یادداشتی از روح‌الامین سعیدی؛

جامعه ایرانی و بحران مرجعیت فکری در عصر پسااستعمار

جامعه ایرانی و بحران مرجعیت فکری در عصر پسااستعمار

جامعه ایران امروز به تبع جامعه جهانی در دوران پسامدرن با معضل تکثر مراجع فکری روبرو شده است.

به گزارش خبرنگار مهر، متن پیش رو، سرمقاله شماره نوزدهم مجله عصر اندیشه به قلم روح الامین سعیدی است که در ادامه می‌خوانید؛

استعمار، نخست و بیش از همه مسئله آگاهی بود و به همین دلیل باید آن را نهایتاً در اذهان شکست داد. (آشیس ناندی)

ما از شر رضاخان و محمدرضا خلاص شدیم لکن از شر تربیت‌یافتگان شرق و غرب به این زودی‌ها نجات نخواهیم یافت. (امام خمینی)

وقتی استاد دانشگاهمان ما را ناتوان از توسعه بومی قلمداد می‌کند و سامان دنیایی‌مان را منوط به پذیرش سیاست غرب می‌داند…

وقتی مدیر شهری‌مان از لزوم واردات مدیر از بیرون مرزها سخن می‌گوید...

وقتی وزیرمان در هنگام واگذاری پروژه‌های ملی، شرکت‌های خارجی را به شرکت‌های مستعد وطنی ترجیح می‌دهد...

وقتی روشنفکرانمان ارزش‌ها و هویت ایرانی را تحقیر می‌کنند و زبان به ستایش مردمان آن سوی مرزها می‌گشایند...

وقتی مشاورانمان مزیت نسبی صنعت ما را در طبخ «آبگوشت بزباش» خلاصه می‌کنند...

و وقتی مسئولان بلندپایه‌مان بی‌اعتنا به ظرفیت‌های داخلی، کُرنش در برابر زیاده‌خواهی‌های ناتمام ابرقدرت‌ها را یگانه راه حل مشکلات کشور می‌دانند، نیک پیداست که تأثیرات ژرف و دیرپای مناسبات قدرت استعماری همچنان در اعماق ذهن ما باقی مانده و رسوب کرده است حتی اگر چهار دهه نیز از عمر انقلاب اسلامی گذشته باشد.

بدون تردید این خواص و مراجع فکری هستند که جوامع بشری را در مسیر اعتلا یا انحطاط به پیش می‌رانند و عوام جامعه چشم به گفتار و کردار آنان دارند. تجربه تاریخی به وضوح نشان می‌دهد وقتی مراجع فکری جامعه در بزنگاه‌های سرنوشت‌ساز به درستی عمل کنند، حتی منفردانه می‌توانند زمینه‌ساز چه تحولات عظیمی شوند و یک ملت را پشت سر خود به مقاصد مطلوب برسانند؛ خواه گاندی در هند باشد یا مهاتیر در مالزی یا امام خمینی در ایران. عکس این شرایط نیز قابل تصور است وقتی روان‌پریشی چون هیتلر در صدر امور قرار می‌گیرد، توده‌های انسانی را جذب مغناطیس کاریزمایش می‌کند و آنان را در مسیر تحقق رویاهای جاه‌طلبانه خود به ورطه هلاک می‌کشاند.

جامعه ایران امروز به تبع جامعه جهانی در دوران پسامدرن با معضل تکثر مراجع فکری روبرو شده است. اگر تا چندی پیش در چارچوب مناسبات سنتیِ نهادینه‌شده طی قرن‌ها، طبقه روحانیت مهم‌ترین و معتمَدترین مرجع فکری برای ایرانیان به شمار می‌آمد، امروز این طبقه جایگاه بلامنازع پیشین خود را از دست داده و رقیبان قدری در برابر آن در فضای حقیقی و مجازی ظهور کرده‌اند. اگر تا دیروز انحصار پیام‌رسانی و هدایت اذهان مردمان در اختیار رسانه‌هایی مانند منبر یا یکی دو شبکه سیمای ملی بود، امروز دوران انحصارات به پایان رسیده و مردم در محیطی کاملاً متکثر امکان انتخاب از میان انبوه مراجع فکری و پیام‌رسان‌ها را دارند.

این وضعیت تکثر البته شمشیر دولبه است؛ محاسنی دارد و معایبی. زیرا آزادی مردم در گزینش مراجع فکری دلخواهشان لاجرم به قیمت حیرانی و سرگشتگی آن‌ها در برابر خیل کثیری از مرجع‌ها و مرجع‌نماهایی تمام می‌شود که جملگی به یُمن فناوری‌های نوین فرصت اظهار فضل و نسخه‌پیچی برای آحاد جامعه را یافته‌اند.

در این میانه تشخیص سره از ناسره و تمییز مرجع اصیل از تقلبی کار ساده‌ای نیست و لذا مردم بی‌نوا با ابتلاء به عارضه «عدم‌قطعیت» بازیچه دست کسانی می‌شوند که با نام‌های گوناگونِ «مرجع فکری»، «سلبریتی»، «ذی‌نفوذ و فعال مجازی» و نظایر این‌ها هریک تریبونی را قبضه کرده و به پندار خود مشغول هدایت جامعه هستند.

در این وضعیتی که کار دنیا باژگونه شده و آب رو به بالا سیر می‌کند، آواز ابوعطای سه قماش از دیگران بلندتر به گوش می‌رسد: خوانندگان، بازیگران و ورزشکاران (علی‌الخصوص پابه‌توپ‌ها). یعنی دقیقاً کسانی که بهره بسیار اندکی از فرهیختگی و انس با کتاب و اندیشه و پژوهش دارند و گاه سخافت و سطحی‌نگری در سبک پوششان، لحن گفتارشان، تولیدات هنری‌شان و سلوک اجتماعی‌شان موج می‌زند. اما در اوج اعتماد به نفس کاذب خود را محق می‌دانند که در همه‌چیز از سخنرانی در همایش‌های تبلیغات انتخابات ریاست‌جمهوری و مدیریت آرا مردم گرفته تا تحلیل سیاست خارجی ایران در سوریه و برجام و اف. ای. تی. اف وارد شوند و در صفحه‌های تلگرام و اینستاگرامشان داد سخن دهند تا مبادا جماعت روبه‌فزونیِ دنبال‌کنندگانشان روزی را بدون خوراک فکری به شب برسانند.

سوگمندانه باید گفت وضعیت یَله و ره‌ای فضای مجازی به این مراجعِ به اصطلاحْ فکریِ جدید کمک می‌کند تا هیچ مسئولیتی در قبال سخافت و سطحی بودن تحلیل‌ها و اظهاراتشان پذیرا نباشند. تا جایی که حتی پس از اثبات اشتباه بودن آن‌ها بی آن‌که کمترین نگرانی و دغدغه‌ای نسبت به انحراف اذهان عمومی داشته باشند، سکوتی سهمگین اختیار می‌کنند یا نهایتاً بعد از آن‌که پیامشان بارها و بارها در بستر شبکه تارعنکبوتی چرخیده و به رؤیت هزاران نفر رسیده، با فراغ بال آن را از صفحه شخصی‌شان حذف می‌کنند. جالب این جاست که فضای مجازی آن‌چنان اقتضائات و قواعد خود را به کاربرانش تحمیل می‌کند که حتی وقتی جمعی از روحانیون چه‌بسا از سر احساس وظیفه نسبت به کارکرد مرجعیت فکری‌شان تغییر سبک داده و از «منبر» به سوی «ممبر» (member) می‌شتابد، بعضاً ناخواسته مرعوب این فضا و هم‌رنگ جماعت می‌شوند و برای پرهیز از تکدر خاطر مخاطبانشان و حفظ و ارتقا آمار «پسند» ها و دنبال‌کنندگان قدری محافظه‌کاری پیشه می‌کنند، فتیله انقلابی‌گری را پایین می‌کشند، مبهم و چندپهلو سخن می‌گویند، با تکرار گزاره «دلت پاک باشد» پیچ ایمان مردمان را شل می‌کنند و آن‌قدر که از عطوفت و اغماض و آسان‌گیری پروردگار دم می‌زنند، از عتاب و عقابش نمی‌زنند.

چنین وضعیتی وضعیت ایده‌آل و مطلوب ابرقدرت‌های جهانی در دوران استعمار نوین است زیرا بی آن‌که دیگر نیازی به کاربرد قدرت سخت‌افزاری باشد، القائات خود برای تغییر رفتار ملت‌ها و سیاست‌مدارانشان را با زبان مراجع فکری جدید رواج می‌دهند که خواسته یا ناخواسته در زمین آن‌ها بازی می‌کنند. وقتی شرایطی به وجود می‌آید که بخشی از مردم ما خصوصاً نسل جوان خط فکری خود را از قاذوراتی چون مسیح علی‌نژاد، محمد حسینی، نیما زم، دلقلک‌های شبکه‌های فارسی‌زبان خارجی یا مشتی روشنفکرنمای غربگرای تهی از هرگونه انگیزه مبارزه برای عقیده یا حتی اعتلای وطن می‌گیرند، بی‌شک مدیریت ادراک آنان از آن سوی آب‌ها بسی سهل‌تر و کم‌هزینه‌تر خواهد بود.

در ایجاد بحران مراجع فکری نباید همه‌چیز را ناشی از تحولات فناوری و اقتضائات وضعیت پسامدرن دانست و از کم‌کاری‌های صاحبان اندیشه ازجمله روحانیون، اساتید دانشگاه و اهل قلم چشم پوشید. اگر آن کسانی که به اقتضای مرتبت علمی و شأن اجتماعی‌شان مسئولیت خطیر هدایت افکار عمومی را برعهده دارند، دغدغه‌مند وظیفه خود بودند، صحنه مرجعیت فکری از کنشگران اصیل خالی نمی‌شد تا هر مرجع تقلبی و ناسره‌ای از ناکجا بیاید و فرصت عرض‌اندام پیدا کند. پس اگر امروز از سطحی شدن مردم و دوری آن‌ها از اندیشه و مطالعه سخن می‌گوئیم، گناه آن بر دوش کسانی است که قرار بود آموزگار مردم و هادی و دستگیر آنان باشند ولی نبودند.

اینک که انقلاب اسلامی به دوره بلوغ و پختگی چهل‌سالگی خود رسیده و پیر فرزانه ما در پیام راهبردی‌اش افق حرکت کشور در چهل سال دوم را ترسیم کرده است، به نظر می‌رسد چاره‌اندیشی برای معضل مرجعیت فکری در زمره اولویت‌هاست. اگر قرار است مردم همچنان پای آرمان‌های انقلاب بمانند، نیش گزنده تحریم‌ها و فشارها را تاب بیاورند و کشور را در مسیر اعتلا حرکت دهند، نیاز به آموزگاران و مراجع مطمئن دارند و در غیاب آن‌ها مراجع تقلبی آماده‌اند تا ذهن مردم را از آنِ خود کنند. پس اصلاح جامعه را باید از اصلاح گروه‌های مرجع شروع کنیم چنان‌که پیامبر رحمت فرمود: «لا تصلح عوام هذه الأمة الّا بصلاح خواص‌ها».

کد خبر 4592813

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha