به گزارش خبرنگار مهر، ایمانوئل والرشتاین در سال ۱۹۳۰ در آمریکا متولد شد. در سال ۱۹۵۹ از دانشگاه کلمبیا با درجه دکترای جامعه شناسی فارغ التحصیل شد و در همان دانشگاه شروع به تدریس کرد. پنج سال نیز در دانشگاه مک گیل مونترال تدریس میکرد و از سال ۱۷۶ به عنوان استاد برجسته جامعه شناسی به دانشگاه ایالتی نیویورک منتقل شد.
والرشتاین نظریه نظام جهانی را در اوایل دهه ۱۹۷۰ در جلد اول کتاب نظام جهانی نو مطرح کرد و سپس در پایان این دهه در کتابهای اقتصاد جهانی سرمایه داری و جلد دوم کتاب نظام جهانی نو، این نظریه را گسترش داد.
نظریه نظام جهانی، کوششی است برای تشریح خاستگاه سرمایه داری، انقلاب صنعتی و پیوندهای پیچیده موجود میان جهانهای اول و دوم و سوم. تحقیقات چند رشتهای نظریه نظام جهانی بر روی مطالعات تاریخی رشد نظام جهانی و فرآیندهای کنونی موجود در آن متمرکز است.
از دیدگاه والرشتاین، نظام نوین جهانی در حدود ۵۰۰ سال پیش در اروپای غربی به منصه ظهور رسید. این نظام بر شبکههای بازرگانی سرمایه داری خوانده میشوند. انگیزه کار، مواد و بازارها شد و با فراز و نشیبهای رقابت در چارچوب بحرانهای اضافه تولید مناطق متفاوتی از جهان، در گسترش ناموزون اقتصاد جهان ادغام شدند.
این گسترش ناموزون را به سه نوع جامعه تقسیم کرد که بستگیهای متقابلی دارند:
۱) جوامع مرکزی یا هستهای که در تولید صنعتی و توزیع تخصص یافته اند، دولتهایی بالنسبه قوی داشته و به نحو چشمگیری در امور جوامع غیر هستهای مداخله دارند؛
۲) در آن سو، یعنی در پیرامون، کشورهایی قرار دارند که به تولید مواد خام متکی هستند، دولتهایی ضعیف و بورژوازی کوچک و طبقه دهقانی وسیعی دارند و به شدت زیر نفوذ جوامع هستهای قرار دارند؛
۳) و بالاخره جوامع باقی مانده جوامع شبه پیرامونی را شکل میدهند که در خصوصیات هر دو حیطه مرکز و پیرامون سهیم اند. جوامع شبه پیرامونی نوعاً یا جوامعی پیرامونی رشد یافته اند و یا جوامع هستهای در حال افول. شبه پیرامونیها از قطبی شدن میان جوامع مرکزی و پیرامونی ممانعت میکنند و بنابراین تثبیت کننده نظام به شمار می آیند.
پیش فرض کلیدی نظریه نظام جهانی آن است که اقتصاد جهانی را باید در کل آن مطالعه کرد. مطالعه دگرگونی اجتماعی در هر جز از این نظام ملتها، کشورها، مناطق، گروههای قومی و طبقات باید از طریق تعیین جایگاه و مکان این جز در کل نظام صورت پذیرد. بنابراین نظریه نظام جهانی دستورالعمل تحقیقاتی دو گانه ای دارد: از سویی نتایج تغییرات پویا در اجزایش (نظیر کشورها) را به منظور شناخت تکامل نظام و شناخت جنبشهای اجزای مختلف (خرده نظامها) در داخل نظام مورد بررسی قرار میدهد و از سوی دیگر، نتایج تغییرات پویا در این نظام جهانی را به منظور شناخت پویایی درونی و ساختار اجتماعی اجزا مختلف بررسی میکند.[کوپر، ۱۱۹۸۵]
بر این اساس میتوان گفت که والرشتاین نیز مثل فرانک فقط مفسر تأثیر نظام سرمایه داری بر فرآیند توسعه نیافتگی کشورهای پیرامونی است و تنها الگویی تحلیلی برای مطالعه توسعه و ارتباطهای جهانی به دست میدهد.
واحد تحلیل والرشتاین نظام جهانی است که از انواع ساختارها و گروههای اجتماعی تشکیل میشود. به عقیده او تاکنون فقط دو نوع نظام جهانی وجود داشته است: نخست امپراطوری های جهانی نظیر رم باستان که بر سلطه سیاسی و نظامی استوار بودند و دوم اقتصاد جهانی سرمایه داری که متکی به سلطه اقتصادی است. از دیدگاه والرشتاین اقتصاد وسیله تسلطی بسیار مؤثرتر و پیچیدهتر از سیاست و نظامی گری است. ساختارهای سیاسی بسیار کم تحرک اند، در حالی که استثمار اقتصادی، «جریان مازاد از قشرهای پایین به قشرهای بالا، از حاشیه به مرکز و از اکثریت به اقلیت را تسریع میکند.»
والرشتاین میگوید که برای پیدایش اقتصاد جهانی سرمایه داری از بطن ویرانههای فئودالیسم سه چیز ضرورت داشت:
۱- گسترش جغرافیایی از طریق اکتشاف و استعمار
۲- تحول شیوههای متفاوت نظارت بر کار مناطق (برای مثال مناطق هستهای و پیرامونی) اقتصاد جهانی و...
۳- توسعه دولتهای نیرومندی که به دولتهای هستهای اقتصاد جهانی نوپدید سرمایه داری تبدیل شده بودند.[ریتزر، ۲۴۸:۱۳۷۴]
شکی نیست که نظریه نظام جهانی والرشتاین در پدید آمدن ادراک نوی از روابط میان جهان توسعه یافته و جهان در حال توسعه و نیز تحلیل نتایج کاربست الگوهای توسعه که سرانجام به طرح ایدهها و رویکردهای نوین توسعه منجر شد بسیار مؤثر بوده است. این ایده، محققان و صاحب نظران معاصر را به طرح یک رشته نارساییهای توسعه هدایت کرد که به نظر میرسد میتوان آن را به افول ایدئولوژی توسعه و بسط واقع گرایی در مدیریت تحول و دگرگونیهای اجتماعی از طریق گسترش مشارکتهای مردمی در این فرآیند تعبیر کرد.*
متن حاضر از روی دائرة المعارف علوم اجتماعی Kuper و بحث ریتزر درباره والرشتاین در کتاب نظریههای جامعه شناسی در دوران معاصر به ترجمه محسن ثلاثی تدوین شده است.
*منبع: محمد جواد زاهدی، توسعه و نابرابری، انتشارات مازیار، چاپ دوم، ۱۳۸۵. صص ۱۰۷-۱۰۹
نظر شما