خبرگزاری مهر، گروه استانها - بیت اله احمدی؛ مادران شهدا نقش بسیار کلیدی و مؤثر در پیروزی انقلاب اسلامی و تداوم آن داشتند و به ویژه در دوران دفاع مقدس با ایفای نقش عاشورایی خود، فرزندانشان را به حضور در جبههها تشویق کردند و ضامن استمرار اهداف انقلاب اسلامی ایران شدند.
اما در این بین، برخی از مادران شهدا نقش ویژه ای داشتند، یکی از این مادران، «سکینه عمرانی» مادر شهید اسماعیل غفرانی است. او به «سکینه انقلاب» معروف است و در این گفتگو به بیان خاطراتی از دوران مبارزاتی اش در پیش از انقلاب پرداخته است.
سنش را با روز شهادت فرزندش مصاحبه میکند و میگوید: «۳۷ سال است که اسماعیل رفته وقتی شهید شد ۴۵ سال داشتم که الان میشود ۸۲ سالم؛ اصالتاً اهل یکان مرند هستم، ۴ دختر و یک پسر دارم، اسماعیل در روستای گلین قیه درس میداد که در سن ۲۵ سالگی در دزفول به شهادت رسید، اسماعیل در ایام نوروز شهید شد و به همین خاطر در این ایام بسیار غمگین میشوم.»
وی ادامه میدهد: «اسماعیل فرزند بزرگم است، در هشترود سرباز بود، خودش تعریف میکرد وقتی شاه رفت یکی آمد با نگرانی گفت شاه رفت، به او گفته بود که من چند ماه است به شما درس نهج البلاغه میدهم شما الان از رفتن شاه ناراحت هستید؟ او را تهدید به مرگ کرده بودند، وقتی به مرخصی آمد یک قمه با خود به همراه برد تا در صورت نیاز از آن استفاده کند، بسیار پسر شجاعی بود.»
این مادر شهید تصریح میکند: «مدتی هم در سراب مشغول خدمت شد، چند ماهی از او خبری نشد و به مرخصی نمیآمد، تا اینکه متوجه شدیم به علت به سخره گرفتن شاه و فرح، شکنجه اش کردهاند.»
سکینه انقلاب از لحظه وداع فرزندش میگوید: «موقع خداحافظی به پدرش گفت: ۲۵ سال دارم میتوانم هم از شما اجازه بگیرم و هم بدون اجازه به جبهه بروم، اما ناموس ما در خطر است باید برویم و خداحافظی کرد و رفت.»
وقتی از او می پرسم آیا با رفتن اسماعیل به جبهه راضی بودید، حرفهایم را ناتمام میگذارد و تاکید میکند: «راضی بودیم چرا راضی نباشیم، من خودم هم در روستاها تبلیغ میکردم و فعالیتهای انقلابی داشتم، اگر امثال اسماعیل به جبهه نرفته بودند انقلاب نمیماند.»
این مادر شهید ابراز میدارد: «پیش از انقلاب با حضور در روستاها تبلیغ میکردم، در مساجد، برای رزمندگان تشک و لباس میدوختیم و به جبهه میفرستادیم.»
لقب سکینه انقلاب از کجا آمد؟
وی همچنین به بیان خاطراتی شیرین از دوران پیش از انقلاب میپردازد: «قبل از انقلاب، نردبان بلندی به پشت بام گذاشته بودم که جوانان به علت تعقیب ساواک بتوانند روی پشت بام بیایند، آنها ساعتها در پشت بام دور هم جمع میشدند و فعالیتهای انقلابی داشتند من هم برای آنها چای و نان میبردم و پابه پای آنها فعالیت میکردم، در بحبوحه مبارزات انقلاب، در خانه را باز میگذاشتیم تا زخمیها بتوانند وارد حیاط شوند تا آنها را مداوا کنیم.»
سکینه انقلاب که برخی شعارهای انقلابی را خودش سروده عنوان میکند: «شعارهایی میسرودم و در راهپیماییها استفاده میکردیم: اود دوشسون محو السون درباری یانسین / خیابان ایتلری آواره قالسین / ای شاه پرست لر شاهیز نوقولدی / آلله آرزیزی گوزوزده قویدی. (آتش به دربارش بیفتد و محو شود / سگهای خیابان آواره بمانند / ای شاه پرستان شاه تان کجا رفت؟ / خدا آرزوهای تان را ناتمام بگذارد).»
همیشه در راهپیماییها در صف اول حضور داشتم، در دوران جنگ که رزمندگان را به جبهه اعزام میکردیم، شعار میدادیم: دشمن قاباقیندا تاوار قانیمیز / گلین ال اله وراخ گداخ هامیمیز / امام خمینیه قوربان جانیمیز / پیروزلوقونان گلرسیز انشاالله / باغلی یولاری آچارسیز انشا الله.
(تا خون داریم در مقابل دشمن / بیایید دست به دست هم بدهیم و برویم / جان مان را فدای امام خمینی میکنیم / با پیروزی برمی گردید انشا الله / راههای بسته را باز میکنید انشا الله).
دنیا سنه حیراندی خمینی / جانلار سنه قورباندی خمینی / جنگه گدیر قهرمان اوغلون آنا / قورخوسو یوخدی بولشسین قانا / صدام کافری گتیروخ جانا / اود ووراریخ ریشه سی یانا.
(دنیا حیران توس خمینی / جانها قربان توست خمینی / ای مادر فرزند قهرمانت به جنگ میرود / هراسی نیست اگر به خون آغشته شود / صدام کافر را به جان میآوریم / ریشهاش را آتش می زنیم.»
پس از شهادت فرزندم در سال ۶۱ به دیدار امام رفتم همان جا بودیم که خبر دادند خرمشهر آزاد شده است، اما به دیدار حضرت آقا نرفتهام، دلم میخواهد که به دیدار حضرت آیت الله خامنه ای هم بروم که تاکنون نصیبم نشده است
این مادر شهید از لحظات ورود امام خمینی (ره) به میهن هم خاطراتی دارد و از سرودههایش سخن به میان میآورد: «ای خالق ای الله رهبر گلیر وطنه / بیز تاپشیردیخ سنهای الله انشاءلله. (ای خالق ای خدا رهبر دارد به وطن میآید / ما او را به تو میسپاریم انشا الله.
در روز پیروزی انقلاب اسلامی، به خیابانها آمدیم و شیرینی پخش میکردیم و شعار میدادیم: خارجیه ساتدین اوجوز میهنی، دامبیلینا سایمیری کارتر سنی / ایش دیه سن یاشدی محمدرضا / سیل تپه دن آشدی محمدرضا.
(میهن را ارزان به خارجیها فروختی / دیگر کارتر تو را هم به حساب نمیآورد / انگار که کار تو تمام شده محمدرضا / آب از سرت گذشته محمدرضا)
از دلیل نامگذاری اش به «سکینه انقلاب» میگوید: «در یکان مرند به «سکینه خمینی» (خمینی سکینه سی) معروف هستم، اما در شهرستان مرند «سکینه انقلاب» میگویند، به خاطر شعرها و شعارهایی که میدادم و در صف اول تظاهرات حضور داشتم، از من میترسیدند و به همین دلیل این لقب را به من دادند.»
کار مادران شهدای مدافع حرم سختتر است
خانم عمرانی یادی از شهدای مدافع حرم کرده و عنوان میکند: «توصیه ام به مردم و به ویژه زنان و مادرشان شهدای مدافع حرم این است که پشت انقلاب بایستند، ما از اول هم گفتیم «آج قالاریخ باش ایمروخ دشمنه / لعنت گله پهلوی ملعون سنه» (گرسنه هم بمانیم مقابل دشمن سر خم نمیکنیم / بر تو لعنت باد پهلوی ملعون) اگر انقلاب را از دست بدهیم، دشمن به ما رحم نمیکند.»
وی ادامه میدهد: «کار مادران شهدای مدافع حرم خیلی سختتر است، باید هوشیار باشیم تا انقلاب را از دست ندهیم و از آن مراقبت کنیم ما جوان دادهایم و انقلاب کردهایم و تا امروز هم با آبرو ایستادگی کردهایم.»
این مادر شهید به نکته جالبی در زمان تشییع جنازه فرزندش اشاره میکند: «وقتی اسماعیل به شهادت رسید، در تشییع جنازه اش گفتم به من تبریک بگویید مبادا کسی تسلیت بگوید و گفتم افرادی که به راهپیمایی علیه رژیم شاهنشاهی نیامدهاند به مراسم ختم فرزندم هم نیایند.»
آرزوی دیدار رهبر را دارم
او از خاطرات دیدار با حضرت امام میگوید: «پس از شهادت فرزندم در سال ۶۱ به دیدار امام رفتم همان جا بودیم که خبر دادند خرمشهر آزاد شده است، اما به دیدار حضرت آقا نرفتهام، دلم میخواهد که به دیدار حضرت آیت الله خامنه ای هم بروم که تاکنون نصیبم نشده است.»
وی میافزاید: «وقتی حضرت امام به رحمت خدا رفت به تهران رفتم و آنجا هم شعارهای انقلابی میدادیم.»
سکینه انقلاب اینگونه مصاحبه اش را تمام میکند: «از خدا میخواهم که این انقلاب را حفظ کند تا خون جوانان به هدر نرود و روزهای سخت گذشته را به ما نشان ندهد و انشا الله این انقلاب تا آخرالزمان ادامه خواهد داشت…».
نظر شما