به گزارش خبرنگار مهر، راضیه مهرابی دکترای جامعه شناسی سیاسی و مدرس دانشگاه در یادداشتی با عنوان کرونا و جماعت بیپروا به شیوع کرونا در جهان و اثرات آن پرداخته است:
تا امروز حدود ۸۰۰ هزار نفر در جهان به بیماری کرونا مبتلا شدند و از این میان حدود ۴۰ هزار نفر رخت از جهان بربستند. این روند با سرعت بهپیش است و از احتمال مرگ صدها هزار نفر در سرتاسر جهان صحبت میشود. اکنون هم و غم بسیاری کند شدن انتشار این ویروس و شناسایی عواملی است که بر شدت آن میافزاید. اما همهچیز در ساختار ژنتیک کوید- ۱۹ و یا اهمال دولتها در اتخاذ تدابیر فوری و کافی و یا لجاجت کارگزاران سیاسی و بهداشتی دنیا خلاصه نمیشود.
به نظر میرسد ساختار روانی انسانِ کنونی یا به عبارت بهتر بخش قابلتوجهی از انسانها در شیوع بیشتر ویروس نقش دارد. گویی ساختار شخصیت انسان نیز دچار جهشهای ماهوی و ژنتیکی شده و همساز با کوید - ۱۹ حیات انسانی را تهدید میکند. این نوشتار بخش مهمی از بار انتشار ویروس کرونا را بر دوش تکتک انسانهایی گذاشته که به لحاظ ریخت شخصیتی، خودشیفته، دستاورد خواه و لذتگرا شدهاند. ایده این تحلیل برداشتی آزاد و بهروز شده از کتاب جامعه فرسودگی جامعه شفافیت (ترجمه محمد معماریان از انتشارات ترجمان) میباشد. نویسنده یعنی «بیونگ چول هان» در فصل هشتم این کتاب، تصویری از انسان امروزی را بازنمایی میکند که در نهایت خود را مهدورالدم ساخته تیشه به ریشه خود میزند.
در کالبدشکافی هویت و شخصیت انسانی، همواره از عناصری صحبت میشود که نوع تعامل این عناصر با یکدیگر شخصیت فرد را برملا میسازد. «خود»، «دیگری»، «اِگو»، «سوپر اِگو» و «اید»، «وجدان» واژگان آشنایی هستند که در روان انسانی شناساییشده است؛ اما گونهای از رفتارها همچون احتکار اقلام دارویی و بهداشتی، مسافرت نوروزی در جادههای شمال و جنوب و تداوم کسبوکار فروشنده بی پروایی که به انتشار ویروس و عواقب آن اهمیت نمیدهد؛ نماینده بیرونی ساختار روانی جدیدی است که برخی از این عناصر را دور ریخته است.
«چول هان» انسان امروزی را «سوژه دستاورد خواه» می نامد که علیرغم احساس رهایی و آزادی؛ بر خود، خشونت روا داشته و به جنگ و استثمار خویشتن میرود. صحبت از «خودی» است که دنیا برانداز شده اما بر این امر خودآگاه نیست. اِگوی دستاورد خواه با حذف «دیگری»، «وجدان» و «سوپر اِگو»، به خود ارجاعی مشغول بوده و خودشیفته وار، از هرگونه ارجاع به «دیگری» خود را مبرا میداند. بهبیاندیگر، او «دیگری» را در مناسبات هویتی خود، نابود میکند. او «دیگری» را منشأ سلطه، رنج، سرکوب و استثمار میداند؛ «کسی» یا «کسانی» که او را از لذت، دستاوردهای مادی، شادمانیهای پرهیجان و کامروایی روزمره دور میسازند.
«دیگری»، دیگری است چه حکمران باشد، چه هنجار مدنی و جمعی، چه قانون الهی و چه انسانی سالخورده و مستعد ابتلای مرگبار به ویروسی پردردسر. «خودِ جدید»، در انتخابها آزاد است، ولنگار است و از هر قیدی و از هر قاعدهای رهاست. روان او دیگر با سوژه منقاد سازگاری ندارد. سرکوب و منکوب هنجارهای اجتماعی و حتی ممنوعیتها و فرمانهای بهداشتی را نمیپذیرد. گویی در روان او دیوار مرز و نگهبان حضور ندارد. اساساً تصور آزادی و رهایی چنان او را تسخیر کرده که از تنبیه، سرکوب و احساس ترس، باکی ندارد. دنیای او دنیای ورای «انجاموظیفه»، «وجدانِ» کانتی و سوپراِگویِ فرویدی است. نه ترس از قاضی درونی دارد و نه سرکوب حکمران بیرونی. آنچه محور فرمان و انتخابشده اجابت و تحقق خواستهها، دستاوردها و رسیدن به لذت و هیجانِ سفر، خرید، ثروت و قدرت. در واقع فرمان او در دست آزادی، لذت و تمایل است. او به خودش گوش میدهد و بس.
این بیپروایی و رهایی با جهان انسانی چه میکند یا به عبارت بهتر بر سر خودِ «او» چه میآورد؟ پرواضح است «دیگری» در پیامد خودخواهیها و لذت جویهای سوژه «دستاورد خواه» جان میبازد، شاید هم زنده بماند با استرس و ترس از آیندهای مبهم، اقتصاد و معیشت نابودشده و نظم و ثبات آموزشی و اجتماعی به فنا رفته؛ اما سرنوشت سوژه «خویشفرما» بهتر از «دیگری» نخواهد بود. شاید در مقطعی، به قیمت بلعیدن دیگری؛ کامروا، شاد و خوش باشد اما در بلندمدت چوب شخصیت ناهنجار و خودشیفته خود را خواهد خورد اما چگونه؟ در تحلیلهای سنتی و فرویدی شخصیت از تعامل و گفتوگوی «اِگو» با «اید» و «سوپراِگو» هویت پیدا میکرد اما شخصیت انسان بی پروای موردبحث، فاقد وجه معرف، بیثبات، بیشکل و درواقع بی ریخت است.
شخصیت یا نفس او پر از «هوا» و پوچی است. در بیان دینمداران، این افراد پیرو هوای نفس خوانده میشوند. چنین شخصیتی مرزی برای نه گفتن به لذتجویی خود ندارد. اساساً به هیچ ارزش لذت بخشی نه نمیگوید، او ناتوان در نه گفتن است و البته قادر بر انجام هر کار لذتبخش. گزاره «اجازه نداشتن برای انجام هر چیزی» را دور انداخته هیچ نوع اخلاق، قانون، سرکوب، نفی و سلبی بازدارنده و مانع او از تخلیه امیال نمیشود. او نیروی حیاتی و درونی خود را صرف خویشتن میکند و باقیمانده آن را در میان آشنایان و روابط کوتاهمدت پخش مینمایند. گزاره «هستی برای دیگری» برای او، رقیق و کممایه است اما نمیداند در پس این پنداشت، «خود» اسیر و مقهور است.
به بیان «چول هان» سوژه دستاورد خواه و بیپروا گرفتار الگوی دستنیافتنی از خود و امیال گوناگون خویش بوده و بهتدریج در ورطه فرسودگی و افسردگی نابود میشود. او گرفتار اجبار خویشتن است حتی اگر اجبار دیگری را از بین برده باشد. تصوّر آزادی و قدرت لذتجویی او، تبدیل به گلوله سردی میشود که سوژه دستاورد خواه آن را بهسوی خود شلیک میکند و حیات خود را در معرض مرگ زودرس قرار میدهند.
حذف دیگری، خود ارباب پنداری، لذتجویی و کامجویی افراطی و حذف گزاره «هستی برای دیگری»؛ به درجات مختلف در افراد از ملتها و اقوام مختلف دیده میشود اما فارغ از ریشهها و زمینههای رشد و تربیت آن؛ خودآگاهی نسبت به انسان امروزی و گونههای روانی و اجتماعی آن میتواند از تبعات نامطلوب و آزاد دهنده آن بکاهد بهویژه در بحرانهای سیاسی، اجتماعی و البته بهداشتی که نیازمند همدلی، هماهنگی و همکاری ملی و جهانی است.
نظر شما