حجت الاسلام حسین ردایی در گفتگو با خبرنگار مهر در مورد امام باقر (ع) گفت: فعالیت های علمی امام باقر (ع) و چهارچوبهایی که ایشان ترسیم کردند را باید با موقعیت شناسی ای که امام داشتند و آسیب هایی که در جامعه آن روز می دیدند و این فرصتی که در اثر غفلت حکام آن زمان پدید آمده بود و امام (ع) توانستند از آن به خوبی استفاده کنند، تحلیل کرد. درباره مبانی و چهارچوبهای علمی ای که ایشان پایهگذاری کردند قرآنی بودن یک مسئله بدیهی است. علوم ما بیشتر اکتسابی و تحصیلی است در نتیجه باید به دنبال منابعی مبتنی بر مبانی اسلامی باشیم. اما امام (ع) خودش هم منبع است و هم مبنا. منتها آن ادلهای که ما از کلمات امام معصوم استخراج میکنیم میشود مبانی علم مربوطه ای که حضرت درباره آن سخن گفتند.
عضو هیئت علمی دانشگاه شاهد افزود: این یک اصل کلی است یعنی نباید فکر کنیم که امام (ع) نیز باید مبانی و منبع ارائه کند. قطعاً امام (ع) مبنا دارند. مبانی امام (ع) به یک منبع و مبنا بر می گردد که آن هم عبارت است از قرآن کریم. امام باقر (ع) مکرر میفرمودند که اگر سخنی از ما شنیدید بفرمایید از کجای قرآن است تا ما آیه مربوطه را به شما بگویم. منافات هم ندارد که امام (ع) به جهت اینکه سایر اقوام اسلامی به استحکام بیشتر سخنرانی امام ایمان بیاورند، گاهی تمام فرمایشات شان را مستند به امیرالمومنین (ع) یا شخص رسول الله (ص) مستند می کردند. اینها آن مبانی و روش هایی است که ما به دنبال آن هستیم.
حسین ردایی ادامه داد: پیرامون چهارچوبهای فعالیت های علمی امام باقر (ع) که باید امروز این مسائل را تقویت کنیم یکی مسئله معرفت شناسی دقیق و عمیق منابع و مبانی علوم اسلامی در قرآن و سخنان معصومین است. امام باقر (ع) هم و غم شان این بود که این کار را انجام دهند. اوضاع آن زمان بخشی در زمان حکومت ولید بن عبدالملک بود و همچنین شرایط آن زمان متأثر از آن آزادی نسبی ای بود که در زمان عمر بن عبدالعزیز ایجاد شد. امام (ع) از این فرصت ها توانستند استفاده کنند. هم فرصت اول که در جهت کشور گشایی و استبداد بود به این شکل که فرصتی شد تا حکومت متوجه فعالیت علمی امام نباشد، بلکه متوجه کشورگشایی و توسعه جغرافیایی باشد. هم در بخش دوم که در زمان عمر بن عبدالعزیز بود. به واسطه بعضی از اقدامات حاکم سوم بنی امیه در زمان امام باقر (ع) این فرصت ایجاد شد که درب های فعالیت اسلامی ناب و شیعی گشوده شود و امام باقر هم از این فرصتها به خوبی استفاده کردند.
وی افزود: بنابراین چهارچوب های فعالیت های علمی را باید با در نظر داشتن منابع و مبانی و همچنین موقعیت شناسی و آسیب شناسی و ضرورتهای موضوعات علمی زمان در نظر داشته باشیم. مسئله بعدی که امام باقر (ع) به آن اقدام کردند شاگردپروری بود. ممکن است با یک شخص برخورد شود اما وقتی یک شخص به اشخاص و گروهها تبدیل شد، یک خط فکری را تشکیل می دهند، خط فکری قابل انحلال و از بین بردن نیست. اما اگر در یک فرد فقط باشد به طور طبیعی می توان با از بین بردن آن فرد آن فکر را نیز تعطیل یا تضعیف کرد. امام (ع) به این جهت که بتوانند فعالیت های علمی را به یک خط فکری و یک روش رایج در جامعه اسلامی تبدیل کنند به تربیت شاگردان در مباحث فقهی و حدیثی و تفسیری و مانند اینها اقدام کردند.
حسین ردایی در ادامه گفت: امام شاگردان زیادی را پرورش دادند که بعدها توانستند احادیث امام باقر (ع) را نقل کنند و این اقدامی بود که قابل انحلال و تضعیف نبود. فعالیت علمی امام به ترویج و تبلیغ حقیقت دین مربوط میشود. این را هم با اعزام کردن شاگردان در مناطق مختلف و راهنمایی کردن آن ها درباره نحوه تبلیغ در اقصی نقاط حکومت اسلامی به انجام می رساندند. امروز هم یکی از ضعفهایی که ممکن است در جوامع اسلامی وجود داشته باشد و بیش از این باید روی آن کار کنیم استخراج معارف و حقایق علوم انسانی از منابع و مبانی اسلامی است. این مسئله جای کار دارد و هر چقدر هم کار شود به جهت اینکه بازگشت به منبع قرآن است و قرآن نامحدود است، لذا هرچقدر هم روی آن کار شود هیچگاه تمام شدنی نخواهد بود.
وی اظهار داشت: تفکر حکام زمان نسبت به امام باقر به طور طبیعی یک تفکر سازگار و همسویی نبود. به جهت اینکه علم و معرفت و معارف حقه دینی در خطوط گفتاری و رفتاری اعم از جمعی و فردی و در اداره جامعه در تفکر امام یک تفکر مبتنی بر حقیقت دین است ولی حکام، حکومت کردن شان با توجه به منافع فردی یا قبیله ای است. بنابراین در خیلی از موارد این نسبت، نسبت تضاد است و گاهی هم به صورت نسبت عدم و ملکه است و این دو با هم سازگاری نخواهند داشت. بنابراین این تخالف است و این تخالف همچنان که در عالم حقیقت وجود دارد در عالم بیرون نیز خود را نشان خواهد داد. به این صورت که باطل و منفعت گرایی هرگز نمی تواند با حقیقت و مصلحت گرایی حقیقت دینی در عمل به یک سمت و سو و یا توافقی منجر شود.
حسین ردایی همچنین گفت: چون حکام مخالفت ظاهری امام باقر را نداشتند و شاگردان امام به حسب ظاهر کار سیاسی نمی کردند، این حکام به طور علنی دست به مخالفت با امام نمی زدند بنابراین این فرصت بسیار خوبی بود و منشأ آن هم این بود که چهار خلیفه زمان امام باقر یا سرگرم توسعه و کشورگشایی بودند و استبداد نسبت به داخل و خارج داشتند و یا اینکه مثل عمر بن عبدالعزیز ضدیت و مخالفت خود را نسبت به ترویج فکری دینی یا فعالیت شیعی نداشتند. این هر دو فرصتی بود برای امام و ایشان به خوبی از این فرصت ها استفاده کردند.
وی اضافه کرد: نکتهای که در اینجا به نظر میآید که باید خیلی به آن توجه کنیم این است که در زمان امام باقر حکومت مزاحم یا حکومتی که به نوعی مخالفت خود را با فعالیت امام نشان داد در زمان حکومت یزید بن عبدالملک یعنی چهارمین خلیفه بوده است. این هم به این جهت برگشت او به سلیقه و روش سلطه جویی و ستمگری ولید و هشام بود. از این جهت آنچه که در زمان عمر بن عبدالعزیز فرصت ایجاد کرده بود که امام در جهت شاگردپروری و چه در جهت ترویج فرهنگ دینی و مذهبی و سیاسی حرکت کند، با آنها مخالفت شد. با فعالیتهای امام مخالفت می شد و فعالیت های علمی و فرهنگی امام و شاگردانش را معارض و منافی آن ستمگری های خودش می دانست.
حسین ردایی خاطرنشان کرد: به طور طبیعی این دو فرهنگ یعنی یکی فرهنگ اخلاق و دینمداری و دیگری فرهنگ ظلم و ستم با هم سازگاری ندارند. از طرفی بدتر از اینها اینکه در زمان یزید بن عبدالملک مقداری از آن آداب و رسوم گذشته سنتی حتی جامعه اسلامی و حتی دولت های اموی تغییر پیدا کرد و سمت و سوی ساز و آواز پیدا کرد. این با آن فرهنگ دینی و فعالیت های فرهنگی که امام داشتند سازگاری نداشت. این مسایل باعث شد که مزاحمت برای فعالیت امام تا حدی ایجاد شود.
وی سپس گفت: همین روش و سمت و سو در زمان هشام بن عبدالملک رونق پیدا کرد و باعث شد که به نوعی نظارت و جاسوسی در فعالیتهای امام حتی فعالیت های علمی ایشان صورت گیرد. سخت گیری هایی اعمال شد که بعضاً موجب خشونت نسبت به امام می شد. گاهی اقداماتی میکردند که به زعم و گمان خودشان موجبات تحقیر یا کنار زدن یا انداختن امام از نگاه و اقبال مردم اتفاق بیفتد، اما در نهایت این اقدامات به ضرر خودشان تمام می شد. در نهایت تاب و تحمل امام را نداشتند.
حسین ردایی در ادامه عنوان کرد: یکی از عواملی که زمینه ساز عدم تحمل امام توسط هشام بن عبدالملک شد این بود که انتقادهای امام درباره استحاله فرهنگی که توسط امویان در طول تاریخ به ویژه در دوران امام انجام شده بود برای امویان قابل تحمل نبود. به نظر می آید که اینها می دانستند که امام بر حق است؛ در این شکی نیست؛ ولی در نگاه امام و در نگاه انسانهای آزاد و عارف به معارف دین این اعتقاد وجود دارد که حکومت اسلامی باید با معارف اسلام چه در مقام قانون و گفتار و چه رفتار باید با اسلام و امور دینی سازگار باشد. این مسئله وجود نداشت لذا یکی از انتقادات امام همین مسئله بود که نباید حکومت بدون ایمان و اعتقاد به اسلام باشد. ظواهر دینی و تصدی امور دینی نباید به دست افراد فاسد و افرادی که نسبت به معارف دینی هیچ اطلاعی ندارند باشد. اگرچه این افراد ادعای علم و خلافت اسلامی می کند لکن نه به معارف اسلام علم دارند و نه در مقام عمل حتی به ادعاهای خود نیز عمل نمی کند.
وی افزود: این مسأله انتقادات اخلاقی و فرهنگی نسبت به متصدیان و زمامداران حکومت را شکل می دهد. این را در تاریخ داریم که امام نامه هایی نوشتند و مخالفت هایی با زمامداران و کارگزاران حکومت صورت دادند. یکی دیگر از مواردی که به نظر می رسد خیلی مهم بود و امام مکرراً تذکر می دادند این بود که حکومت ها، مردم را نسبت به حقایق در جهل نگه میداشتند تا از این مسئله بهره برداری بکند. یکی از این بهره برداری ها جهل مردم درباره شرک در اطاعت است. چرا که اگر مردم بدانند اطاعت حقیقی چیست و اطاعت باطل چیست قطعاً اطاعت از حکام باطل را بر خود لازم و واجب نخواهند دانست. این است که این گونه جاهل نگه داشتن مردم به این جهت است که مردم بین توحید در اطاعت و شرک در اطاعت تشخیص ندهد.
حسین ردایی در پایان گفت: امام باقر در این جهت مبارزه میکردند. یعنی آگاهی دهی به مردم نسبت به آن حقیقت و اطاعت حقیقی و تشخیص میان حق و باطل و توحید و شرک. این آن دسته از فعالیت های امام بود که خشم حکام علیه امام را موجب شد. جلساتی تشکیل دادند تا موجبات تحقیر امام را فراهم کنند و وقتی دیدند این روش ها جواب نمیدهد، به تحریک خلیفه که گویا ابراهیم بن ولید بن یزید بود، به وسیله سم اسباب شهادت ایشان را فراهم کردند.
نظر شما