوع جنگ تحمیلی علیه ایران، جنگ اول و دوم خلیج فارس، جنگ داخلی لبنان و اخیرا شعله ور شدن آتش منازعه شیعه و سنی ، موضوع فلسطین را به حاشیه حساسیت در منطقه تبدیل کرده است .
از دیگر سازه های کشمکشهای بدست آوردن رهبری جهان عرب و خاورمیانه است که با استفاده از سیاست افزایش قدرت همواره در دستور کار کشورهای خاورمیانه بوده است. آنچه که در ادبیات بین الملل مهم می باشد نحوه دستیابی به این خواسته است که که در دو روش "امنیت قدرت" و "قدرت امنیتی " تعقیب می شود .
رویکرد حاکم در "امنیت قدرت" معمولا جنبه مثبت رقابت را می طلبد اما رهبران کشورهای منطقه با پی گیری "قدرت امنیتی" سعی در افزایش قدرت از طریق نظامی گری شدند. در این قسم از افزایش قدرت، هدف حفظ وضع موجود و تعادل نگه داشتن سطح قدرت با کشورهای پیرامون منطقه ای نیست بلکه هدف کسب قدرت به شیوه کلاسیک آن یعنی جنگاوری است.
صدام حسین از جمله شخصیت هایی بود که این رویکرد را در پیش گرفت و دو جنگ بزرگ را درمنطقه به راه انداخت .
برون منطقه ای : در بروز بحرانهای خاورمیانه متغیرهای جهانی به شدت نقش داشته است. در دوران استعمار و پس از آن به نوعی دست قدرتهای بزرگ مشهود بود. به طور قاطع می توان گفت تا پایان دهه 1940 بیشتر مناقشه های خاومیانه با منشا درون مرزی و برون مرزی تحت تاثیر الگوهای بیرونی تحمیل شده از رقابت قدرتهای بزرگ قرار داشت . بحران کانال سوئز ، اسکان یهودیان در فلسطین ، حمایت از پادشاهی هاشمی در اردن نمونه های موردی در این زمینه می باشد .
آنچه که در سیر تاریخی مناقشات خاورمیانه مشاهده می شود اینکه تا زمان شروع جنگ اعراب با اسرائیل که نخستین جنگ برون مرزی در قالب منطقه ای بود ، بیشتر اختلافها در چارچوب نزاعهای درون کشوری بودند. از جنگ جهانی دوم تا فروپاشی شوروی دست قدرتهای بزرگ در اختلافهای منطقه ای پنهان بود و مشارکت مستقیم نداشتند . با وقوع جنگ اول خلیج فارس دست عوامل فرا منطقه ای در ترتیبات امنیتی خاورمیانه به طور آشکار آغاز گردید و پس از حادثه یازده سپتامبر جلوه برجسته تری به خود گرفت.
بحران انرژی هسته ای ایران آخرین تنشی است که توسط ایالات متحده در منطقه به راه افتاده است. آمریکا درصدد است منظومه امنیتی کل جهان و به ویژه خاورمیانه را تغییر دهد. بدیهی است که با این نگرش کشورهای دارای عقاید خاص نمی توانند مورد قبول واشنگتن باشد. جمهوری اسلامی ایران با داشتن ایده مردمسالاری دینی پیام نوینی را به نظام بین الملل منتقل کرد و ترس از توجه و پذیرش سایر کشورها ، کشورهای غرب را به مقابله جویی با جمهوری اسلامی ایران وا داشت و در حال حاضر بهانه غربی ها مسئله هسته ای صلح آمیز ایران می باشد تا ضریب فشار بر تهران افزایش یابد .
آمریکا با پشتیبانی از طرحهایی که پتانسیلهای مذهبی و قومیتی دارند بر آن است از خواستگاه افزایش قدرت برای ایفای بازیگری و کسب پرستیژ کشورهای منطقه به نفع پیشبرد مقاصد خود بهره برداری نماید. این نوع ترفندها که متباین با نگرانیهای کشورهای منطقه نیز هست یک نوع مناقشه نرم را در سطح منطقه جاری کرده است و سازه جدیدی از کشمکشها را در سایه بازیگری برخی کشورهای فرا منطقه ای همجوار با حوزه خاورمیانه بوجود آورده است . نشست اسلام آباد در تاریخ شش اسفند که در آن وزرای هفت کشور اسلامی اما غیر شیعی گردهم آمده بودند نمونه موردی در این زمینه می باشد .
دستیابی ایران به دانش چرخه سوخت هسته ای، برخی از کشورهای منطقه را نگران نموده و کفه ترازوی رقابت را به نفع تهران تغییر داده است . بر همین اساس در مناقشه بین ایران و آمریکا کشورهای هم وزن نقش کد خدا منشی در پیش گرفته و در قالب این نقش سعی دارند قدرت ایران را مهار نمایند و به عبارت دیگر سیاست "امنیت قدرت" برای حفظ توازن موجود را در پیش بگیرند.
تسویه حساب مذهبی با استفاده از اهرم فشاری به نام تهدیدات هسته ای جدیدترین کشمکشی است که در قالب موضعگیری هایی چون حمایت از سیاستهای 1+5 در نشست اسلام آباد رخ داد. اگر چه پاکستان در حوزه امنیتی خاورمیانه قرار ندارد اما به دلیل همجواری با این منطقه و همسایگی با ایران تلاش دارد از اوضاع آشفته خاورمیانه به دنبال نقش آفرینی و کسب اعتبار برای خود باشد.
هدف نشست، به ظاهر کمک به حل و فصل اختلافهای منطقه ای بود ولی عدم مشارکت دهی طرفهای درگیر در این نشست و حمایت از موضع کشورهای 1+5 گویای رقابت پنهان منطقه ای و تاثیر عوامل فرامنطقه ای بر این کشورها می باشد .
آنچه که سیر تاریخی کشمکشها در خاورمیانه ثابت می کند، ترتیبات امنیتی از منشاهای درون کشوری به برون مرزی و فرامنطقه ای کشانده شده است. این نوع ترتیب اگر چه سیر تحکم وابستگی متقابل امنیتی در جامعه جهانی را می رساند اما به هیچ وجه ماهیت و تعریف صحیح از مشروع بودن این وابستگی در زمینه تهدیدات را که موجب فرامنطقه ای شدن مناقشات در خاورمیانه شده است را به اثبات نمی رساند .
برخی از کشورها در رقابت جهانی چون عاجز از حرکت پایاپای با کشورهای دیگر هستند و یا برخی بازیگران پیشگام نگران رسیدن سایر رقبا می باشند لذا برای متوقف کردن حریف معمولا به بهانه جوییهای امنیتی متوسل می گردند که این موضوع مشروعیت دخالتهای فرا منطقه ای را زیر سوال می برد. از همین رو عرصه جهانی نیازمند تعریف صحیح از وابستگی تهدیدات امنیتی و بازنمایاندن ادبیات جدید از وابستگی متقابل در نظام بین الملل می باشد .
نظر شما