پیام‌نما

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ * * * جنگ [با دشمن] بر شما مقرّر و لازم شده، و حال آنکه برایتان ناخوشایند است. و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است؛ و خدا [مصلحت شما را در همه امور] می‌داند و شما نمی‌دانید. * * * بس بود چیزی که می‌دارید دوست / لیک از بهر شما شرّی دو توست

۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۶، ۱۲:۲۷

/ نگاهی به "شعبده‌باز" نیل برگر /

فیلمی که از قابلیت‌های خود استفاده مناسب نمی‌کند

فیلمی که از قابلیت‌های خود استفاده مناسب نمی‌کند

عشق دوران نوجوانی، شعبده‌بازی و وین سال 1900 نقاطی برجسته هستند که کلیت فیلم "شعبده‌باز" را می‌سازند. فیلم باید به این پرسش پاسخ دهد که اهمیت روایت چنین قصه‌ای در سال 2006 در کدام وجه آن است؟

به گزارش خبرنگار مهر، برای رسیدن به پاسخ این پرسش باید فیلم را مورد ارزیابی جزئی تری قرار داد. اینکه فیلم صرفاً به ویژگی های ذاتی این سه وجه برجسته پرداخته یا اینکه توانسته با پیوند زدن آنها به یکدیگر، اهمیت روایت قصه ای از این جنس را در چنین زمانی توجیه کند؟ "شعبده باز" مدعی چیست؟

عشق افسانه ای آیزنهایم و سوفی که با تکیه بر شکل گیری در دوران نوجوانی، قویترین پتانسیل را برای پیشبرد ماجراها و حتی تأثیرگذاری بر وجوه دیگر دارد، می تواند آغازی بر این ارزیابی جزئی نگر باشد. در اولین نگاه به نظر می آید شکل گیری این عشق در دوران نوجوانی به عنوان یک اصل از پیش تعیین شده برای فیلمساز مطرح بوده چرا که روی ظرافت های شکل گیری آن تمرکز نمی کند و طبعاً پرداخت سهل الوصول آن، کلیت این رابطه را زیر سئوال می برد.

آیزنهایم در حال شعبده بازی توجه سوفی را که از خانواده ای اشرافی است جلب می کند و همین جرقه عشق در مخفیگاهی بسط پیدا می کند و نهایتاً با جدا کردن آنها از هم، سرکوب می شود. چنین عشقی قرار است پس از 15 سال آیزنهایم را که شعبده بازی حرفه ای شده به وین بکشاند و برخورد او و سوفی را به گونه ای رقم بزند که در آستانه ازدواج با یک پرنس است. احیا یک عشق که زمینه ساز یک ماجرای پیچیده می شود نیازمند تعریف و تصویری خاص است که فیلمساز از آن ارائه می دهد و در "شعبده باز" این تعریف و تصویر خاطره انگیز نیست.

چه عاملی عشق رومئو و ژولیت را ماندگار و طبعاً نقشه های بعدی این زوج برای پیوستن به هم را باورپذیر می کند؟ شاید این نکته به پرداختی بازگردد که از ماهیت عشق آنها ارائه شده ولی در "شعبده باز" فیلمساز خیلی سریع از این بخش یعنی نوجوانی و شکل گیری عشق می گذرد چون ... چون بخش اعظم فیلم به کاراکتر شعبده باز و مهارت های او می پردازد و فرصت بیشتری برای پرداخت این عشق وجود ندارد. این بخش با تکیه بر جمله ای از سوفی پیش می رود که در تجدید دیدار آنها منجر به طراحی یک نقشه عجیب برای رسیدن به یکدیگر شود: "کاری کن از دید همه پنهان بشیم". صحنه پایانی تصویر این آرزوی سوفی است ولی پرداخت موجود آن را تأثیرگذار نمی کند.

وقتی به وجه شعبده های فیلم می رسیم که همه چیز را تحت تأثیر قرار داده به نظر می آید در این مورد هم بیش از هر چیز قابلیت های دیجیتالی در تصویر کردن شعبده ها بخصوص زنده کردن ارواح اهمیت پیدا کرده و اتفاقاً این وجه هم از کم توجهی در پرداخت اولیه رنج می برد. پرداخت همان مقطع نوجوانی که علاوه بر عشق به چگونگی به وجود آمدن مهارت شعبده بازی در آیزنهایم می پردازد: او در حال گذر از راهی است که پیرمردی با چند تردستی و شعبده او را متوقف می کند. با همین تلنگر آیزنهایم از روز بعد شروع به این کار می کند و در حالی که تخم مرغی را روی تکه چوب راه می برد، اولین برخورد بین او و سوفی پیش می آید.

این پرداخت هم برخاسته از وجود یک اصل از پیش تعیین شده برای فیلمساز است که مهارت شعبده بازی را امری ذاتی در او تصویر می کند که با دیدن پیرمرد برجسته می شود همانطور که چنین رویکردی به عشق هم در فیلم وجود دارد. به این ترتیب این دو وجه برجسته فیلم بدل به کدهایی می شوند که تنها از جذابیت های بالقوه آنها استفاده شده بدون آنکه عمقی پیدا کنند. وقتی به وجه سوم یعنی پرداختن به وین سال 1900 می رسیم این مولفه هم صرفاً به جهت جذابیت های تصویر کردن یک دوره قدیمی و کلاسیک و روابط و مناسباتی کهن اهمیت پیدا کرده والا نمی توان این شرایط و مناسبات را چندان در پیشبرد ماجرا موثر تلقی کرد.

هر چند باید عنوان کرد قرار گرفتن این سه وجه یعنی عشقی افسانه ای در دوره ای کلاسیک با رنگمایه های برجسته شعبده و تردستی می تواند تأثیرگذاری پیدا کند، اما چیزی که فیلم فاقد آن است و می تواند مورد کنکاش قرار بگیرد تأثیرگذاری است. نه عشق، نه شعبده و نه فضا و مناسبات کلاسیک موجود نمی توانند این فقدان را جبران کنند و اینجاست که می توان عنوان کرد این سه وجه به ترکیب گذرا و سطحی رسیده اند.

اما یک وجه می تواند فیلم را واجد امتیاز طرح و دیده شدن در سال 2006 کند و به آن عمق ببخشد. ساختار روایی فیلم با فاصله گرفتن از قصه گویی کلاسیک، یک روایت مدرن را برای شرح اتفاقات انتخاب می کند و می تواند در بخش هایی این بازی در بازی را با نگاه و روایتی مدرن برجسته کند.

فیلم با موقعیتی خاص آغاز می شود: آیزنهایم روی صحنه هنگام اجرای شعبده به حکم سربازرس دستگیر می شود و با برشی به سکانس بعد، سربازرس به پرنس از کار عجیبی می گوید که آیزنهایم روی صحنه انجام داده بدون آنکه اطلاعات بیشتری داده شود. چنین مقدمه ای آغازگر فلاش بک از زندگی و نوجوانی آیزنهایم با نریشن راوی است. داستان در این فلاش بک به گونه ای پرداخت شده که با گذر سریع از نوجوانی، بازگشت او به وین پس از 15 سال و برخورد با سوفی و مهارت های او برجسته شود و فلاش بک جایی به اتمام برسد که فیلم آغاز شده، ولی یک نقطه امتیاز، سکانس های مشابه را از هم متفاوت می کند.

اهمیتی که روایت مدرن می تواند به یک موضوع ببخشد: نگاهی از زوایای مختلف. آنچه اهمیت دارد این است که وقتی به روایت زمان حال بازمی گردیم همان سکانس ها را با اطلاعات و جزئیاتی بیشتر می بینیم و ابهامات ابتدایی با این شیوه روایت به گونه ای جذاب گره گشایی می شود. اتفاقی که سربازرس از عجیب بودن آن حرف می زند غیب شدن آیزنهایم روی صحنه هنگام خواندن حکم دستگیری بوده و ...

اما مشکل روایتی جایی خود را نشان می دهد که قرار است همه ساز و کار نقشه طراحی شده آیزنهایم و سوفی در چند نمای متقاطع افشا شود. هنگامی که سربازرس با یک نشانه جزئی پی به همه اتفاقات پشت پرده می برد و در ذهن خود همه چیز را در ذهن مرور می کند بدون آنکه منطق خاصی پشت آن باشد! "شعبده باز" به جهت پرداخت نشدن مناسب وجوه مناسبی که در اختیار دارد در سطح حرکت می کند و نمی تواند بدل به فیلمی تأثیرگذار شود. در حالی که موفقیت فیلم در گرو این وجه است.

کد خبر 482124

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha