خبرگزاری مهر - گروه استانها، آرزو یار که سلخوری: آخرین روز کاری سال ۹۷ است، به استقبال بهار آمدهایم و میهمان شیرخوارگاه حلیمه هستیم، از صبح ذهنم درگیر روز پدر و
کادوهای احتمالی است که میتوانم بخرم، مراسم شروع میشود و کودکان همه در انتظار سخنرانی مسئولان هستند.
حواسم را جمع مراسم میکنم، مسئولان حاضر در جمع هر کدام یکی از کودکان شیرخوارگاه را در آغوش گرفته و مهربانانه او را نوازش میکنند، بر روی حرکات استاندار دقیق میشوم؛ خستهترین مهربانیها در نگاهش موج میزند و عشقش را بدون هیچ تردیدی نثار کودک در آغوشش میکند.
آن طرف تر آقای عاملیان مدیر شیرخوارگاه نشسته و چند کودک در اطرافش از آرامش وجودش آرام میگیرند، توجهم جلب محمدی میشود، رئیس کمیسیون اصل ۹۰ با لبخندی بر لب سیبی را پوست میکند و به کودکان اطرافش میدهد.
با خود میگویم این حس پدرانه زمانی هویدا میشود که عاشق فرزندانت باشی و بتوانی ارتباط خوبی با آنها داشته باشی. برخلاف همیشه کاملاً غیر رسمی سراغ استاندار میروم و از فرزندانش سوال میپرسم، زاهدی میگوید: سال ۶۱ برای اولین بار پدر شدم و حالا صاحب دو دختر و یک پسر هستم، اولین بار که پدر شدم بهترین حس دنیا را تجربه کردم و هیچوقت آن لحظه را فراموش نمیکنم، حس پدر شدن به قدری زیباست که قابل فراموشی نیست.
استاندار میگوید: بین فرزندانم فرقی نمیگذارم و همه را یکسان دوست دارم، معمولاً در خانه ساعت کمی هستم اما همان ساعت کم با فرزندانم در مورد زندگی و تحصیلاتشان صحبت میکنم.
میگویم بیشتر چه چیزهایی را به فرزندانتان توصیه میکنید، استاندار میگوید: توصیه به تدین میکنم و به فرزندانم میگویم که به فکر آینده باشند و درس بخوانند.
برایم جالب است بدانم که فرزندانش روز پدر چه کادویی تهیه میکنند، بالاخره استاندار است و باید کادوی خوبی دریافت کند؛ استاندار با خنده میگوید: «میگویند برای روز پدر چند کشتی جوراب وارد شده است، روز پدر ممکن است من در خانه نباشم که هدیه بگیرم اما جوراب را میخرند».
می پرسم در هفته چند ساعت را با فرزندان خود میگذرانید؟ زاهدی با تأسف میگوید: با توجه به شرایط کارم معمولاً ساعات کمی در خانه هستم اما همان را غنیمت میشمارم و با فرزندانم صحبت میکنم، البته من در یک دوره ۸ ساله بازنشسته بودم که میتوانم بگویم آن دوره زندگی کردم بعدش دیگر زندگی نکردم.
میگویم آیا استاندار بودن با پدر بودن منافات دارد؟ استاندار تاکید میکند: پدر بودن مهمتر از استاندار بودن است، بالاخره هرکسی در زندگی شغلی دارد و استاندار بودن واقعاً مانع ما میشود که وظایف پدری را درست انجام بدهیم اگر چه فرزندانم راضی هستند اما همیشه از فرزندانم معذرت خواهی کردم و از همین جا میگویم دوستشان دارم.
سراغ داوود محمدی رئیس کمیسیون اصل ۹۰ مجلس شورای اسلامی میروم و از فرزندانش سوال میپرسم، محمدی میگوید: سه فرزند دارم، یک دختر و دو پسر؛ سال ۷۰ برای اولین بار پدر شدم و اولین فرزندم دختر بود که نامش را فاطمه گذاشتم و خوشحال بودم که خداوند به ما عنایت کرد و فرزند دختر نصیبمان کرد، دخترم حالا ازدواج کرده است.
میپرسم معمولاً در هفته چند ساعت را با فرزندانتان میگذرانید؟ جواب میدهد: اگر صادقانه صحبت کنم به خاطر اشتغال و گرفتاریهایی که یک نماینده با آن دست و پنجه نرم میکند اغلب حضور ما در منزل کمتر شده است، سعی میکنم ساعاتی که در منزل حضور دارم این را جبران کنم، با توجه به اینکه هفتهای ۴ روز در مجلس هستم، سعی میکنم آن سه روزی که در قزوین هستم ناهار و شام را با فرزندانم بخورم.
از موضوع صحبت با فرزندانش میپرسم و میگویم زمانی که در خانه هستید بیشتر در مورد چه مسائلی صحبت میکنید؟ این نماینده تصریح میکند: معمولاً مسائل مربوط به بیرون را به خانه منتقل نمیکنم و تلاش میکنم حضورم در منزل کیفیت بیشتری داشته باشد، مهمترین توصیه من به فرزندانم این است که از خداوند غفلت نکنند، در تحصیل علم و دانش کوشا باشند و به سلامت روح و جسم خودشان توجه کنند.
میگویم فرزند نماینده مجلس روز پدر چه کادویی میدهد، محمدی میخندد و میگوید: بچههای نماینده مجلس نیز مثل بقیه مردم هستند، ما همیشه در کنار جامعه بودیم و به فرزندانم یاد دادم که اقتصاد را رعایت کنند و در حد معمول جامعه زندگی کنیم، دخترم در دانشگاه علوم پزشکی قزوین درس میخواند اما در مدت ۷ سال کسی نمیدانست که فرزند من است تا زمان فارغ التحصیلی، در مدارس هم همینطور بود فرزندانم کوچکترین بهرهبرداری از شغل من نکردند و مثل بقیه آحاد جامعه سعی کردند رو پای خودشان بایستند.
میگویم ماندگارترین کادویی که دریافت کردید، چه بود؟ شوق در چشمانش برق میزند و از سالروز ۵۰ سالگیاش میگوید: بچهها و خانواده به مناسبت پنجاهمین سالروز تولدم من را غافلگیر کردند، علاوه بر تولد ۵۰ سالگیام را تکریم کردند و کادوهای خوبی دادند.
همانطور که به نقش پدر در خانواده فکر میکنم سراغ عاملیان مدیر شیرخوارگاه حلیمه قزوین میروم، از او هم در مورد فرزندانش میپرسم؛ عاملیان میگوید: سه فرزند دارم، دو دختر و یک پسر؛ اولین فرزندم دختر بود که سال ۶۲ به دنیا آمد و در حال حاضر پرستار است، پسرم دکتری مهندسی هوا و فضا دارد و استاد دانشگاه است و دختر کوچکترم که دیروز ازدواج کرد در یک شرکت مشغول به کار است.
عاملیان همانطور که کودک در آغوشش را نوازش میکند، میگوید: البته اگر درست حساب کنیم، من ۹۵ فرزند دارم، ۹۲ فرزندم در این مرکز نگهداری میشوند؛ می خندد و ادامه میدهد: با احتساب نوههایم من ۹۸ فرزند دارم.
میگویم پدر ۹۸ فرزند بودن کار سختی است، آیا نقش پدری را به خوبی انجام میدهید؟ عاملیان تاکید میکند: سعی نمیکنم نقشی بازی کنم و هر کاری که انجام میدهم از ته دل و درونم بروز میکند، سعی میکنم امکانات را برایشان فراهم کنم، حتی در دعاهایی که برای فرزندانم دارم ابتدا این کودکان را لحاظ میکنم چرا که احساس میکنم اینها بیشتر از بچههای خودم به محبت و پشتیبانی نیاز دارند و روابطی منطقی و احساسی بینمان وجود دارد.
میگویم برای شما روز پدر چه کادوهایی تهیه میکنند، مدیر مرکز شیرخوارگاه حلیمه اظهار میکند: بهترین کادویی که گرفتم امسال بود، دخترم برای برای خرید عقد و عروسی با همسرش به تهران رفته بود، برایم جالب بود که قبل از هر چیزی به مناسبت روز پدر برای من کت و شلوار گرفته بودند، البته چون از سایزش اطمینان نداشتند زودتر کادویم را دادند، برایم جالب بود که به جای اینکه فکر خودشان باشند به فکر من بودند.
میگویم برای بچههای شیرخوارگاه چقدر نقش پدری انجام میدهید؟ عاملیان معتقد است که کار کردن در این مرکز برایش باور و تعهد ایجاد میکند که نقش پدری داشته باشد؛ عاملیان میگوید: بچهها به خصوص کوچک ترها احساسشان را بروز میدهند و خوش و بش میکنند، برای من هیچ فرقی ندارد و احساس تعهد و باور دارم که همه اینها فرزندان خودم هستند.
عاملیان مانند پدری دلسوز میگوید: تنهاییهای اینها شبانه روزی است، یا این حال خود فرزندان مرکز نیز نسبت به من احساس پشتیبانی و حامی دارند و کودکانی که در شرایط خاصی قرار میگیرند ارتباط خصوصیتری برقرار میکنیم و مشکلاتشان را برطرف میکنم.
وی تاکید میکند: هر چه قدر هم که من نقش حامی و پشتیبان داشته باشم این فرزندان تمایل دارند که پدر واقعی خودشان در کنارشان باشند، مثلاً اینجا دختر ۲۴ سالهای داریم که تاکنون خانوادهاش را ندیده اما هنوز هم منتظر آمدن پدرش است و دنبال نشانههای او میگردد.
عاملیان میگوید: حداقلهای معمول زندگی اینجا فراهم است، ماهی سه بار بچهها را به رستوران میبریم و شرایط خوبی برایشان مهیا کردیم، هر ۶ ماه یا به هر مناسبت برایشان لباس تهیه میکنیم، هر چه بخواهند سعی میکنیم آماده کنیم و خواستههایشان را بدون پاسخ نمیگذاریم اما باز نمیتوانیم جای خالی پدر و مادر را پر کنیم.
مدیر شیرخوارگاه حلیمه از اهمیت نقش پدری و حضور پدر در کنار فرزند میگوید و یادآور میشود: در بعضی موارد فرزندان تمایل دارند در کنار پدری زندگی کنند که برای ما پذیرفته شده نیست، مثلاً دختری ۸ ساله که به علت کودک آزاری به این مرکز آمده بود یک هفته تمام جلوی درب اتاق من گریه میکرد و میخواست کنار پدرش باشد، اما پدرش به علت کودکآزاری در زندان بود و اجازه قانونی برای ماندن کنار پدر وجود نداشت با این حال کودک اصرار داشت حداقل در خانهای که با پدرم زندگی میکردم برگردم که بوی پدرم باشد.
عاملیان میگوید: هیچکس نمیتواند جای پدر و مادر را برای فرزندان بگیرد ما اینجا دختر دبیرستانی داشتیم که بعد از دو سال مشاوره ناگهان یک روز از مدرسه فرار کرد و کنار مادر کارتنخوابش رفت و زندگی میکرد که دوباره به اینجا برگرداندیم.
مدیر شیرخوارگاه حلیمه از کودکی دو ساله میگوید که هر بار گریهاش با ردی از سیگار خاموش شده و بدنش جای سالمی نداشت اما حاضر بود با همه شکنجهها کنار پدرش باشد.
بی شک پدر کوهی از اعتماد و پشتیبانی است، برای فرزندان پست و مقام اهمیت چندانی ندارد و نقش پدر و بودن در کنار فرزند اهمیت بالاتری دارد، بودنشان را قدر بدانیم فارغ از زمان حضورشان.
نظر شما