به گزارش خبرنگار مهر، هم اندیشی بازخوانی روایت داریوش شایگان از شاعرانگی ایرانیان با حضور کارشناسان روز گذشته ۱۸ خردادماه در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
قاسم پورحسن دانشیار فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در این باره به ارائه سخن پرداخت که اکنون متن کامل آن را میخوانید:
جست و جو در فرهنگ و ادیان، مهمترین دغدغه او بود. با بسیاری از متفکران حوزه غرب و شرق مراودهای از نزدیک داشت. گرچه عالمیت او با سیاحت در غرب شکل گرفت اما بواسطه ریشه در شرق، بازگشتی درخور داشت. دیگر به هیچ روی نمیتوانست از شرق جدایی یابد حتی زمانی که افسون زدگی جدید را به نگارش در آورد. کتاب پنج اقلیم حضور تنها شرح بزرگترین میراث شعری ایران نیست بلکه دلدادگی وی به این میراث است. گرچه در ابتدای همین اثر اعتراف میکند که در زمینه ادبیات ایران، خود را متخصص نمیداند اما او در پی سیاحت معانی است. وی را باید جستجوگر معانی و میراث ایرانی برشمرد.
شایگان فیلسوف رسمی یا روشنفکر نیست اما نسبتی بنیادین با حکمت ایرانی داشت و متفکران را خواند و از نزدیک دید. میتوان شایگان را متفکر فرهنگها نامید. او هم غرب را خواند و هم به شرق و قلب شرق یعنی ایران دلدادگی داشت. جستجوگر فرهنگها و ادیان بود و هند و ایران را به سبب میراث اساطیری – حکمی میستود. وی در بیشتر آثارش کوشید هر مسئلهای را از درون فهم کند تعبیری که او در باب ایران و هند به کار برده است. در عین حال متفکری واقع گراست به همین میتوان از منحنی تحول در اندیشههای او سخن گفت. برجستهترین وجه این تحول را میتوان از «آسیا در برابر غرب» تا «افسون زدگی جدید» یافت. نباید این تحول را امری اتفاقی تلقی کرد. منحنی تحول در شایگان یک رویدادگی است. او با خوانش و فهم دقیق انتقادی از سنتها و اندیشهها بود که دست به گذار فکری میزد. شایگان این تحول را خانه تکانی ای میداند که به سبب رویکرد انتقادی اش شکل میگرفت. سنت و تجدد مساله اصلی شایگان در این خانه تکانی بود خواه برای آشتی دادن یا نشان دادن تفاوتهای بنیادین. گرچه شایگان آشکار ساختن تمایزات دو جریان را غرض اصلی خود میداند اما به تدریج به جانب گفتگوی دو سنت و آشتی دادن آنها پیش رفت.
شایگان را میتوان یک متفکر میراث دانست. وی بنیانهای سنت ایرانی را به نحوی بنیادین کاوید و از دل آن پنج گوهری را عرضه کرد که به همراه سنت عقلی فارابی، ابن سینا و سهروردی، میراث ایرانی را سامان دادند. شایگان دورههای مختلفی داشت به نحوی که از تقابل دو دنیای شرق و غرب، به تدریج به گفتگوی آن روی آورد. او گرچه شاعر یا فیلسوف نبود اما هم شعر سرود و هم بواسطه هم سخنی با علامه طباطبایی و کربن تعلقی ژرف به فلسفه پیدا کرد و نسبتی بنیادین با میراث فلسفی برقرار ساخت. شایگان آنچنان از علامه ستایش میکند که گویا جرعه جرعه فرزانگی و حکمت را از او نوشید (تعبیر ازخود مرحوم شایگان است).
شایگان از ۱۵ سالگی به انگلستان رفت و از همان آغاز به مطالعه آثار متفکران بزرگ غرب همچون رنه گنون، ریل که، مارسل پروست؛ شارل بودلر دست زد. در دانشگاه ژنو بود که ژان هریر استاد و اسطوره شناس هند، شایگان را با هند و ادبیات و حماسه هند به خصوص مهاباراتا و داستان کریشنا و ارجونا آشنا کرد. مهاباراتا و راما یانا دو منظومه بزرگ حماسی هند محسوب میشوند. مهاباراتا سروده «ویاس» دانشمند هندی است که در سده پنجم پیش از میلاد در صد هزار بیت سروده شده است. میتوان این اثر حماسی – اسطورهای را رزمنامه یا شاهنامه هندیان برشمرد. به دستور اکبر شاه این حماسه با نام رزمنامه به فارسی ترجمه شد. بهگودگیتا مهمترین و حکمی آمیزترین بخش مهاباراتا است که ۷۰۰ بیت را به گفتگوی کریشنا و سربازی بنام آرجونا اختصاص داده است. رامایانا بین سالهای ۴۰۰ تا ۲۰۰ پیش از میلاد به نگارش درآمد. مهابهارتا حماسهای در جنگ و رزم است اما رامایانا به اندیشههای دینی و حکمی و فلسفی پرداخته و سخنان و منظر حکمای هند و دانشمندان را بازگو میکند. والمیکی در سده سوم پیش از میلاد بود که رامایانا رابنحوی کشفی و شهودی و بدون پیشینهای در سخن گفتن شعری، آنرا به نظم درآورد. در سده شانزده میلادی بود که «تلسی داس» شاعر مشهور هندی، این اثر را از زبان سانسکریت به نظم فولکلوریک و عرفی مردم هند درآورد. این اثر حکمی ۲۴۰۰۰ بیت است و سفر راما را بازگو میکند. این جاذبه شگرف حماسه و اسطوره و دین هندی سبب شد که شایگان رساله دتری اش را به «هندوئیسم و تصوف» اختصاص دهد.
پس از آنکه شایگان هند را از درون شناخت (تعبیر شایگان) و چند سالی را به خواندن زبان متون هندی و زبان سانسکریت گذراند در فاصله سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۵ به خواندن عرفان و فلسفه ایران روی آورد. او نزد علامه طباطبایی میرفت، از رفیعی قزوینی و مهدی الهی قمشه ای بهره میبرد و رابطه دوستانهای با سیدجلال آشتیانی و سید حسین نصر برقرار کرد و همواره در جلسات علامه و کربن حضور مییافت. شایگان نمیتوانست ایران را نادیده بگیرد. اگر بدانیم که دوران جوانی و تحصیل او در غرب به علاقمندی و گاه شیفتگی به متفکران غرب سپری شد، دشوار است که بازگشت او به ایران و ایرانی را امری ساده تلقی کنیم. خود شایگان تصریح دارد که دوره گنونی، دوره کانتی و ایده آلیسم آلمانی و گرایش به مکتب فرانکفورت داشته و ما میدانیم که او علاقمندی به تفکر هایدگر و شیفتگی به فوکو و دلوز داشت. با این وصف ایران را محور مطالعات و تاملات قرار میدهد. شایگان ایران را حلقه میانه غرب و شرق بر میشمارد.
شایگان معتقد است ایران در میانه غرب و آسیا قرار دارد از این حیث ایرانیان هم ریشه در آسیا دارند و هم نگاه به غرب دوختهاند. موقعیت میانه به باور او امری بنیادین است که سبب ظهور تمدن ایرانی شده است. نگاه شایگان به ایران هم متأثر از کربن است و هم برگرفته از سنت عرفانی خراسان بزرگ میباشد که آغازگاه ظهور تصوف و تفکر ایرانی در دوره اسلامی است. او بر خلاف آرمان خواهان و منظر ایدئولوژیک در باب ایران که به افراطی گری و برتری جویی جغرافیایی – تاریخی و حتی نژادی مودی میشود، دیدگاهی واقع بینانه دارد. به باور شایگان فرهنگها امروزه در هم تنیده شدند و به سبب این در هم آمیختگی نمیتوان از یک «ایرانی ناب و خالص» سخن گفت. در عین حال او از «جهان ایرانی» و سنت ایران دفاع کرده و معتقد به گفتگو میان «جهان ها» است. شایگان بر این باور است جهان ایرانی با میراث بنیادین خود در مواجهه با سایر جهانها و مدرنیته قرار دارد. این مواجهه، تقابل و تعارض نیست. بهترین شیوه از دیدگاه او، گفتگو و فهم «عالمیت ها» است از این رو بر خلاف بسیاری از متفکران معاصر غربی که از برتری عالمیت مدرنیته و غرب سخن راندند، معتقد است «جهان ها» را باید از نو در درون خود بازشناسی کرد. در نوشتار آینده از ابعاد دیگر اندیشههای شایگان با محوریت ایران و ضرورت فهم صحیح از ایران در مقابل خطرات فهم نادرست و افراطی از آن سخن خواهم گفت.
ایران فرهنگی و تطورات تاریخی آن، بنیانهای فکری و فرهنگی ایران، خرد ایرانی، ضرورت آگاهی ایرانیان از میراث و سنت بنیادین ایران و تاریخ بنیادین ایران برای شایگان یک مسئله شالودهای و اصیل بود. زمانی که وی از سنت و خرد ایرانی سخن میگوید درصدد احیای گرایشهای قومی و برتری جویی نیست. دغدغه او بازنگاری میراث فرهنگی ایران است تا بتواند گفتگوی شرق و غرب را سامان دهد. شایگان در پنج اقلیم حضور، بحثی در باره شاعرانگی ایرانیان که نخستین بار در ۱۹۸۳ به صورت مقالهای به زبان فرانسه چاپ شده بود تصریح دارد که پنج شاعر برجسته ایرانی (فردوسی، خیام، مولوی، سعدی و حافظ) خصلت فرهنگی و شاعرانگی را پی ریزی کردند. ایرانیان به باور وی به سبب بنیانهای فکری و فرهنگی خاص بود که این پنج شاعر را در مقام نمونههای اعلای بینش شاعرانه خویش برگزیدهاند. هر کدام از این بزرگان فرهنگی، نماینده تبلور یک جریان بزرگ فکری برشمرده میشوند.
فردوسی به اعتقاد شایگان اوج هویت حماسی ایرانی است. فردوسی کوشید تا دست به بازیابی هویت ایرانی بپردازد به همین روی شاهنامه از جوهر هستی سخن میگوید. شایگان به بخش نخست که اختصاص به اندیشه حکمی فردوسی دارد عنوان «زمان حماسی که فراتر از مرگ می رود»، میدهد. شایگان شاهنامه را منظومه حماسی جاودان ایرانی تلقی میکند که در احیای هویت ملی ایرانیان نقشی بنیادین داشت. شاهنامه به باور شایگان به سند خاطره قومی ایرانیان تبدیل شده و خصلت فرهنگ فاخر و بالنده و ویژگی اصیل و گرانقدر انسانی را بازنمایاند. شایگان میگوید در شاهنامه سخن بر سر گوهرها و فرهنگ اصیل است بنیانی که هستی انسان را بر میسازد سخن بر سر پیوند و جدایی انسانها و تعارض و آشتی فکرها و فرهنگ هاست که زندگی و جهان آدمیان را شکل میدهد.
شایگان دیدگاهی گشوده و فراخ در باره ایران داشت و اندیشه اش بتمامه صبغه ای فکری و فرهنگی بود نه سیاسی و ایدئولوژیکی و مبتنی بر قدرت و برتری جویی. بنیان فکری او در این مسئله، به تعبیر خودش چهل تکه بود تا محدود و محصور. وی پس از فهم دقیق ایران و بنیانهایش به ریشههای فرهنگی و حکمی ایران و نه نظام قدرتش روی آورده و آینده ایران را نیز در بنیاد فرهنگ آن جستجو میکند بنیادی که اصیل است و ریشه دارد و در مواجهه با سایر فرهنگها و دیگری، آغوشی باز دارد و به استقبال گفتگو میرود.
شایگان و اندیشههایش را باید در سه دوره نه چندان متمایز و البته در هم تنیده مورد توجه قرار داد. دوره نخست دوره زیست و بالیده شدن در غرب است. عالمیت دوره نخست او با سیاحت در غرب شکل گرفت اما بواسطه داشتن ریشه در شرق، بازگشت مبتنی بر فهم دوباره داشت. علیرغم سیطره عالمیت غرب، وی بهیچ روی نمیتوانست از شرق جدایی یابد حتی زمانی که افسون زدگی جدید را به نگارش در آورد. کتاب پنج اقلیم حضور تنها شرح بزرگترین میراث شعری ایران نیست بلکه دلدادگی وی به این میراث است.
شایگان از همان آغاز سفر به غرب به مطالعه آثار متفکران بزرگ غرب همچون رنه گنون، ریل که، مارسل پروست و شارل بودلر دست زد. دوران جوانی او تحصیل در غرب و علاقمندی و گاه شیفتگی به متفکران غرب سپری شد خود شایگان تصریح دارد که دوره گنونی، دوره کانتی و ایده آلیسم آلمانی و گرایش به مکتب فرانکفورت داشته و ما میدانیم که او علاقمندی به تفکر هایدگر و شیفتگی به فوکو و دلوز داشت. من چندان با این دیدگاه موافق نیستم که شایگان در دوره نخست در ذیل غرب بسر میبرد و جهان غربی و نیز اندیشه مدرنیته بر او سلطه داشته و نظام فکری اش در درون اندیشه غربی قابل فهم است. شایگان به دلایلی به تفکر مدرن و دنیای غرب علاقمندی پیدا کرد اما بیشترین نسبت را با رویکرد انتقادی و متفکران منتقد همچون گنون، هایدگر و فوکو داشت.
شایگان درابتدای دهه چهل شمسی به خواندن عرفان و فلسفه ایران روی آورد. او نزد علامه طباطبایی میرفت، از رفیعی قزوینی و مهدی الهی قمشه ای بهره میبرد و رابطه دوستانهای با سیدجلال آشتیانی و سید حسین نصر برقرار کرد و همواره در جلسات علامه و کربن حضور مییافت. تفکر شیعی و عرفان اسلامی مهمترین بنیانهایی بودند که اندیشه شایگان را در دوره دوم شکل میدهند. دو نوشته مهم او با نامهای «هانری کربن، آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی» و «بتهای ذهنی و خاطرات ازلی» محصول گشت فکری او در این دوره است. اینکه شایگان را روشنفکر بدانیم یا نه امری اساسی در بررسی اندیشههای او محسوب نمیشود. تا نوشتن کتاب معروفش یعنی آسیا در برابر غرب، شایگان متفکری شرق گراست که در درون ایران فرهنگی و با مدد بن مایههای تفکر شیعی (برگرفته از علامه طباطبایی) و عرفان اسلامی (متأثر از کربن و آشتیانی) به تأمل میپردازد. درست است که شایگان از نهضت ملی شدن صنعت نفت و دکتر مصدق دفاع بعمل میآورد و معتقد است که کودتای ۲۸ مرداد در وجدان ایرانیان، شکستگیهای دردناکی را بر جای گذاشت اما او نه آل احمد است نه علی شریعتی. شایگان در دوره دوم در درون ایران می کوشد تا فرهنگ و اندیشه ایرانی را بازکاوری و بازنگاری کند. حتی زمانی که شایگان در نشریاتی مانند فرهنگ و زندگی قلم میزد نیز نه بواسطه روشنفکر بودن بلکه به سبب تاملاتش درباره ایران بود که مقالاتی در آن به چاپ میرساند. در همین مجله احسان نراقی درباره هویت فرهنگی ایران (۱۳۵۴، شماره ۱۹و ۲۰) مطلب مینوشت و جلال ستاری مقاله پیوند عشق میان شرق و غرب را نشر میداد و رضا داوری مقاله نقد کتاب چنین گفت زرتشت را نوشت (همان سال، همان شماره)
شایگان در پایان دوره دوم دست به تجلیل شگفت از شرق و تخفیف بسیار از غرب دست میزند. وی در کتاب آسیا در برابر غرب که در سال ۱۳۵۶ به چاپ رساند، بر خلاف روشنفکران دهه چهل و پنجاه که بی محابا غرب را مورد نقد قرار میدادند و غرب را همان ماشینیزم و سیاه معرفی میکردند، می کوشد تا با رویکردی فلسفی به شرق و غرب بپردازد اما در عین حال پذیرفتن اندیشه غربی را افتادن در دام نهیلیست تلقی کرده و التفات میدهد که نباید با جهان غرب مواجههای بدون خوانش انتقادی داشت. شایگان در همین کتاب شرق، ایران و آسیا را در درون معنویت قرار داده و ایران را سرشار از عرفان، فرهنگ فاخر انسانی و معنویت معرفی میکند سخنی که بعدها در پنج اقلیم حضور با تعابیری دیگر تکرار میکند. شایگان فرهنگ ایرانی و شرقی را اصیل معرفی میکند. با این وصف نباید دیدگاه واقع بینانه او درباره شرق و غرب را در این اثر از نظر دور داشت. شایگان علیرغم دفاع از شرق، دست به نقد خصلتهای از شرق مانند شیفتگی، فقدان فهم بنیادین از آزادی و فقدان مسئولیت اجتماعی میزند و در برابر آن مدنیت، مسئولیت پذیری، آزادی و قانون مداری در غرب را مورد تمجید قرار میدهد اما ورود این مفاهیم بدون فهم درست آنها به شرق را علت اصلی غربزدگی بر میشمارد. شایگان میگوید غربزده جامعهای است که فهمی صحیح از بنیادهای غرب ندارد. در این کتاب شایگان همچون هایدگری ها در ایران، غرب را یک کلیت میداند که قابل تجزیه نیست و نمیتوان تکنولوژی غرب را بدون متأثر شدن از فرهنگ و نحوه زیست غرب به دست آورد.
دوره سوم فکری شایگان به زمان پس از انقلاب باز میگردد و تا پایان دوره هفتاد به طول میکشد. در این دوره شایگان هم از شرق گرایی افراطی هراس دارد و هم از غرب ستیزی دوری میجوید. خود شایگان تعبیر انسان برزخی یا نه این نه آنی را به کار میگیرد. در این دوره وی از سلطه نگاه سنتی و نیز تجدد بیرون آمده و می کوشد تا شرق و غرب را مستقلاً مورد توجه قرار دهد. شایگان در آثاری مانند «نگاه شکسته» می کوشد تا رویکردش در دوره سوم را تبیین سازد.
در همین دوره است که نگاه انتقادی او به فهم آرمان خواهانه و منظر ایدئولوژیک در باب ایران و شرق شکل گرفته و هشدار میدهد که نباید در دام شرق گرایی افتاد. اما در عین حال او در همین دوره سوم است که از «جهان ایرانی و جهان غرب» و ضرورت گفتگو میان جهانها روی میآورد. شایگان از تقابل فرهنگها و جهانها دست میشوید و مواجهه ایرانیان با دیگران را بر فهم صحیح استوار میسازد و معتقد است که بهترین شیوه مواجهه جهان و فرهنگ ایرانی با دیگری، گفتگو و فهم عالمیت ها است. در نوشتار آینده از دوره سوم تفکر شایگان با محوریت ایران معنوی و فرهنگی سخن خواهم گفت. فهم درست دوره سوم شایگان میتواند نقش مهمی در فهم دیگری و کنار زدن اندیشههای افراطی در باب ایران که به حذف دیگری و یا غفلت از فرهنگهای دیگر میانجامد، داشته باشد.
امرسون درباره شاعرانگی ایرانیان تعبیری دارد که شایگان در پنج اقلیم حضور از آن بهره گرفته و به کمک آن جهان ایرانی را ترسیم میکند. امرسون فرانسویها را در اروپا با ایرانیان از حیث روح معنوی و لطیف و دلبستگی به وجه شاعرانگی مورد مقایسه قرار داده و معتقد است ایرانیان، فرانسویها شرق و آسیا هستند. به باور امرسون این جهان ایرانی، نشان از هوش برتر آنان و احترامشان به دانش و فضل و ادب داشته و همین وجه شاعرانگی شأن است که روح تسامح ایرانیان را شکل داده، روحی که به گفته او در تضاد آشکار با رفتار خشن و تعصب آلود ترکان عثمانی است. این تفکر از فرهنگ غنی ایرانیان نشأت میگیرد، فرهنگی که برساخته شاعران بزرگ ایرانی است که در طول پنج قرن به نحو مداوم تقویت شده و ایرانیان را قادر ساخته تا هویت ملی خود را حفظ نمایند.
فلسفه و شعر منظومه ایرانی را برساختند. شاعران برجسته ای را که شایگان آنان را بازتابنده یکی از وجوه روح ایرانی میداند. ریشه در حکمت دارند. آغاز این منظومه فردوسی است. داستانها و حقایق در شاهنامه، بازتاب گوهر و هنر است. داد و بیداد، راستی و نادرستی، شجاعت و زبونی، کشمکش نیک و بد در سپهر و ناموس هستی است. فردوسی از انسان کامل در هیئت فرزانه- شاه سخن میگوید، فرزانهای که هم سیر در کمال و جهان مینوی دارد و هم انسانها را دعوت به سپنته گی میکند. از این حیث، مرزهای ایران جغرافیا نیست، مرزهای تفکر و فرهنگ ادب و حکمت است این بنیانها در شبه قاره آنچنان تأثیرگذار است که مرحوم اقبال و نیز امیرخسرو دهلوی را نمیتوان بدون فهم این مرزها شناخت. تأثیر تفکر ایرانی در شرق به همان میزان است که در حوزه آناتولی است، سراسر این حوزه از زمان مولوی، برهان الدین، شمس، اوحدالدین کرمانی تاکنون تحت تأثیر چنین سپهری است.
اورهان پاموک برنده جایزه نوبل میگوید هرجای دنیا بروی، یک ایرانی را میشناسی. ایرانیان با سخن شعری و آوردن اشعار از میراث شاعرانگی، ایرانی بودنشان را عیان میسازند. رمان «نام من سرخ» متأثر از همین بنیانهای فرهنگی است. بدون فهم هویت تاریخی- فرهنگی ایران نمیتوان منظومه ایرانی را فهمید.
فردوسی، مولوی و حافظ تاریخی دارند. هرکدام تفکر، فرهنگ و ارزشهای تاریخ خود را سرودند و بازتاب دادند. هرکدام دغدغهای از هویت ایرانی داشتند. دغدغه زبان، حکمت، آینده. سعدی نیز همچون فردوسی دغدغه زبان دارد اما فردوسی هراس از نابودی هویت نیز دارد. فیلسوفان و شعرا، میراثی را شکل دادند که گشوده است، گشوده به فرهنگ، زبانها، مردمان گوناگون، ادیان و باورها. اخلاق مروت، دین حکمی و فرهنگ مدارا شالوده مردمان ایرانی را شکل داده است. ایرانیان در میان همه مسلمانان، تنها مردمانی بودند که درکی عرفانی- باطنی و معنوی از دین داشته و کوشیدند تا از حصار درک فشری و ظاهری فرا روند. این سنت تا به امروز، عقلانیت دینی را به ارثیه نهاده است. چنانچه میراث عرفانی، معنوی و حکمی از دین در ایران ریشه ندوانده بود، استعبادی نداشت که دین ایرانیان، دین مردمان حجاز قشری و متصلب گونه گردد.
شایگان زبان فارسی را در منظومه ایرانی، بنیادین تلقی میکند. وی حتی گاهی از سر دلدادگی، زبان فارسی را زبان امپراطوری پارسی دانسته که موجبات همدلی و وحدت مردمان گوناگون که در سرزمین ایران زیستهاند، را فراهم آورده است. او زبان فارسی را میراث بنیادین مشترک ایرانیان بر میشمارد. در فهمی والا، شایگان شالوده فرهنگ غنی ایران را زبان فارسی تلقی میکند به همین سبب است که روح ایرانی و ایرانی بودن را در زیان فارسی و شاعران ایرانی و نه فیلسوفان ایرانی همچون فارابی، ابن سینا و سهروردی جستجو میکند و این گرچه میتواند نشان از دلداگی شایگان به ایران باشد اما نقیصه مبهمی است که برغم حضور در میان فیلسوفانی چون علامه طباطبایی، حائری و آشتیانی فهمی بنیادین از نقش یگانه حکمت و فلسفه ایرانی ندارد. البته شایگان می کوشد تا شعر و زبان فارسی را حکمی ببیند اما دستیابی بنیادین به فلسفه ایرانی نیازمند نسبت و مواجهه عقلانی با ایران میباشد. این کاستی تنها در شایگان نیست که ظهور پیدا کرده بلکه در بسیاری از متفکرانی که درباره ایران اندیشیدند غفلت اساسی از نقش میراث عقلی در پی ریزی منظومه ایرانی را میبینیم.
شایگان حتی واسطه بودن و حلقه میانی ایران (نسبت به شرق و غرب) را تنها از این منظر جستجو میکند که البته ستودنی است. شایگان اعتقاد دارد غرب بواسطه ایران بود که توانست در دوره متاخر درکی از شرق داشته باشد. مراد شایگان از شرق، هند و شبه قاره است. هند همانطور که در نوشتار نخستین بیان کردم در مطالعات رسمی و غیررسمی شایگان نقش اساسی دارد. گاهی افراط در دلداگی به هند به گونه ای است که اهمیت ایران را در این می بیند که واسطه درک غربیان از هند شده است. شایگان میداند که مطالعه غربیان از هند و اساطیر و نوشتههایی مانند اوپانیشادها، بواسطه ترجمه لاتینی بود که از نسخه فارسی ترجمه شده در دربار داراشکوه میسر شد.
به هر روی در دوره دوم فکری، شایگان به ایران باز میگردد. بازگشت به ایران سبب گسست معرفتی او از غرب و اروپامحوری به ایران و فرهنگ معنوی ایران شد. تا ابتدای انقلاب اسلامی که شایگان کتاب آسیا در برابر غرب (۱۳۵۶) را نوشت، میتوان او را در درون «ایران محوری» قرار داد. اما در دوره سوم، تقابل شرق و غرب را بی معنی میداند. شایگان در این دوره گاهی به نحوی سخن میگوید که گویا به دوره اول بازگشته و غرب و مدرنیته و دوره جدید را سرنوشت محتوم بشری میداند. شایگان در این دوره در مقابل منتقدان ایدئولوژیک غرب همچون شریعتی، آل احمد و مخالفان فکری غرب مانند فردید قرار گرفته و دست به نقد آنها میزند و اساساً منظر ایدئولوژیکی را آگاهی کاذب بر می شمارد. شایگان گرچه در دوره سوم، همچون پست مدرنها میاندیشد اما گاهی نقدهای پست مدرنها بر مدرنیته را نیز نمیپذیرد. او به صراحت میگوید که انحطاط غرب «درکی ایدئولوژیکی» است. وی با زوال اخلاقی و فکری غرب سر مخالفت داشته و معتقد است که هیچ جامعهای نیست که بتواند بدون ورود در دنیای تجدد، ترقی و پیشرفتی داشته باشد.
اما نکته قابل پرسش و البته مهم در اندیشه شایگان در باب مدرنیته این است که مدرنیته محصول عقل جمعی بشر و نه غربیان میباشد از این رو سایر جوامع چارهای جز ورود و پذیرش مدرنیته ندارند. کتاب «نگاه شکسته» شایگان در این باره مهم است. وی در این اثر مهمترین علت اصلی عدم درک جوامعی مانند ایران از غرب را نه تاریخی، فکری یا تاخر تجدد بلکه روانشناختی تلقی کرده و از اسکیزوفرنی فرهنگی بهره میجوید. او در «نگاه شکسته» می کوشد تا نشان دهد که دلیل مخالفت روشنفکران و کسانی همچون شریعتی و مذهبیون یا حتی تکنوکرات زدهها، عامل روانشناختی و شخصی است. بدین معنی که اینان در مواجهه با مدرنیته دچار پارادوکس شخصیتی شده و نتوانستند بر دوپاره گی غلبه کنند. گرچه برخی میگویند که شایگان در «افسون زدگی جدید» تلاش کرد تا انتقادهای تند و تیزش به مخالفان غرب را کاهش دهد و مفاهیم را استعاری به کار گیرد اما در این اثر به رغم تاکید بر گفتگو، راه محتوم آینده را مدرنیته میداند. البته میتوان پذیرفت که شایگان در «آگاهی دورگه» معتدلتر است. شایگان در دوره سوم پروژه سازگاری بخشیدن عقلانیت مدرن با عرفان و معنویت شرقی را در سر میپروراند.
در افسون زدگی جدید، وی از مدرنیته و خرد جدید دفاع میکند و هم از دین و معنویت شرقی را ستایش به عمل میآورد. عقلانیت غربی نزد شایگان که همان عقلانیت دوره روشنفکری است با کاستیهایی نیز روبرو است از اینرو بدون معنویت شرقی نمیتواند، بنیانی برای آینده بشر محسوب گردد. در همین اثر است که شایگان آشتی شرق و غرب را محور اصلی تأملات آینده دانسته و هرنوع باور به تقابل را ایدئولوژیک می نامد. آشتی به معنای صرف توقف تعارض و جنگ نیست بلکه برساختن هویت جدید است. او میگوید امروزه و در آینده با چند هویتی سروکار داریم. اعتقاد به هویت واحد، با چندگانگی فرهنگی در تعارض است. شایگان دیگر اعتقاد ی به حقیقت واحد یا مطلق ندارد و به جای اتکا بر بنیانهای متافیزیکی به فهم تفسیری روی آورده و کشمکش فهمها و تفسیرها را مورد توجه قرار میدهد.
شایگان در دوره سوم پیش از همه متفکران ایرانی به «دیگری» توجه میکند. «دیگری» نزد وی بنیان و شالوده دنیای آینده است. هیچ سرزمینی نمیتواند (مثال آمریکا) با نفی دیگران و ادعای مطلقیت در ارزشها و فرهنگ، سهمی در آینده داشته باشد. جهان آینده، جهان «دیگری» و ارزش بخشیدن به فهمها، تفسیرها و مواجههها است. این فهم پسامدرن بنیادین از انسانها، تفکر، اخلاق و فرهنگ است. شایگان تنها روش دستیابی به چنین جهانی را گفتگو میداند. منطق گفتگو آغاز به رسمیت شناختن «دیگری» است. مهمترین پاشنه آشیل مدرنیته و فهم ایدئولوژیک، مطلقیت و نفی «دیگری» بود. راهی غیر از هم سخنی و التفات به دیگری وجود ندارد.
نظر شما