ای پایه جلال تو از عرش بر همی گردون به پای بوس تو چون خاک در همی
آنانکه نوبت "لمن الملک" می زنند افکنده اند پیش تو تیغ و سپر همی
سلّی حق، تو بر رخ گیتی نواختی تا راست گشت دیده این کج نگر همی
بر توسن گسسته عنان حرون چرخ خشمت نهیب داد که آرام تر همی
در پیشگاه عرش پس از نام کردگار ثبت است نام پاک تو با آب زر همی
از فیض دولت تو مطاف انام گشت ورنه چه داشت کعبه به جز یک حجر همی
مسجود گشت پیکر آدم زیمن تو خوش کرد استفاده پدر از پسر همی
ای مظهر جلال که هرگز ندیده است چون روی آفتاب تو دور قمر همی
مفتون یک اشارت ابروی تو قضا مجذوب یک نفوذ نگاهت قدر همی
شوریدگان گوی ترا یک خدنگ آه بیرون جهد زسینه این نه سپر همی
دربان تو به دولت خاقان نمی دهد یکبار بوسه دادن آن خاک در همی
بر ذروۀ سپهر نیاید سرش فرود هر طایری که زد به هوای تو پر همی
چشمی که در رکاب تو شد حلقه، کور باد گر بنگرد به سلطنت بحر و بر همی
نام کرم چو شهرت عنقا فسانه بود این نگهت از بهار تو شد منتشر همی
رسم کریم نیست که آید گدا برون از بارگاه رحمت او چشم تر همی
ای رحمت خدا به تو آورده ایم روی دریاب ورنه آب فرا شد ز سر همی
***
یا رب به آن زمین که ز خون حیب تو در روزگار جنگ احد گشت تر همی
یارب به خوابگاه محمد که تا ابد چرخ است از طواف درش مفتخر همی
یارب به آن دقیقه که آن رهنورد عشق از کعبه وصال تو شد بهره ور همی
یارب به حق دشنه شیر خدا علی آن آیت شهامت و فتح و ظفر همی
یارب به حق دوحۀ نخل محمدی قندیل های عرش، شبیر و شبر همی
از ما رسان درود بر آن محضر شریف چندان که هست گردش شمس و قمر همی


نظر شما