به گزارش خبرنگار مهر، در گردهمایی بزرگ «دختران حاج قاسم» که ظهر امروز در سالن همایشهای صداوسیمای مشهد برگزار شد، دختران شهیدان مدافع حرم شهید عالمی، شهید محرابی و شهید خاتمی در خصوص پدران خود صحبت کردند.
در این مراسم، زینب محرابی، فرزند شهید محرابی در خصوص آمادگی برای شهادت پدرش اظهار کرد: پدرم، ما را برای شهادت خودش آماده کرده بود. من حامی پدرم برای شرکت در جنگ بودم. پس از شهادت پدر دلتنگ میشوم اما زیباییهای این مسیر آنقدر زیاد است که میتوان با دلتنگی کنار آمد.
محرابی در خصوص شهادت سردار سلیمانی و ادامه دادن راه ایشان ابراز کرد: راه سردار سلیمانی زیباییهای زیادی دارد، اکنون من نبود حاج قاسم را برای دختران ایشان درک میکنم، اما باید گفت اکنون دیگر ایشان محدود به زمان و مکان نیست و همه جا حضور دارد.
وی در ادامه این گفتگو تصریح کرد: اگر میتوانستم بار دیگر پدر خود را ببینم، از او میخواستم تا باهم به زیارت امام رضا برویم، در آخرین حضور پدرم در مشهد قبل از شهادت، ایشان با سردار سلیمانی به منزل ما آمدند و قصد زیارت امام هشتم را داشتند، من بسیار مایل بودم که در این زیارت پدرم را همراهی کنم اما این اتفاق رخ نداد. در دل من آخرین حرم با پدرم مانده و من آخرین زیارت را با پیکر پدرم انجام دادم. بعد از شهادت ایشان خداوند را شاکرم بودم که توفیق فرزند شهید بودن را داشتم، اما بعد از شهادت حاج قاسم، احساس مسئولیت من بیشتر شد و مصممتر شدم تا راه ایشان را ادامه دهم.
این فرزند شهید مدافع حرم بیان کرد: زمانیکه حاج قاسم به منزل ما آمد، سفارش کرد که همه ما باید ادامه دهنده برای راه حضرت زینب (س) باشیم. آمریکا تصور کرد با شهادت ایشان میتواند ما را زمین گیر کند اما همه ما اینجا پیمان خواهیم بست که تا آخرین قطره خون خود پای انقلاب و اسلام ایستادگی میکنیم.
در همین خصوص، مطهره سادات عالمی، فرزند شهید عالمی، بیان کرد: وقتی یازده ساله بودم، پدرم برای حضور در جبهه آماده شد، دوستانم در مدرسه میگفتند، دیگر پدرت بازنمیگردد.طی یک سالی که پدرم به جبهه رفت و آمد داشت، از نظر دلتنگ شدن برای پدرم، شرایط بر من بسیار سخت گذشت. اما پدرم به من گفت «نباید اجازه دهم، مصیبتهای وارد شده به حضرت رقیه را به دلیل دلتنگی پدر فراموش کنم و مانع حضور او در دفاع از حرم شوم.» پس از این حرف پدرم من توانستم موافق رفتن ایشان به جبهه شوم.
عالمی بیان کرد: وقتی پدرم شهید شد، احساس تنهایی زیادی داشتم، اما چند ماه پس از شهادت پدر خبر آزادسازی یک منطقه توسط حاج قاسم را شنیدم که مایه امید من بود. شهادت ایشان برای من بسیار سخت بود.
مطهره عالمی در این مورد بیان کرد: من نیز قرار بود، با پدرم به کربلا بروم، اما روزی که ایشان قصد داشت به سمت ایران حرکت کند، شهید شد. سال بعد از شهادت پدرم به سوریه رفتم و در آنجا از حضرت زینب خواستم تا سفر کربلا را نصیب من کند، در سفر به کربلا همواره حضور پدرم را حس میکردم و متوجه شدم، به قول خود عمل کرد و با من به کربلا سفر کرد.
همچنین ریحانه خاتمی، فرزند شهید خاتمی گفت: من سیزده ساله بودم که پدرم تصمیم به جنگ در سوریه گرفت، ندیدن پدر برای دختران بسیار سخت است. وقتی پدرم برای اولین بار به جبهه رفت و بعد از سه ماه بازگشت، همرزمانش مدام با او تماس میگرفتند تا برگردد. چراکه بسیار شوخ طبع بود و به همرزمانش روحیه میداد. پدران ما رفتند تا ما در ایران آسایش داشته باشیم.
خاتمی اظهار کرد: وقتی پدرم شهید شد، احساس خلأ میکردم. خیلی سخت بود تا توانستم روی پای خودم بایستم. وقتی خبر شهادت سردار را شنیدم دوباره همین اتفاق برای من افتاد و من مجدد احساس تنهایی کردم، گویی دوباره پدر خود را از دست دادم.
وی نیز در این خصوص گفت: من و پدرم هیچ وقت باهم سفر نرفتیم. من اکنون روزهای سختی را پشت سر میگذارم و از خدا خواستارم تا بتوانم راه همه شهدا را ادامه دهم.
نظر شما