به گزارش خبرنگار مهر، مهدی حمزهپور عضو هیئت علمی گروه مدیریت صنعتی دانشگاه امام صادق (ع) و مشاور امور فرهنگی و ارتباطات و دبیر شورای فرهنگی سازی بنیاد ملی نخبگان در یادداشتی با عنوان تمایز نخبگان در پرتو تمرکز هوشمند به بررسی ویژگیهای نخبگان پرداخته است:
«تمرکز، شرط تمایز است»؛ جملهای معروف و کلیدی در مباحث مدیریت راهبردی است. پرواضح است که تمرکزِ بر اهداف متعالی و انسانی، مطمع نظر و جانِ کلام نگارنده در این جمله است. راهبرد تمایز در همه سطوحِ فردی، گروهی، سازمانی و فراسازمانی (دولتها و حکومتها) متصور است. فرض کنید که محور بحثمان سطح فردیِ تمایز باشد. حال باید دید که این افراد متمایز دارای چه ویژگیهای اختصاصی پایداری هستند که دیگران فاقد آن هستند.
اولین ویژگی بارز این دسته از افراد، دارا بودن نظام ارزشیِ(value system) مشخص و شفّاف است؛ بهگونهای که فرد از جهتِ جهانبینی(world view)، دارای ساختارِ هستی شناسانه و معرفتشناسانه روشنی است و پاسخی واضح و صریح برای پرسشهای سهگانه شعر مولوی مبنی بر، از کجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا میروم آخر ننمایی وطنم؟ دارد.
دومین ویژگی این افراد، دارا بودن چشمانداز (Vision) است. چشمانداز درواقع یک ایدئال یا مطلوبِ رسیدنی است. درواقع چشمانداز با آمال و آرزوها از جهت تخیّل و تصویرسازیِ اهداف در آینده، مرز نزدیکی دارد؛ ولی آنچه موجب افتراقِ معناییِ این دو میشود، تحقّق پذیر بودن چشمانداز در سایه سعی و تلاش فراوان در یک بازه تقریبی معلومی است. بهعنوانمثال فرض کنیم که در حال حاضر در تهران به سر میبریم و چشماندازمان این باشد که قرار است قلّه اوِرِست را فتح کنیم. به این تصویر روشن از هدفمان در آینده نسبتاً دور که با تلاش و تحمّل سختیها و همراه با چالش، دستیافتنی است، چشمانداز میگوییم.
سومین ویژگی این افراد، توانمندی بالای آنان در تبدیل چشمانداز به مأموریت است؛ بهعبارتیدیگر، تدقیقِ پیشفرضهای رسیدن به چشمانداز را مأموریت میگوییم. در همان مثالِ فتح قلّه اوِرِست، اگر بهطور دقیق معلوم کنیم که در چه طول و عرض و ارتفاع جغرافیایی باید قرار داشته باشیم تا در قلّه باشیم، به این احصای دقیقِ مختصاتِ نقطه جغرافیاییِ قلّه، مأموریت میگویند که برای تحقق چشمانداز مذکور، گریزی از قرار گرفتن در این وضعیت و شرایطِ مختصات نقطه قلّه نخواهیم داشت.
چهارمین ویژگی این افراد، توانایی آنان در تبیین و تدوینِ هوشمندانه راهبرد(های) تحقّق مأموریت و بالطبع حصول به چشمانداز مطلوب است. درواقع به تعدادِ انسانهای عالَم، راهبردهای متمایز و منحصربهفرد متناسب با مدلهای ذهنیِ هر فرد در چگونگی رسیدن به شرایط مأموریت و خلقِ چشمانداز وجود دارد.از ویژگی پنجم به بعد اجرایی سازیِ مراحل قبلی است؛ بهگونهای که پنجمین ویژگی این افراد،توانمندی بالا در برنامهریزی بلندمدت (Long-Term Planning) و پایبندیِ حداکثری به آن میباشد. بهطورمعمول این نوع برنامهریزی بین دو مقطع زمانیِ میانمدت چهار تا پنج سال میباشد.
ویژگی ششم آنان به توانمندی خاص این افراد در تقسیم برنامههای بلندمدت به برنامههای کوتاهمدت(Short-term Planning) اختصاص دارد که همان برنامههای یکساله است. ویژگی هفتم به توانمندی ویژه این افراد به تبدیل برنامههای یکساله به برنامههای عملیاتی(Action Plan) مربوط میشود. بیجهت نیست که اندیشمندان حوزه تفکر راهبردی، درصدِ افرادی را که کموبیش دارای ویژگیهای فوق میباشند را در هر جامعهای بهطور میانگین بین سه تا پنج درصد کل هر جامعه برمیشمارند که درواقع همان سرآمدان و نخبگان آن جوامع هستند. به دیگر سخن، نخبگان حقیقی، متمایزترینِ انسانهای عالماند که علاوه بر ویژگیهای هفتگانه مذکور، به زیور اخلاق، مسئولیت اجتماعی بالا، قدرت رهبری، مدیریت، تخصص توأم با تعهد بالا و نفوذ اجتماعی عمیق در بین مردم آراستهاند.
نباید ازنظر دور داشت که تمایز سرآمدان و نخبگان، بیهیچ محاجّهای، در سایه تمرکزِ حداکثریِ بلندمدت و پیوسته آنان از جهت تلاش وافر و صبر متین ایشان درزمینهٔ سر آمدگیشان حاصلشده است. حقیقت امر این است که نخبگی و بهویژه رسیدن به مرحله متمایز شدن، راهی بس طولانی، شفّاف، پر چالش، پرزحمت و با برنامه میباشد؛ در این میان، همواره دو پدیده آسیبزای نخبه نمایی و توهّم نخبگی بیش از همه خودنمایی میکنند. نخبه نمایی، اشاره به رفتارِ بُروز دادهشده از سوی افرادی است که بر مسند اجرایی در جوامع، چه در بخش دولتی و چه در بخش خصوصی و یا هیچکدام از این دو، مشغول به فعالیت و مدیریت هستند (و یا حتی در برخی موارد بیکار هستند) و ضمیمه کردن مدارک تحصیلی در مقاطع تحصیلات تکمیلی را حلقه گمشده خود در گروههای مرجع و پرنفوذِ اجتماعیِ سرآمدان و نخبگان میپندارند. اینان به هر دری میزنند تا بتوانند بهظاهر هم که شده به خیل جماعتِ عنوان پرستِ «دکتر» و «استاد دانشگاه» نائل شوند و تاجِ مصنوعیِ نخبگی را بر سر گذارند و نمایشی طنزآمیز از سرآمدی و شایستگی را به نمایش گذارند.
دستهای دیگر از افراد، کسانیاند که دارای سابقه تحصیلی بسیار عالی و روشن از بهترین دانشگاهها میباشند که توفیق طلبیِ تکبعدی خویش را بر هر چیزی ترجیح میدهند و مسئولیت اجتماعی و حل مسئله جامعه و دغدغهمندی را به کلّ فراموش میکنند و درواقع پیوندی میان اینان و جامعه مشاهده نمیگردد. این جماعتِ خودشیفته در اکثر اوقات خود را در قبال جامعه، طلبکار و صاحب حق میدانند؛ بیآنکه کارایی و اثرگذاری و قدرت حل مسئله واقعی در قبال جامعه را از ایشان شاهد باشیم. درواقع این گروه بهنوعی در توهم نخبگی به سر میبرد؛ چراکه غافلاند که حقیقت نخبگی و درجات آن، به میزانِ درک مسئولیت اجتماعی بالا، تأثیرگذاری ملموس، قدرت مدلیابی و مدلسازی، تجزیهوتحلیل و حل مسائل خُرد و کلان در موضوعات موردنیاز جامعه میباشد که از آن تعبیر به علمِ نافع میشود. همواره به یاد داشته باشیم که «تمرکز، پیش آیندِ نخبگی و تمایز، پس آیندِ آن است.»
نظر شما