خبرگزاری مهر، گروه استان ها- سمیه اسماعیل زاده: روز دهم محرم است و مردم بسیاری از شهرها، محله به محله برای دستهروی آماده میشوند اما هیئت محله خواجکلا زیراب، حالوهوای دیگری دارد. از صبح زود همه در خانه تعزیهگردان مراسم دستهروی جمع شدهاند؛ پرچمهای سرخ و سبز و کتلهای رنگارنگ در گوشهای از حیاط چیده شدهاند و عدهای در حال پوشیدن لباس سرخ و بنفش اشقیا و عدهای دیگر نیز در حال پوشیدن لباس سبز، سپید و سیاه گروه اولیا هستند.
برخی بال فرشتهای را به شانههایشان وصل میکنند تا نماد فرشتگان حامل تابوت پیکر امام حسین (ع) باشد. عدهای کجاوهها را بر روی چوب میگذارند و کودکان ۶ تا ۱۲ سال که با لباس سپید و چهره خاک گرفته و دستان بسته، تداعیگر طفلان اسیر بنیهاشم هستند. گهواره علیاصغر،.. هر گوشه کار را که نگاه میکنی، روایت نمادین بخشی از واقعه عاشورا است.
هوشمند قاسمنژاد، حدود سی سال است که کارگردان بخش تعزیه هیئت دستهروی خواجکلا است و میگوید: پدرم این کار را به عهده داشت و بعد از فوت پدرم، وقفهای بیست ساله افتاد و از هر سمت، مردم تقاضا میکردند که این کاروان عاشورایی باز شکل بگیرد و من با آنکه بسیار جوان بودم، قبول کردم و از سال ۶۹ دوباره این کاروان هر سال روز دهم عاشورا از این خانه به راه میافتد.
همه علاقهاش این است که بتواند گوشهای از واقعه عظیم عاشورا را به تصویر بکشد و میگوید: امروز دستههای زیادی به امامزاده عبدالحق میآیند و وقت ما هم برای کار بسیار کم است. اگر وقت و امکانات بیشتری داشتم، دوست داشتم که وقایع بیشتری را به تصویر بکشم تا به شکل کاملتری عاشورا را نشان دهم.
تیرهای پردار، کمان، لباسها همه را نشانم میدهد که خودش درست کرده و بالهای فرشتهای که خود طرحش را زده و لباسهایی که با عشق دوخته شده است. پارچهای را نشانم میدهد و میگوید: شاید بیشتر از هشتاد نود سال از عمر این پارچه میگذرد. آن را زیر جنازه میگذاریم؛ آن زمان برای رنگ خون از دارویی با نام مرکوکروم با نام مصطلح دواگلی استفاده میشد که هنوز هم سرخی آن بر روی پارچه است، اما این روزها دیگر از خون واقعی استفاده میکنیم تا طبیعیتر جلوه کند و خود پیکر نمادین امام حسین (ع) را چنان با دقت می سازیم که تا کسی آن را لمس نکند، متوجه غیرواقعی بودنش نمیشود.
کل گروه به بیش از ۵۰ نفر میرسد و اعضای اصلی حدود بیست و هشت نفری میشوند. این تعداد زیاد، هدایت همه افراد، زنده بودن اجرای برنامه و حرکت گروه، نقشآفرینی همزمان همه، مسئولیت کودکان خردسال گروه در شلوغی دستهروی، همه و همه بر سختی کار میافزاید اما همه این سختیها باعث نمیشود که او احساس خستگی کند و نخواهد دیگر ادامه دهد چرا که خدمت به امام حسین خستگی نمیشناسد. خستگی نه، این کار را سخت نمی داند و جلوه ای از عشق امام حسین است که در خستگی ناپذیری او است.
کارگردان تعزیه هیئت خواجکلا دو بخش اسرا و آتش زدن خیمه را بخشهای مورد توجه این کاروان آئینی میداند و میگوید: مردم باقیمانده خیمههای سوخته را بهعنوان تبرک نگه میدارند و افرادی که کودک بیمار دارند، نذر میکند تا فرزندشان پس از شفا، سال بعد نقشی را در این کاروان بهعنوان کودک اسیر ایفا کند و حتی داشتهایم افرادی که حین گذر از این شهر مراسم را دیدهاند و نذر کردهاند و سال بعد پرسان پرسان آدرس ما را یافتهاند تا فرزند خردسالشان در این کاروان نقش اسرا را ایفا کند.
مردم باقیمانده خیمههای سوخته را بهعنوان تبرک نگه میدارند و افرادی که کودک بیمار دارند، نذر میکند تا فرزندشان پس از شفا، سال بعد نقشی را در این کاروان بهعنوان کودکان اسیر ایفا کنندقاسمنژاد در روزهای دیگر سال، روی وقایع عاشورا و مقتلها مطالعه میکند و عموما اشعاری هم در این رابطه بویژه در بخش موافقخوان میگوید که در مسیر خوانده میشود و حین مصاحبه، آخرین شعری را که با خواندن روایتی به ذهنش آمده بود از بر میخواند اما راضی به ضبط آن نیست.
خانهاش در این روزهای محرم، کاملا وقف این مراسم است. این خانه قلب تپنده حرکت کاروان عاشورایی هیئت خواجکلا است. در رابطه با کارهای پیش از انجام مراسم، میگوید: از پنج روز مانده به محرم، دیگر تمرینها در خانهام شروع میشود و صبح دهم عاشورا که تنها حیاط خانه که کوچه هم شلوغ میشود. مردم از صبح زود، حدود ساعت پنج به اینجا میآیند تا آماده شوند و عدهای هم برای تماشا میآیند، حتی زمانی که عاشورا در زمستان بود و هوا تاریک و سرد بود، مردم در کوچه آتش روشن میکردند و منتظر بودند.
رضا اسدپور، یکی از نقشآفرینان این کاروان عاشورایی است. اهل خواجکلا است و سی و دو سالی میشود که تعزیهخوانی میکند. ده روز اول به دیار خود میآید تا با تعزیهخوانی در اینجا به امام حسین (ع) خدمت کند. در این کاروان، در مسیر راه او نقش ابن زیاد را بازی میکند و به صحن امامزاده عبدالحق که میرسند، ایفای نقش شمر را به عهده میگیرد.
از سختیهای نقش مخالفخوان میگوید: مردم که دلشان به درد میآید دشنام میدهند و گاه چیزی را به سمت ما پرتاپ میکنند. به یاد دارم که چند سال پیش در همین دستهروی، دختر کوچکم در نقش سکینهخوان بوده است و من در برابر او نقش اشقیا را بازی میکردم و طبق نقش با او بدرفتاری میکردم و زنی به من ناسزا گفت و خواهرم که در همان نزدیکی ایستاده بود به او میگوید که او دختر خودش است.
امیرموید یکی از کودکانی است که نقش اسرا را در این کاروان عاشورایی ایفا میکند. یازده سال دارد و سه سالی میشود که وارد این گروه شده است و میگوید: وسایل و لوازم را از پشت بام خانه آقای قاسمنژاد پایین میآوریم و آنها را آماده میکنیم. اولین بار که آمدم به من گفتند که چه بپوشم و چه کنم و از آن زمان دیگر میدانم چه کار کنم.
در مسیر همه ما به هم بستهایم و راه میرویم و به ناگاه که طناب کشیده میشود، همه زمین میخوریم و دردم میآید اما این باعث نمیشود که نخواهم در گروه باشم و در آن لحظه به این فکر میکنم که کودکان اسیر در ظهر عاشورا چه میکردند و چقدر اذیت شدند، آنجا که همه چیز واقعی بود و تازه اینجا اگر کمی بخواهند تند رفتار کنند، مردم به اشقیا پول میدهند که نزند یا کمتر بزنند و یا کسی که در نقش حضرت زینب است خود را سپر ما میکند.
سعدی قاسمنژاد، در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: ایرانیان برای نشان دادن عمق فاجعه کربلا و حقانیت و مظلومیت امام حسین (ع) و یارانش، بهرهگیری از روایت مقتلنویسان معتبر را برای تصویرسازی وقایع عاشورا در دستور کار خود قرار داده اند.
این پژوهشگر فرهنگ عامه با اشاره به قدرت بالای انتقال مفاهیم توسط تصویرسازی وقایع عاشورا در تعزیه، آن را یکی از کارآمدترین شیوههای تبلیغی دین برشمرد.
وی با اشاره به انسجام و همبستگی بالای مردم خواجکلا و پررنگ بودن مناسبتهای مذهبی در این محله، به برگزاری دستهروی این محله در روز دهم عاشورا به شیوهای خاص و نمادین اشاره کرد و با توجه به اینکه وی در زمینه این دستهروی آئینی مطالعاتی داشته، میگوید: آنچه که در مسیر این دستهروی از وقایع عاشورا به تصویر کشیده میشود، مبتنی بر روایت مقتلنویسان معتبر است و دقت نظر داریم تا واقعیتها بیان شود و از ورود خرافه جلوگیری کنیم.
قاسمنژاد با بیان اینکه تعزیههای ثابت تنها در یک مکان اجرا شده و محدود به افرادی است که تنها در اطراف صحنه جمع شدهاند، وجود حرکت در تعزیه خواجکلا و کاروان عاشورایی را عاملی برای توجه مردم بیشتری نسبت به آن دانست و افزود: هیئت خواجکلا، آخرین هیئتی است که قبل از اذان ظهر به صحن امامزاده عبدالحق زیراب میرسد و بنابراین مردم محلات مختلف آنجا مانده و این تصویرسازی را میبینند و هم اینکه در طول مسیر، توجه هر فردی را به خود جلب میکنند و در واقع ما شاهد یک حرکت دو سویهایم؛ هم مردم علاقمندی نشان میدهند که ببینند و هم هیئت به سمت مردم و نمایش واقعه میرود و از این رو اثرگذاری آن بیشتر میشود.
پرچمهای یا حسین و یا ابوالفضل به اهتزار در میآید و با شیپور نظامی و صدای طبل حرکت کاروان واقعه عاشورا از محله خواجکلا به راه میافتد. پیشاپیش دسته، حارث و دو طفلان مسلم در یک سو و در سوی دیگر دوالجناح خونین قرار دارد و سپس خیمه امام حسین (ع)، و پشت آن طفلان دست بسته اسیر، گهواره علی اصغر و سیاهی لشگر ابن زیاد، قرار دارند و در آخر هم هیئت عزاداری بر سر و سینه میزنند.
نزدیک به غروب عاشورا است که نوبت به دسته خواجکلا میرسد تا وارد حیاط امامزاده عبدالحق زیراب شود. خیمهها در وسط صحن جای میگیرند. کوبش بیامان طبلها و نوای ممتد شیپور، طفلان دربند که با ضربه شلاق اشقیا به این سوی و آن سوی کشانده میشوند، شیون زنان و فریاد شمر. هر چه به اذان ظهر نزدیکتر میشویم ضربهها و نوای طبلها بیامانتر میشود و با آتش زدن خیمهها همه چیز به اوج خود میرسد و دلها بیتاب و یا حسین مردم از هر گوشهای بلند میشود.
نظر شما