به گزارش خبرنگار مهر، محمدرضا هنرمند سال 1368 که فیلم "دزد عروسکها" را نوشت و کارگردانی کرد، وجهه امروز را از حیث دغدغههای فیلمسازی نداشت و طبیعی بود با توجه به این فیلم و موفقیت آن شناخته شود. فیلمسازی طناز با دغدغه های ملموس کودکان که نگاهش به فانتزی صرفاً در جهت جذابیت های صرف غیرواقعی بودن نیست. هنرمند در این فیلم راهکاری جدید برای پرداختن به مسائل اخلاقی و آموزشی ارائه می دهد.
نمایی از "دزد عروسکها"
هر چند در فیلم های کودک بررسی شده به کارکردهای مختلف استفاده از کاراکترهای عروسک پرداختیم، این بار در "دزد عروسک ها" از عروسک و کاراکترهای فانتزی انسان، استفاده جدیدی شد و توانست اتفاقی جدید در حوزه سینمای کودک محسوب شود. دنیایی که هنرمند در فیلم ساخته به نوعی برگرفته از تیپ های آشناست که موضعگیری های عام او را به همراه دارد. البته این موضعگیری ها به باور و تفکرات کودکان هم نزدیک است.
دنیایی که در آن صاحب خانه، آدم بد قصه و مانعی است که خوشبختی بچه ها و مادرشان را خدشه دار کرده است. اطلاق عنوان "خورخور" به او هم برخاسته از چنین دیدگاهی است تا مخاطب کودک بتواند در کمترین زمان وارد فضای قصه و تجربیات دو قهرمان کودک شود. در تقسیم بندی که ناخواسته میان آدم های بد و خوب قصه شکل می گیرد، فیلمساز با تکیه بر فانتزی های کودکانه همان جادوگر همیشگی داستان های کودکان را وارد قصه می کند تا به عنوان قطب منفی، همه اتفاقات بد به نوعی ناشی از خاستگاه غیرانسانی آنها باشد.
عجوزه و پسرش گنجو دو کاراکتری هستند که به کمک چهره پردازی فانتزی عبدالله اسکندری منبع همه خصوصیات بدی هستند که کمی از آنها در همه ما وجود دارد. به این ترتیب با جلوه پررنگ خصوصیات بد انسانی، به گونه ای مسئله اخلاق و تربیت در ذهن مخاطب کودک برجسته می شود و طبعاً الگوهای رفتاری را در معرض انتخاب او قرار می دهد. همانطور که هدف بزرگ دو کودک قهرمان قصه کمک به مادر برای فراهم کردن پول خرید خانه است. این الگوی رفتاری هم به گونه ای در ذهن مخاطب کودک به عنوان کنشی تأثیرگذار و مرتبط با کانون خانواده نقش می گیرد.
از چگونگی حضور عروسک ها و کارکرد جدید آنها در دنیای قصه گفتیم و می پردازیم به این نکته که چطور عروسک های خوب قصه مکمل فطرت پاک کودکانه می شوند تا بدی ها به نوعی از دنیای تخیلی قصه پاک شوند. نوعی بینش عاقلانه که باید به کنش و واکنش کودکان اضافه شود تا از اشتباه و سهل انگاری که مشخصه دنیای کودکانه است، فاصله بگیرند. فیلم می کوشد این تلفیق میان عروسک ها و انسان ها به تلفیق میان تخیل و واقعیت منجر شود. همان راه حلی که در فیلم های فانتزی بسیاری به آن پرداخته شده و حتی قهرمان بزرگسال را به طرف زندگی بهتر می برد.
فیلم های "هوک"، "جومانجی" و ... هم به نوعی دنیای فانتزی را به مدد می گیرند تا دنیای بهتری ساخته و این تفکر نهادینه شود که رئالیسم نمی تواند جهانی خوب برای انسان ها بسازد. هر چند در بطن داستان فیلم می توان بن مایه های قصه های فولکلوریک را هم یافت. "هانسل و گرتل" شاید نزدیکترین داستانی باشد که فیلم تا حدی وامدار آن است و با زندانی شدن خواهر و برادر قهرمان قصه در زندان جادوگر، این موقعیت داستانی و آشنا کارکردی جدید پیدا می کند.
هر چند لیلا و بهرام برخلاف با انگیزه های متفاوتی از هانسل و گرتل سر از خانه جادوگر درمی آورند، ولی نفس وام گرفتن یک موقعیت آشنا در فیلم می تواند منجر به اتفاقی شود که نه تنها سینمای کودک بلکه کلیت سینما نیازمند آن است. رابطه تنگاتنگ ادبیات داستانی و سینما که یک فیلم را واجد ارزش هایی خاص می کند و شاید در یک فیلم اصیل، رسیدن به آن کاری چندان سهل نباشد.
فیلم علاوه بر محمدرضا هنرمند از حضور هنرمندان خاص در یک فیلم کودکانه بهره می برد که می تواند جزئی از عوامل موفقیت فیلم در اکران عمومی هم محسوب شود. حضور مرحوم سیدعلی سجادی حسینی و مسعود کرامتی دستیاران کارگردان، آزیتا حاجیان، رسول نجفیان، اکبر عبدی، منوچهر آذری، مرحوم فرهنگ مهرپرور و ... بازیگران، نعمت حقیقی مدیر فیلمبرداری و رسول احدی فیلمبردار، محمدرضا موئینی تدوینگر و محمدرضا علیقلی آهنگساز.
چرا اینطور به نظر می آید که در این دوران طلایی سینمای کودک، نه تنها مخاطب بلکه خود هنرمندان هم وجهه ای خاص برای سینمای کودک قائل بودند و حضور در یک فیلم خوب کودکانه اعتباری کمتر از یک فیلم بزرگسالانه نداشت؟ شاید بخشی از وضعیت فعلی سینمای کودک و مهجور ماندن و بی اعتباری فعلی آن برخاسته از برخورد هنرمندان با آن باشد! چرا دیگر نمیتوان چنین نمونهای در فیلم های کودک سال های اخیر نام برد و روند فیلم های "درباره کودک" نه "برای کودک" رو به فزونی است؟
در خلاصه داستان فیلم آمده: مادر لیلا و بهرام قرار است با گرفتن وام مسکن و خریدن یک خانه بچه هایش را از دردسرهای صاحبخانه شان (خورخور) نجات دهد. اما عجوزه که بیرون شهر زندگی می کند و نمی خواهد آنها روی آرامش به خود ببینند، پسرش گنجو را وادار می کند پول آنها را بدزدد. بچه ها تصمیم می گیرند با فروش عروسک های خود پول خانه را فراهم کنند، اما گنجو عروسک ها را هم می رباید. لیلا و بهرام در تعقیب او به خانه عجوزه می رسند. ولی به دست گنجو گرفتار می شوند. عروسک ها به کمک لیلا و بهرام می شتابند و آنها را نجات می دهند. وقتی دوباره گرفتار می شوند پلیس سر می رسد و آنها را نجات می دهد.
نظر شما