به گزارش خبرنگار مهر، بودریار طی یکسری مقالات در کتاب "نقد اقتصاد سیاسی نشانه"، به پاره ای از اصول مقاومت یا نفی و انکار چیزی که وی آن را رمز می نامد امید بسته است اما نتیجه گیری و جمع بندی وی در کتاب "مبادله نمادین و مرگ" این است که نظام مبادله نمادین که در جوامع مصرفی معاصر در حال عمل و فعالیت است آنچنان گسترده جامع و فراگیر است که تنها اصل مقاومت در نابودی یا نفی تمام ارزشها یا مطلوبیت قرار می گیرد.
وی در "مبادله نمادین و مرگ" (1976) که شاید محوری ترین کتاب اوست استدلال می کند که فرهنگ ارتباط جمعی الکترونیک معانی قبل واقعیت را یک واقعیت مفرط یا hypereality جایگزین می کند.
بودریار در کتابهای "نقد اقتصاد سیاسی نشانه" (1972) و "آئینه تولید" (1973) حملات تند و شدیدی بر نظریه تولید که جایگاه مهم و مرکزی در جامعه شناسی مارکسیستی دارد وارد می سازد. وی در این کتاب توجه خود را معطوف نظریه مارکسیستی ارزش و بویژه تمایز بنیادی می سازد که این نظریه بین ارزشهای مصرفی که ذاتی، اساسی، معتبر و غیر قابل انکار هستند و ارزش های مبادله ای که همراه با نهاد بازار بوجود آمده و تصنعی، کاذب تحریف شده و استثمارگرانه هستند قایل می گردد.
به زغم بودریار تمام انواع نیازهای انسان همواره نتیجه یا معلول ساختارهای مبادلاتی هستند. به عبارت دیگر نتیجه یا معلول کد (رمز) مصرف هستند اما علیرغم خصومتی که بودریار با اصول محوری تحلیل مارکسیستی از فرهنگ دارد ولی همچنین سعی دارد تا تحلیل مارکسیستی درباره فرهنگ را احیاء و رادیکالیزه کند نه اینکه آن را در پس انبوه نظریه های خود مدفون سازد.
آآثار قبلی وی که شرح آنها گذشت همواره با آثار بعدی وی بویژه "مبادله نمادین و مرگ" بیانگر تلاشهای وی برای ارائه و تدوین یک نقد اجتماعی آرمانی و رساست ضمن آنکه ظاهرا تمامی ارزشها و اصول را که می توانستند موجب قوت و استحکام چنین نقدی گردند به زیر سئوال می برد.
اصطلاح اقتصاد سیاسی نشانه همچنین در تعمیم قانون کالایی ارزشی و شکل بندی آن در سطح نشانه ها تناقضی نداشت. در حالی که شکل بندی ساختاری ارزش صرفا و همزمان به رژیمهای تولید اقتصاد سیاسی، بازنمایی و نشانه ها پایان می دهد با کد همه اینها در شبیه سازی فرو می ریزد. به عبارت دقیق نه اقتصاد کلاسیک ونه اقتصاد سیاسی نشانه هیچ کدام از زیستن باز نمی ایستند بلکه به حیاثی ثانوی ادامه می دهند و به نوعی اصل شبح آسای بازدارنده تبدیل می شود.
این دگرگونی تاریخی و اجتماعی در هر سطحی مشهود است. به این طریق دوران شبیه سازی در همه جا به وسیله تبدیل پذیری فقره هایی که قبلاً متناقض یا متضاد بودند اعلام می شود. در همه جا با همین تکوین متشابهات روبرو هستیم. تبدیل پذیری زیبا و زشت در مد، چپ و راست در سیاست حقیقی و کاذب در هر پیام وسایل ارتباط جمعی با فایده و بی فایده در مورد چیزها، طبیعت و فرهنگ در هر سطح از معنا و دلالت. همه معیارهای انسان گرایانه ارزش، کل تمدن اخلاق، زیبا شناسی و داوری عملی در نظام تصاویر و نشانه های ما تحت تاثر قرار گرفته اند.
همه چیز غیر قابل تصمیم گیری می شود و این همان تاثیر شاخص سلطه کد است که همه جا بر اصل خنثی بودن و بی تفاوتی استوار است. این همان روسپی خانه تعمیم یافته سرمایه داری است؛ روسپی خانه ای نه برای روسپی گری، بلکه برای جایگزینی و تبدیل متقابل این روند که مدتی طولانی در فرهنگ، هنر سیاست وحتی جنسیت فعال بوده است. امروزه خود اقتصاد یعنی کل میدان به اصطلاح زیر بنایی را تحت تاثیر قرار می دهد.
بودریار می گوید: ما در پایان تولید قرار داریم. در غرب این صورت یعنی تولید مقارن است با اعلام قانون کالایی ارزشی یعنی با حاکمیت اقتصاد سیاسی، در آغاز هیچ چیزی به عبارت دقیق تولید نمی شود بلکه هر چیزی به دست می آید آن هم از لطف خدا یا احسان طبیعت عاملی که ثروت هایش را بذل و بخشش می کند.
ارزش از سلطنت خداوند یا از کیفیات طبیعی صادر می شود. فیزیوکرات ها همچنان چرخه های زمین و کار را از این دیدگاه می نگریستند وارزش ذاتی برای آنها قائل نبودند اما همین که ارزش تولید شود همین که مرجع آن کار شود و قانون هم ارزی آن به هر نوع کار تعمیم یابد این بنای توزیع یا هزینه کردن طبیعی ثروت در اثر این دگرگونی به لرزه در می آید. اینک ارزش به عملکرد متمایز و معدل کار انسان نسبت داده می شود این ارزش قابل اندازه گیری است و نتیجتا ارزش مازاد نیز سنجش پذیر است.
نقد اقتصاد سیاسی با تولید اجتماعی یا شیوه تولید به عنوان مرجع آن آغاز می شود. فقط مفهوم تولید به ما اجازه می دهد تا به وسیله تحلیلی از آن کالاهای منحصر به فرد که نیروی کار نامیده می شود یک مازاد (یک ارزش اضافه) استخراج کنیم که پویش عقلانی سرمایه و نیز فراتر از آن یعنی انقلاب را کنترل می کند.
در کل سه مرتبه از تشابه وجود دارد که موازی با دگرگونی های قانون ارزش از رنسانس به بعد حرکت می کنند.
- جایگزین سازی، الگوی غالب در دوره کلاسیک از تا انقلاب صنعتی است.
- تولید الگوی غالب در دوران صنعتی است.
- شبیه سازی، الگوی غالب در مرحله کنونی است که تحت حاکمیت کد قرار دارد.
تشابه مرتبه اول برپایه قانون طبیعی ارزش، تشابه مرتبه دوم برپایه قانون بازاری ارزش و تشابه سوم برپایه قانون ساختاری ارزش عمل می کند.
علاوه بر این ما هم اکنون یک فضای دیجیتالی یک میدان مغناطیسی کد را با قطب بندیها و گرانشهای کد بندی شده اش همراه با جریان پیگیر و دائمی کوچکترین واحدهای آن تعریف کرده ایم. اکنون باید اختلاف میان این میدان کنترل را با میدان سنتی سرکوب، یعنی فضای پلیسی ای که عادتا با خشنونت مطابقت می کرد اندازه بگیریم. یک خشونت استادانه اما صنعتی که هدف آن تولید رفتار توام با ترس و اطاعت حیوانی بود.
این خشونت اکنون دیگر هیچ معنایی ندارد در حقیقت گرایش به واقعیت مفرط باید به شیوه معکوس تعبیر شود. امروزه خود واقعیت واقعیت مفرط گرا است . شعار سوررئالیسم این بود که روزمره ترین واقعیت می توانست فرا واقعی (سوررئال) شود اما فقط در لحاظت ممتازی که به نوبه خود از هنر و تخیل بر می خیزند. امروزه واقعیت رومزه، سیاسی، اجتماعی، تاریخی، اقتصادی و غیره هم اکنون در بعد واقعیت مفرط گرایی شبیه سازی مجسم شده است به گونه ای که ما اکنون یکسره درون توهم زیبا شناختی واقعیت زندگی می کنیم. شعار قدیمی واقعیت نیرومند تر از توهم است که کماکان با مرحله سوررئالیستی در زیبا شناختی کردن زندگی مطابقت داشت پشت سرگذاشته شده است. زیرا دیگر هیچ توهمی نیست که زندگی احتمالا بتواند با آن حتی به عنوان غلبه کننده بر آن رویارویی کند.
واقعیت کاملا وارد بازی واقعیت شده است بی عاطفه گی ریشه ای مرحله سرد و سیبرنتیکی جانشین مرحله گرم و وهم آلود می شود. اکنون مسئله عبارت است از تبدیل امر واقعی به یک ماهواره، قرار دادن یک واقعیت غیر قابل تعریف بدون هر گونه معیار مشترکی در مدار با تخیل که یک بار آن را توضیح داده است. روزمره ترین جنبه محیط زمینی به مرتبه یک ارزش کیهانی، یک دکور مطلق، که در فضا تجسم یافته است ارتقا پیدا می کند. این پایان متافیزیک و آغاز دوران واقعیت مفرط است.
نظر شما