به گزارش خبرنگار مهر، راضیه مهرابی کوشکی: دکترای جامعهشناسی سیاسی در یادداشتی به بررسی عادت واره های مشکل ساز در زندگی ایرانیان پرداخته است:
تاریخ بشر انباشته از تجربیات تلخ و اسفناکی است که ریشه در استعداد فراموش کردن تجربیات و نیاموختن راههای بدیل و خردمندانه است. به عبارت دیگر صرفنظر از عنصر از زمان و مکان و حتی ملیت، قومیت و مذهب؛ زندگیهای گذشته و حال بشر با خاطرات و مصیبتهایی آغشته شده که منشأ آن بیخردی جمعی ملتها، حکومتها و افراد میباشد. بیخردی تاریخی بشر و اصرار بر کژاندیشی هرچند مقولهای جهانشمول است اما در دورههای تاریخی مختلف اشکال و صورتهای مختلفی به خود گرفته و ملتها و فرهنگهای مختلف هریک به نحوی بر تاریخ بیخردی میافزایند. زندگی روزمره ایرانیان نیز مملو از رفتارها و عادتهایی است که مغایر با منافع فردی و جمعی و برخلاف عقل سلیم و تجربیات بشری اتخاذشدهاند. لذا تمرکز این نوشتار بر زندگی کنونی فرد ایرانی است که از بدو تولد تا مرگ بهجای آموختن خردورزی، توجه به اطلاعات و قرائن موجود، باز گذاشتن ذهن و غلبه بر افسون قالبها و حصارهای اجتماعی و سنتیِ موجود؛ ترجیح میدهد خویشتن خویش را همواره در معرکه آزمونوخطا و خودفریبی جمعی نگهداشته از تنگناهای خشک داوریهای نادرست خود بیرون نیاید. بازخوانی این سیر یعنی توجه به عادتهای جمعی نابخردانه در زندگی روزمره میتواند «من»ِ جمعی را به خودآگاهی، تغییر و بازسازی خود تشویق نماید.
نخستین مؤلفه و نشانه مشکله ساز، بازتولید چرخه معیوب قدرت در زندگی ایرانی است. من و شما از بدو تولد میآموزیم قدرت مساوی با حقوق زیاد و پاسخگویی اندک میباشد پدر، همسر و فرزند هرچه قدرت بیشتری را به لحاظ عرفی و فرهنگی تصاحب میکند کمتر خود را ملزم به پاسخگویی و بازاندیشی میداند. چنین زیستی او را فردی مستبد و خودشیفته تبدیل میکند که در خود نیازی به اصلاح و بازبینی نمیبیند زیرا جمع خانواده و اطرافیان؛ او را به جهت این اقتدار پذیرفته و ستایش میکنند و هرگونه کژ رفتاری او را در چرخهای از انقیاد و استیصال تحمل میکنند. انگارهها و قالبهای از پیش تعیینشده آنچنان محکم است که فرد در مواجهه بااقتدار بیحد؛ بهجای انتخاب شیوههای زیستن آزادانه و عادلانه؛ به شیوه مرگ تدریجی و تحمل دردناک شرایط تن میدهد. چرخه انقیاد درد و رنج در این نقطه خاتمه نمی یابد و در جایگاههای دیگر اجتماعی و خانوادگی به زیردستان منتقلشده، بار روانی خود را به دیگران منتقل میکند. درواقع هر زیردست خود یک مستبد بالقوه است که در صورت قرار گرفتن در سلسلهمراتب اقتدار؛ عادتهای مستبدِ زیادهخواه را تکرار میکند.
عادتواره قیاس به نفس نیز دیگر ارکان بیخردی در زندگی روزمره ما محسوب میشود. قالبهای فکری و فرهنگی و حتی ایدئولوژیک ما ایرانیان چنان ضخیم و نفوذناپذیر ساختهشده که آن را استاندارد و معیار صحیح تفکر و تعقل میدانیم گویی چارچوبهای متفاوت دیگری نمیتواند بهغیراز آن وجود داشته باشد و اگر هست به سبب خطا و کژی نادیده گرفتهشده و اهمیت دیده شدن نمییابند. به دیگر سخن من ایرانی با قالبهای فکری و تجارب شخصی خود با دیگران ارتباط برقرار میکنم و هر آن کسی که در استانداردها و ابعاد ذهنی من جای نگرفت از دایره ارتباطی و تعاملی خارج شده تکفیر میشود. این حصارها به گولواره های می مانند که دنیا را تنها از یک دریچه زیبا و یا خطرناک و ناامن ارزیابی میکند و راههای تفکر و زیست خردمندانه دیگر را بر خود میبندد. داوریهای نادرست در ارزیابی شرایط خانوادگی اجتماعی و بینالمللی نتیجه محصور نگهداشتن خویشتن در قالبهای محدود و نفوذناپذیر است
قانونگرایی مساوی کمخردی و قانونگریزی و دور زدن آن، نشانه هوش و زرنگی دانسته میشود عادت واره نابخردانهای که زندگی ایرانیان را از قاعدهمندی، پیشبینی پذیر، قطعیت و برنامهریزی فردی، اجتماعی و سیاسی دور میسازد. عقل سلیم و تجربه بشری حکم میکند مجموعه از هنجارها به نام قانون تنظیمکننده روابط بشری و ضامنی برای تأمین و حفظ حقوق افراد در برابر زیادهخواهی دیگران باشد اعتماد تعمیمیافته، احساس امنیت و توزیع عدالت بر بستر قانونگرایی شهروندان قوام مییابد لیکن ضعف یک جامعه در این خصوص یعنی سپردن تنظیمات زندگی فردی و اجتماعی به پیچیدگیها، عدم قطعیتها، بیعدالتی و شبکهای از تعاملات ناایمن و پر ریسک که منطق انتخاب عقلایی را از سرمایهگذاری در آن منع میسازد.
ابتلای رفتارهای جمعی به هیجانات آنی و احساساتی که همچون نوشابه بهیکباره در یک موضوع سرریز شده و ناگهان عقب مینشیند؛ خرد را از رفتارهایمان دور ساخته است. انتخاب رشته، کار، تحصیل و همسر از این ضابطه تبعیت کرده و ناگهان فرد خود را درگیر انتخابی میبیند که با ملاکهای فردی و آمال زندگی اجتماعش همخوانی ندارد زیرا تب یک هیجان اجتماعی و یا خانوادگی مسیری را انتخاب کرده که از تبعات و پیامدهای آن تصویر درستی در ذهن نداشته است. انتخابهای سیاسی نیز مانند انتخاب نمایندگان مجلس و ریاست جمهوری از این بیماری به دور نبوده و چهبسا بعد از کوتاهمدت زمانی این هیجان با سرخوردگی و پشیمانی تبعات منفی و خسارات کلانی بر جامعه تحمیل میکند
بیخردی از عرصه عادتهای رفتاری به عادتهای ذهنی نیز تسری یافته و ذهنیت بی حصار ایرانیان باعث شده عادت به تفکر تخصصی و عمیق جای خود را به تفکرات سطحی و همهجانبه و ناکارآمد بدهد. ذهن من و شما عادت دارد به مسائل و موضوعات مختلف واردشده و در هر عرصه معرفتی خود را صاحب ایده و نظر بداند. لیکن اطلاعات فردی، سیاسی و اجتماعی یک جامعه لزوماً به معنای خردورزی و رفتارهای منطقی نیست چه آنکه اذهان بی حصار سرگردان در عرصههای گوناگون و انتزاعات پیچیده گاه مسیرهای ساده بهزیستی و خوشبختی فردی و جمعی را گمکرده در مدیریت زندگی با شک و تردید و عدم اطمینان رفتار میکند. درحالیکه محدود کردن ذهن و تفکر، میتواند رویکرد حل مسئله را تخصصی، کارآمد و با کارایی بالا در پی داشته از اشتغال ذهن به امور زائد و صرف انرژی بیشازحد میکاهد. احترام و اعتماد به تخصصها مستلزم شکلگیری جامعهای با بنیاد ارگانیک و تخصصی است که افراد حتی برای اندیشه و خیال خود حدودی را معین میکنند.
آنچه گفته شد حاصل قریب به سه دهه زیست آگاهانه در زندگی ایرانی است و احتمالا این دیکته اغلاط املایی نیز داشته باشد با این حال مدعای متن؛ به معنای نبود خردورزی و بنیانهای زندگی عقلانی و انسانی در زندگی ایرانیان نیست چه آنکه قواعد و عادتهای زیادی توانسته زندگی ایرانی را در جهت کمال، اصلاح و بهروزی و تعامل با دیگران تداوم بخشد. لیکن بازگشت به خویشتن و دوری از آزمونوخطاهای بیرویه و هدر دادن عمر مستلزم بازخوانی سیر رفتارها و عادتهایی است که بیخردی را در جامعه نهادینه میسازد.
نظر شما