به گزارش خبرنگار مهر، فیلم های سینمایی "شب بخیر فرمانده"، "قلقلک" و "مهمان" و مجموعه تلویزیونی "آدمخوار" جزو آثاری هستند که به این مشکل دچارند. یعنی مضمون و سوژه با توجه به شرایط روز و میزان استقبال مخاطبان درست انتخاب شده، اما این آثار یا با مشکل پرداخت نامناسب مواجه بوده اند یا اصولا رسانه ای که اثر در آنها ارائه شده، برای چنین امری مناسب نیست. هر چند بخشی از این مشکل را باید در شرایط نامناسب اقتصاد سینما جستجو کرد، اما دیدگاه و نحوه اندیشه کارگردان ها نیز از اهمیت زیادی برخوردار است.
لادن مستوفی در نمایی از "شب بخیر فرمانده"
فیلم "شب بخیر فرمانده" به نوعی حدیث نفس کارگردان فیلم انسیه شاه حسینی است. این موضوع باعث شده فیلم بیانی واقعگرا و باورکردنی پیدا کند. به این خاطر که سازنده اثر بیش از آنکه دست به قصه پردازی های سینمایی زده باشد و فیلم حاصل خیالپردازی صرف نویسنده باشد، روایتی از تجربه های شخصی در دوران دفاع مقدس است. همین مسئله باورپذیری اثر را تضمین کرده، اما این فیلم برخوردار از قصه به نسبت خوب و مناسب متاسفانه پرداخت چندان حرفه ای ندارد.
به این خاطر که در چنین فیلمی تعدد صحنه ها و بهره گیری مناسب از تکنیک سینمایی و جلوه های ویژه اهمیت بسیار زیادی پیدا می کند. یعنی فیلمساز با استفاده از قطع های سریع، به کارگیری تکنیک حرکت دوربین روی شانه، فیلمبرداری زیر آب و توجه بیشتر به ریتم می توانست اثر را بسیار ماندگار و دیدنی کند. اتفاقی که در نیمه نخست فیلم "دوئل" به خوبی افتاد.
هر چند به کارگیری جلوه های ویژه مختلف از هزینه های زیادی برخوردار است، اما به فیلم جلوه و جذابیتی می دهد که مضمون نرم و انسانی آن به خوبی دیده شود. در این فیلم تلاش شخصیت داستان برای پیوستن به نیروهای خودی در جبهه نبرد به خوبی شکل گرفته، اما تاکید بیش از اندازه بر بیان برخی دیالوگ ها یا مراوده هایی که میان شخصیت اصلی و دیگر افراد وجود دارد، فیلم را از جذابیت کمی برخوردار ساخته و به همین سادگی یک سوژه مناسب را تبدیل به فیلمی کم رمق کرده است.
البته تولیدکنندگان این فیلم می توانستند به گسترش مناسب متن اثر فکر کنند و آن را برای یک سریال تلویزیونی جذاب آماده نمایند. اصولا فیلمنامه هایی که در نظر دارند حرفی عمیق را با بیانی عام فهم بزنند و به مسائلی اشاره کنند که جنبه فراگیر در جامعه دارد، در قاب تلویزیون مخاطبان بیشتری پیدا می کنند. برای اینکه چنین امری بر اساس مکانیزم درستی انجام شود، یک کارگردان باید از جایگاه مخاطب به اثر خود نگاه کند تا بتواند شرایط کار خود را پیش از ساخت مورد بررسی قرار بدهد.
ابراهیم حاتمی کیا کارگردان دفاع مقدسی است که طی چند سال اخیر ساخته هایش همواره از استقبال نسبی مخاطبان برخوردار بوده، اما وقتی همین کارگردان در رسانه تلویزیون قرار می گیرد و "خاک سرخ" را می سازد از مخاطبان میلیونی برخوردار می شود. نه به این خاطر که اصولا تلویزیون ما از مخاطبان بالقوه زیادی بهره مند است، بلکه چون حاتمی کیا مختصات رسانه ملی را به خوبی می شناسد و حرفش از جنسی است که هر بیننده ایرانی به آن توجه نشان می دهد. تلفیق مناسبی که این کارگردان از مسایل اجتماعی و جنگ تحمیلی به وجود آورده است، به خوبی با بیننده ارتباط برقرار می کند.
فیلم "قلقلک" به کارگردانی مسعود نوابی نیز از طرح اولیه بسیار خوبی برخوردار است. اینکه یک داور بین المللی فوتبال ایران که نامزد دریافت یک جایزه بسیار چشمگیر توسط عده ای دزدیده می شود، یک سوژه و ایده مناسب است. چون خط اصلی قصه بسیار خوب انتخاب شده، اما قصه ها و اتفاقات جانبی اثر به اندازه ای ناشیانه مورد استفاده قرار گرفته اند که زیبایی سوژه اصلی را نیز از بین برده اند. تولیدکنندگان این فیلم به هیچ وجه به کیفیت اثر خود توجه نکرده اند. آنها به راحتی از تلفیق مشکلات اجتماعی و موضوع های حاشیه ای و بسیار جذاب فوتبال می توانستند به اثری ماندگار دست یابند. نمونه یک تلفیق مناسب میان فوتبال و مسایل اجتماعی و تاریخی، فیلم خارجی "فرار به سوی پیروزی" با بازی سیلوستر استالونه و تعدادی از بازیکنان مشهور فوتبال است.
ارائه یک فیلمنامه خوب در فرصت زمانی مناسب و پرداخت مناسب آن هر چند پروژه نگارش تا تولید را طولانی می کند و مشکلات اقتصادی سینما این اجازه را به تولیدکنندگان فیلم ها نمی دهد که با فراغ بال و جمع آوری امکانات و تسهیلات کافی دست به تولید بزنند، اما اگر به جنبه اقتصادی و بازگشت سرمایه درست دقت کنند به این نتیجه خواهند رسید که یک فیلم جذاب همواره فروشی مناسب خواهد داشت. در این میان توجه به الگوهای مناسب خارجی و تطبیق درست با فرهنگ و ویژگی های ایرانی می تواند راهکار بسیار مناسبی باشد.
فیلم سینمایی "مهمان" ساخته سعید اسدی نیز به نوعی با همین مشکل مواجه است. یعنی سازندگان اثر به جنبه های فرهنگی کار هیچ توجهی نکرده اند و تمام حواسشان به این بوده که به چه ترتیب می توانند فیلم را در کوتاهترین زمان و با کمترین هزینه بسازند و در عین حال از استقبال گیشه ای نیز برخوردار شوند. این اثر در صورتی که خط اصلی داستان و سوژه از فیلم جدا می شد و قصه های فرعی موازی با توجه به دقت و کیفیت کافی سازندگان به اثر افزوده می شد، می توانست تبدیل به اثری ماندگار در عرصه مجموعه های تلویزیونی شود.
به این ترتیب که فیلمنامه نویس جای اینکه فقط دنبال بیان سطحی ترین و بی اهمیت ترین مسایل فرهنگی شود، با انتخاب درست ویژگی های فرهنگی و اجتماعی ایرانی ها به نکات مختلفی اشاره کند و در عین حال نگاهی نقدگونه هم داشته باشد تا به راستی مشخص شود ساکن چنین سرزمینی چه خصوصیاتی دارد. چنین اثری حتی می تواند در سطح جهانی نیز مطرح شود. برای ساخته شدن چنین سریالی نیاز به بیان مطالب بسیار عمیق یا به کارگیری نمادهای مختلف نیست. نویسنده چنین مجموعه تلویزیونی فقط کافی است به ویژگی های مثبت عمومی ایرانی ها بپردازد. در این زمینه به اندازه ای موضوع و حتی تصاویر زیبا وجود دارد که ارایه آن بسیار عملی است.
در میان آثاری که استفاده مناسبی از سوژه خود نکرده اند، می توان به مجموعه تلویزیونی "آدمخوار" ساخته جواد مزدآبادی اشاره کرد. این سریال - هرچند با تاخیر به نسبت زیاد - مسایل و مشکلات ناشی از فعالیت گروههای مربوط به فروش گلد کوئست را به تصویر می کشد و با وجود گذشت مدت زمان به نسبت زیادی از اوج طرح این مسئله در جامعه هنوز هم قابل تامل و بررسی است، هنوز هم دستمایه مناسبی برای ارایه در یک اثر تصویری محسوب می شود. اما چون این سریال از فیلمنامه چندان منسجمی برخوردار نیست و علاوه بر این به خاطر تولید مدت زمان مشخصی به اصطلاح قصه کش پیدا کرده و با شاخ و برگ های اضافی و قصه های فرعی بی کیفیت همراه شده، سوژه نیز کاملا از دست رفته و تماشای اثر کشش چندانی برای مخاطب ندارد.
این فیلمنامه اگر به درستی خلاصه می شد و قصه های فرعی آن با گزینش دقیق و توجه به عنصر تصویرسازی در قالب متنی مناسب ساخت فیلم سینمایی ارایه می شد، بدون تردید نتیجه بسیار بهتری داشت. زیرا چنین مسایلی که به نوعی در جامعه حساسیت برانگیزند، به راحتی مخاطبان را به سینما جلب می کنند. البته بدون شک شیوه پرداخت از اهمیت بسیار زیادی برای جذب مخاطب برخوردار است، اما خود سوژه جذابیت زیادی دارد. دیگر اینکه، به دلیل برخورداری سینما از فضای بیشتر برای بیان برخی مطالب یا استفاده از بازیگران شناخته شده، چنین مضمونی با پرداخت بهتری نیز مواجه می شد.
در نظر بگیرید فیلمی همانند "قتل آنلاین" که به مسئله قتل های زنجیره ای در یک گروه چت اینترنتی می پردازد، اگر شرایط مناسب استفاده از چنین سوژه ای را پیدا می کرد و در عین حال فیلم مورد نظر به قتل هایی اشاره می کرد که به خاطر اختلافات مالی فعالان گلد کوئست به وجود آمده و در اخبار حوادث اشاره های زیادی به آن وجود دارد، بدون تردید فیلمی ماندگار و زیبا خلق می شد. هر چند بیشتر فیلم هایی که به موضوع های روز جامعه می پردازند از تاریخ مصرف خاصی برخوردارند، اما کمترین اتفاقی که برای این چنین فیلمی می افتاد فروش بسیار بالای آن بود.
مسئله هماهنگ نبودن فیلمنامه با رسانه ای که اثر برای ارائه در آن ساخته می شود، به دلیل برقرار نبودن ارتباط مناسب مدیران رسانه تلویزیون و سینماست. چون اگر دست اندرکاران این دو رسانه از تعامل خوبی برخوردار باشند به جای رقابت، مکمل همدیگر خواهند بود. چنین تعاملی در شرایطی به وجود نمی آید که بسیاری از تولیدکنندگان آثار سینمایی و تلویزیونی در هر دو رسانه فعالیت می کنند و از این طریق امکانساخته شدن آثار موثر بر مخاطب و قابل توجه وجود دارد.
نظر شما