یادداشتی از محسن ردادی؛

سیاست بنزینی دولت و زوال سرمایه‌ اجتماعی

سیاست بنزینی دولت و زوال سرمایه‌ اجتماعی

بر اساس نظریات جامعه‌شناسی، مهمترین رکن سرمایه‌ اجتماعی، «همدلی» (sympathy) است. اگر همدلی میان مردم و دولت از بین برود، سرمایه‌ اجتماعی رو به زوال خواهد رفت.

به گزارش خبرنگار مهر، این یادداشت گزیده ای از سخنرانی محسن ردادی، عضو هیأت علمی گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و پژوهشگر حوزه اعتماد و سرمایه‌ی اجتماعی است که در نشست علمی«سیاست بنزینی؛‌ ابعاد و سویه‌ها» در تاریخ چهارم آذر ۱۳۹۸ در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی بیان شده است.

بر اساس نظریات جامعه‌شناسی، مهمترین رکن سرمایه‌ اجتماعی، «همدلی» (sympathy) است. اگر همدلی میان مردم و دولت از بین برود، سرمایه‌ اجتماعی رو به زوال خواهد رفت. سلسله‌اشتباه‌های مشخص دولت در موضوع گران کردن بنزین باعث شد که این همدلی و بالتبع سرمایه‌ اجتماعی تحت تأثیر قرار گیرد. برای توضیح این موضوع لازم است به دو ویژگی مهم سرمایه‌ی اجتماعی اشاره کرد؛

یک. سرمایه‌ اجتماعی به شدت «تجربی» است و بر مبنای استقرا شکل می‌گیرد. مشاهده‌ موارد متعدد، می‌تواند به انسان آموزش دهد که چگونه در روابط خود به گونه‌ای اعتماد کند که سرخورده نشود. اگر طی تجربه عده‌ی زیادی از مردم به این نتیجه برسند که دولت قابل اعتماد است،‌ در این صورت سرمایه‌ اجتماعی دولت بالا می‌رود.

دو. سرمایه‌ اجتماعی به شدت «شکننده» است. مردم، معمولاً نسبت به نشانه‌های ناقض اعتماد، بسیار حساس هستند. آنها با مشاهده‌ هرگونه نقض اعتماد به سرعت واکنش نشان داده و در اعتماد خود تجدید نظر می‌کنند. غالب مردم اینگونه هستند که به سختی اعتماد می‌کنند و به سرعت اعتماد خود را از دست می‌دهند. به همین دلیل سرمایه‌ اجتماعی اندک اندک جمع می‌شود و می‌تواند به یک‌باره نابود شود.

با توجه به این دو ویژگی می‌توان حدس زد که اقدام دولت چه اثر مخربی بر سرمایه‌ اجتماعی داشته است. از یک طرف با غافلگیر کردن و کمین زدن به مردم، تجربه‌ بدی به مردم منتقل کرد و از سوی دیگر سرمایه‌ اجتماعی‌ای که اندک‌اندک توسط این دولت و سایر دولت‌های جمهوری اسلامی جمع‌آوری شده بود را به راحتی در معرض فرسایش شدید قرار داد.

خبر خوب اینکه زوال سرمایه‌ اجتماعی یک پدیده‌ عام و فراگیر در تمام دنیاست و تمام دولت‌ها کم و بیش با آن دست به گریبان هستند. (حتی دولت کشورهایی مانند سوئیس و نروژ و کره‌جنوبی که کارآمد و موفق هستند). اما خبر بد اینکه دولت‌های هوشمند به این سطح از درک رسیده‌اند که برای حفظ و بازیابی سرمایه‌ اجتماعی هزینه‌ مالی فراوان می‌کنند و اعتماد می‌خرند. در این فضا بی‌خردانه‌ترین راهبرد یک دولت می‌تواند این باشد که اعتماد فروشی نموده و از این طریق کسب درآمد مالی نماید. یک دولت هوشیار،‌ هرگز حتی اگر بودجه تحت فشار باشد از سرمایه‌ اجتماعی هزینه نمی‌کند.

دولت بر اساس راهبرد نادرست خود، بخش مهمی از سرمایه‌ اجتماعی خود را از دست داده است. در اینجا تمایل دارم که به نتایج و پیامدهای کاهش سرمایه‌ی اجتماعی در جامعه بپردازم. به عبارت دیگر جامعه‌ای که دچار کاهش سرمایه‌ اجتماعی شده چه کژکارکردی‌هایی را ظاهر می‌سازد؟ به نظر می‌رسد در دو سال آینده احتمالاً برخی از این ویژگی‌ها در ایران بروز خواهد کرد که ناشی از زوال سرمایه‌ اجتماعی دولت است:

۱. مشیت‌گرایی (Providentialism) به معنای برگشت از گفتمان «عاملیت» به گفتمان «سرنوشت» است که به جای  تلاش و کوشش، بیشتر متوسل به شانس و اقبال می‌شود. مشیت‌گرایی، اراده‌ افراد جامعه را کور می‌کند و هرگونه تلاش برای تغییر زندگی و جامعه را منتفی می‌داند. گسترش این تفکر باعث می‌شود که مردم تصور کنند هرگونه تلاش و کوشش برای بهبود اوضاع، بیهوده است. پس قابل پیش‌بینی خواهد بود که احساس سرخوردگی و کاهش مشارکت و همکاری مردم در اجرای برنامه‌های دولت در آینده رواج پیدا کند.

۲. فساد اداری: در جامعه‌ آشفته و تهی از سرمایه‌ اجتماعی، فساد اداری (Corruption) می‌تواند احساس گمراه‌کننده‌ای از انضباط و قابلیت پیش‌بینی و کنترل بر محیط ایجاد نماید. پارتی بازی و رشوه، راه‌های مطمئن و تأثیرگذار بر تصمیم دیگران در نظر گرفته می‌شود. اصول اخلاقی و روندهای قانونی غیرقابل اعتماد به نظر می‌رسد و بنابراین مردم به ابزارهای مطمئن و ملموسی مانند پول روی می‌آورند. بر این اساس در آینده احتمالا خبرهای بیشتری در مورد گسترش فساد و اختلاس به گوش خواهد رسید. به علاوه دعاوی قانونی در محکمه‌ها رشد جدی خواهد نمود.

۳. انزواجویی: در جامعه‌هایی که سرمایه‌ اجتماعی اندک است، افراد خود را از جامعه کنار می‌کشند و در اجتماع‌های بسته و قابل اعتماد زندگی می‌کنند(Ghettoization). در داخل این اجتماع، وفاداری‌های قبیله‌ای یا خانوادگی به شدت جریان دارد، اما ارتباط با خارج از این گروه، توأم با بی‌اعتمادی شدید است. با این توصیف به نظر می‌رسد قومیت‌گرایی در سال‌های باقی‌مانده‌ دولت به عنوان یک معضل تشدید شود و نیز احتمالاً عدم اقبال به انتخابات قابل انتظار است

۴. پدرسالاری: کاهش سرمایه‌ اجتماعی منجر به گسترش بیم و وحشت می‌شود و فرد در ذهن و خیال خود شروع به ترسیم وجود پدری نیرومند و پیشوایی اقتدارمند و قوی می‌کند که با دست آهنین خود تمامی اشخاص، سازمان و نهادهای فاقد اعتماد را از بین می‌برد و پاکسازی می‌نماید. خمودگی و بی‌تحرکی همراه با انتظار برای به قدرت رسیدن یک پیشوای فرهمند، از عوارض جامعه‌ فاقد سرمایه‌ اجتماعی است که بیشترین آسیب را نصیب حوزه‌ سیاسی می‌کند. بنابراین پیش‌بینی می‌شود که تفکراتی شبیه انجمن حجتیه و نیز استبدادطلبی (تمنای ظهور شخصیتی ظالم و مقتدر مانند رضاخان) در جامعه گسترش خواهد یافت. همچنین در انتخابات آینده افرادی که چهره‌ای جدی، نظامی و دارای روحیه‌ی پدرسالار از خود نشان بدهند بیشتر مورد اقبال قرارخواهند گرفت.

۵. بیرونی شدن اعتماد(Externalization) به این معناست که فقدان اعتماد به نهادهای داخلی، ناخودآگاه مردم را سوی نهادهایی سوق می‌دهد که در معرض بی‌اعتمادی نبوده‌اند و بسیاری از این نهادها در خارج از محیط جامعه‌ی بی‌اعتماد قرار دارند. بنابراین مردم به نهادهای خارجی اقبال نشان می‌دهند و آنها را قابل اعتماد برمی‌شمارند. پس از اجرای نادرست و سرمایه‌ اجتماعی‌سوز دولت در زمینه‌ گرانی بنزین، احتمالاً در آینده‌ای نزدیک بی‌اعتمادی به رسانه‌های داخلی قوت می‌گیرد و اعتماد به رسانه‌های بیگانه احتمالاً رو به فزونی خواهد گذاشت.

این پیامدها نشان می‌دهد که چگونه یک تصمیم نادرست (یا اجرای نادرست یک تصمیم درست) و لحاظ نکردن سرمایه‌ اجتماعی در فرایند تصمیم‌سازی‌ها چگونه کشور را در معرض آسیب‌های غیرقابل جبران قرار می‌دهد. باید امیدوار بود که مسئولین با درس گرفتن از این رخداد، به موضوع سرمایه‌ اجتماعی در تصمیم‌گیری‌های خود توجه بیشتری داشته باشند.

کد خبر 4781445

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha