خبرگزاری مهر- سرویس بین الملل: پس از تنشهای به وجود آمده در خلیج فارس، در راستای تامین امنیت این منطقه، ایران به کشورهای عربی خلیج فارس پیشنهاداتی که مهمترین آنها پیشنهاد عدم تجاوز بود ارائه کرد. در همین زمینه سایت «لوبلاگ» در مقالهای به قلم پروفسور «شیرین هانتر»، استاد دانشگاه «جرج تاون» به بررسی این قضیه پرداخته است.
در ادامه ترجمه این مطلب آمده است:
در طول چند هفته گذشته تنشها بین ایران و آمریکا به ویژه در سطح منطقهای افزایش پیدا کرد. در حدود یک ماه گذشته محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران از هند، پاکستان، ترکمنستان، عراق و ژاپن دیدار کرد. در همین حین عباس عراقچی، معاون اول او از کویت، عمان و قطر دیدار کرد. به استثنای ژاپن مهمترین این سفرها سفرهایی بوده که به کشورهای خاورمیانه انجام شد.
در جریان این سفرها به کشورهای خاورمیانه، ایران پیشنهادات مهمی را ارائه کرد، پیشنهاداتی که میتواند به کاهش تنش بین جهان عرب و ایران و کاهش اختلافات در کل خلیج فارس کمک کند و حتی شاید قابلیت این را داشته باشد که پایه یک ساختار امنیت منطقهای قرار گیرد. قابل توجه ترین این پیشنهادات پیشنهاد مطرح شده درباره پیمان عدم تجاوز بین ایران و کشورهای حاشیه خلیج فارس بوده است.
پیشنهادات دیگر در واقع تکرار پیشنهادات پیشین ایران درباره بنا نهادن چیزیست که ایران آن را «مجتمع امنیتی منطقه» می نامد. ولی چقدر این پیشنهادات واقع گرایانه هستند و چه فرصتهایی برای به موفقیت رسیدن آنها وجود دارد؟ نگاهی به تاریخ پیمانهای عدم تجاوز و تحولات روابط ایران و جهان عرب به ویژه در خلیج فارس به ما در ارزیابی اینکه آیا تلاشهای دیپلماتیک اخیر ایران موفق خواهند بود یا نه کمک میکند.
تاریخچه موفقیتها و شکستهای پیمانهای عدم تجاوز
از نظر تاریخی پیمانهای عدم تجاوز در جلوگیری از درگیری بین کشورها در زمانی که سایر شرایط و ملاحظات در راستای نادیده گرفتن تعهدات این قراردادها بوده موثر نبودهاند. جامعترین و کاملترین آنها پیمان «بریان-کلوگ» در سال ۱۹۲۸ بوده است که پس از جنگ جهانی اول بسته شد. هدف پیمانهای عدم تجاوز غیرقانونی دانستن جنگ به عنوان ابزاری برای حل مناقشات بین المللی است. یکی دیگر از پیمانهای عدم تجاوز پیمان شکست خوردهای بود که بین آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی سابق در ۱۹۳۹ منعقد شد؛ این پیمان با حمله هیتلر به اتحاد جماهیر شوروی سابق در ۱۹۴۱ از بین رفت.
علت شکست چنین قراردادهایی این است که جامعه بین المللی همچنان تا حد زیادی بنا به محاسبات قدرت و جنبشهایی که در زمینه تهدید امنیتی هستند اداره میشود. در واقع هیچ سیستم بین المللی قانونی واقعی که قانون را در مورد زمینه اعمال قدرت کشورها اجرا کند وجود ندارد، به ویژه در مورد کشورهای قدرتمندتر که این پیمانها را نقض میکنند. در حقیقت و طبق آنچه مستندات تاریخی نشان میدهند در روابط بین کشورها جنگ به تدریج اهمیت خود را به عنوان یک ابزار سیاسی از دست میدهد البته نه به دلیل پیمانهای عدم تجاوز بلکه به دلیل منافع امنیتی کشورها. بهترین مثال در این زمینه، اروپا در دوران پس از جنگ جهانی دوم است؛ کشورهای اروپایی به جای امضای پیمان عدم تجاوز شبکههای اقتصادی و سیاسی و سیستمهای ارزشی را بنا کردند که جنگ را در روابط آنها بی مفهوم کرد. در نتیجه تنها بستن پیمان عدم تجاوز بین ایران و کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس برای برقراری صلح در این منطقه کافی نخواهد بود.
همکاریهای امنیتی به عنوان یک جایگزین
به علاوه پیمانهای پیشنهاد دهنده عدم تجاوز ایران پیشنهاداتی برای اعتماد سازی و به وجود آوردن نهادهایی برای همکاریهای اقتصادی و سیاسی بین کشورهای حاشیه خلیج فارس، کشورهای عربی و کشورهای غیر عربی ارائه داده است. در یک بازه بلندمدت و در صورت تغییر شرایط این تدابیر ممکن بود به افزایش امنیت در خلیج فارس بیانجامد ولی متغیر بودن روابط ایران و عربستان، سیاستهای داخلی جهان عرب و روابط اسرائیل و عربستان به نتیجه رسیدن سازماندهیهای انجام شده بین ایران و کشورهای حاشیه خلیج فارس را پیچیده میکند.
هرچند هر کدام از کشورهای جهان عرب ذهنیت متفاوتی نسبت به ایران دارند و همه آنها ایران را یک قدرت مهاجم نمیدانند ولی همه آنها به علت تفاوت در جمعیت و مساحت بین خود و ایران با ایران احساس راحتی ندارند. برای از بین بردن این احساس که ریشه در ویژگیهای وجودی موجود دارد ایران امکانات زیادی در اختیار ندارد. از سال ۱۹۷۹ با ظهور انقلاب اسلامی عدم اعتماد بین تهران و کشورهای حاشیه خلیج فارس عمیقتر شد.
مساله دیگری که وجود دارد مساله ملیتی و دینی است یعنی مساله ایرانی یا عرب شیعه و سنی بودن. هرچند این فاکتورها در این روابط تعیین کننده نیست ولی باعث بدتر شدن روابط و جنبههای مورد مناقشه میشود البته پس از انقلاب اسلامی تاثیر اختلاف مذهب به طور ویژه ای پر رنگ تر شده است.
تحولات داخلی سیاستهای جهان عرب هم از نظر تاریخی گرایش به محدود کردن و مانع شدن از همکاری بین ایران و کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس دارد. عوامل قابل توجهی مانند مصر و سوریه در قدیم و عربستان سعودی و امارات متحده عربی در حال حاضر، چرا که این کشورها از تهدید واقعی یا واهی ایران برای گرفتن پول و گرفتن امتیاز انحصاری از کشورهای حاشیه خلیج فارس استفاده میکنند. در حقیقت شرایط از دهه ۱۹۶۰ تغییر آنچنانی نکرده است.
در شرایط حاضر برخی کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس ممکن است فکر کنند کاهش تنشها در منطقه خلیج فارس ممکن است ایران را بیشتر بر منطقه شام متمرکز کند و این به نفع آنان نیست. کشورهایی مانند مصر ممکن است نگران باشند که حذف تهدید ایران حمایت مالی که از جانب کشورهای خلیج فارس از آن کشور انجام میگیرد را قطع کند. البته امروزه موضوع مهمتر اسرائیل است. اکنون بهانه قرار دادن تهدید ایران راه دوستی اسرائیل و کشورهای خلیج فارس را هموارتر کرده است و دشمنی مشترک علیه ایران عامل اصلی این دوستی بوده است. در نتیجه بهبود روابط تهران با کشورهای حاشیه خلیج فارس ممکن است از تمایل این کشورها برای داشتن رابطه نزدیک با اسرائیل بکاهد.
در نهایت ذهنیتهای متفاوت ایران و کشورهای حاشیه خلیج فارس درباره عاملی که امنیت آنها را تهدید میکند مطرح است. «ایران» آمریکا و اسرائیل را تهدید اصلی میداند در حالی که کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس تهران و ایدئولوژی انقلاب اسلامی را تهدیدی اصلی برای امنیتشان میدانند. در نتیجه در حالی که ایران به دنبال خارج کردن آمریکا از منطقه است این کشورها حضور آمریکا و غرب را عامل ضروری حفظ امنیت خود میدانند. به این ترتبب تا زمانی که روابط ایران و آمریکا خصمانه باشد برقراری روابط دوستانه ایران و کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس به حقیقت نخواهد پیوست.
اینکه کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس بدون تایید یا دست کم بدون رضایت آمریکا به طور قابل توجهی ارتباطشان را با ایران گسترش دهند بسیار بعید است. در کل در مناطقی مانند خلیج فارس که برای کشورهایی که در سطح بین المللی تاثیرگذارند منافعی بزرگی وجود دارد روابط بین قدرتهای منطقهای تا حد زیادی تحت تاثیر سیاستهای بین المللی قرار میگیرد. این بدان معنی است که پیشرفت در روابط ایران و کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس تنها پس از نوعی مصالحه بین ایران و آمریکا ممکن خواهد بود.
از دهه ۱۹۹۰ به علت ظهور استراتژیهای متفاوت در سیاست خارجی ایران آشتی بین ایران و آمریکا تبدیل به امری پیچیده شد و این باعث شد تا ایران با اتخاذ سیاست «نگاه به شرق» که اکنون نیز روی همان متمرکز است به سمت چین و روسیه گرایش پیدا کند.
در پایان اینکه گسترش روابط با کشورهای حاشیه خلیج فارس حرکت مثبتی است و باید مورد تشویق قرار بگیرد. هرچند موفقیت تهران در آن در گرو آن است که این کشور مشکلات خود را با عوامل بین المللی و به ویژه آمریکا حل کند.
نظر شما