به گزارش خبرنگار مهر، باور ابزارگرایان بر این است که بحثهای ابزاری در راستای روند مردم سالاری یا در مقابل این روند، تنها مبناهای موجود برای ارزیابی یا مقایسه آن با دیگر اشکال تصمیم گیری سیاسی است. مباحث مربوط به ابزارگرایی تنوع زیادی در خود دارند. یکی از این مباحث، نوع مشخصی از تئوری اخلاقی را در پیش می گیرد. به عنوان مثال بسادگی میتوان دید در مکتب فایدهگرایی کلاسیک برای اندیشههایی که در ذات خود حالت بیطرفاته دارند، یا مسئله آزادی یا اهمیت ذاتی تقسیم برابرانه قدرت سیاسی، جایگاهی در تئوری ارزشی بنیادی خود در نظر نگرفته است. تنها دغدغه آن، تضمین این مسئله است که بحثهای ابزاری می تواند تنها در راستا یا در مقابل مردم سالاری ارئه دهد. تئوری های اخلاقی زیادی از این نوع وجود دارند.
اما کسی نیاز ندارد که یک نتیجه گرای تمام و کمال باشد تا برای ابزارگرایی در فضای تئوری مردم سالاری به بحث بپردازد.
مباحثی در رابطه با ابزارگرایی وجود دارند که به طور کلی و به طور مستقیم به مسئله مردم سالاری و به تصمیم گیری جمعی مرتبط است. یکی از مباحث بیان می کند که قدرت سیاسی تمرین قدرت عده ای بر دیگران است و ادامه می دهد که تمرین قدرت یک فرد بر دیگری تنها با در نظر گرفتن مسئله حفظ منافع و حقوق فردی که قدرت بر او اعمال می شود، قابل توجیه است. بنابراین فقط با در نظر گرفتن کیفیت نتایج به دست آمده در روند تصمیم گیری است که تقسیم قدرت سیاسی به وقوع خواهد پیوست.
دیگر مباحث، انسجام اندیشه روندهای تصمیم گیری جمعی را که در ذات خود بی طرفانه عمل می کنند مورد سوال قرار می دهند. به عنوان مثال تئوری انتخاب اجتماعی، اندیشه ای را مورد سوال قرار می دهد که در آن یک عملکرد تصمیم گیری بی طرفانه وجود دارد و بر اساس آن، یک دسته از نظرات شخصی به یک نظرمنطقی جمعی تبدیل می شود. هیچ قانون کلی که محدودیتهای منطقی را بتواند جبران وهر دسته از نظرات فردی را به یک نظر منطقی اجتماعی تبدیل کند نمی تواند تدبیر شود. و این مسئله دستاویزی شده تا نشان دهند که شیوه های دمکراتیک به طور ذاتی نمی تواند بی طرفانه باشد.
دورکین اظهار می دارد که اندیشه کیفیت که نزد او در ریشه عدالت اجتماعی قرار دارد، نمی تواند یک تعبیر منسجم و قابل قبول در زمانی از خود نشان دهد که از تقسیم قدرت سیاسی در میان اعضای جامعه صحبت می شود. ارتباط سیاستمداران با شهروندان به طور اجتناب ناپذیری منجر به افزایش نابرابری می شود بنابراین این مسئله به طور ذاتی نمی تواند بی طرفانه یا از روی انصاف باشد.
تعدادی از نظریه پردازان منکر این موضوع هستند که مبانی سیاسی تا حدی باید در رابطه با نتایج آن مبانی ارزیابی شوند. علاوه بر این، بعضی بر این باورند که بعضی از اشکال تصمیم گیری از نظر اخلاقی مستقل از نتایج داشتن آنهاست. شیوه های مختلفی به کار بسته شده است تا نشان دهد که مردم سالاری دارای این نوع ارزش ذاتی است. عمومی ترین این شیوه ها تحت تعابیر تبیینی از آزادی و برابری اتفاق می افتد.
عده ای می گویند که اصول اساسی مردم سالاری را باید در اندیشه ای جست که هر فرد حق آزاد بودن را دارد. گفته می شود، مردم سالاری اندیشه ای را بسط و توسعه می دهد که بر اساس آن، هر فرد باید بتواند مدیر و راه بر زندگی خود در قلمرو تصمیم گیری جمعی باشد. اول، زندگی هر شخص کاملا بر اثر فضای گسترده تر اجتماعی، قانونی و فرهنگی که شخص در آن زندگی می کند متاثر است. دوم، تنها زمانی هر فرد از رای برابر در روند تصمیم گیری جمعی برخوردار است که بر این محیط بزرگتر کنترل داشته باشد. متفکرانی امثال کارول گولد به این نتیجه رسیده اند اگر گونه ای از شیوه های مردم سالاری در جامعه به اجرا در می آید در آن زمان است که افراد جامعه فرصت دارند که بر خود حکومت کنند. و چون افراد از حق حکومت بر خود برخوردار خواهند شد، آنها از حق مشارکت مردم سالارانه بهره می شوند. این حق حداقل به خاطر ارزش نتایج تصمیم گیری مردم سالارانه ایجاد می شود.
این اندیشه به این معنا است که حق داشتن حکومت بر خود، روندی را ایجاد می کند که در آن فرد با وجود محدودیتها اشتباه نیز داشته باشد. این موضوع در بعد فردی، به فرد اجازه می دهد که تصمیمات نادرستی برای خود داشته باشد، بنابراین گروهی از این افراد با توجه به فعالیتهایی که میان آنها تقسیم می شود از حقوقی برخوردار می شوند که منجر به تصمیمات نادرست خواهد شد.
در اینجا بحث ارائه شده علیه ابزار گرایی را می توان مشاهده کرد. یک ابزار گرا تا جایی که خواهان کاستن قدرت فرد در روند تصمیم گیری است تا کیفیت تصمیمات را بالا ببرد، در واقع در اندیشه ای مشارکت جسته است که بر اساس آن زیان اخلاقی در این کاهش قدرت حادث نشود. اما در صورتی که بحث آزادی درست باشد، حق ما در به دست گرفتن کنترل زندگی با این حق دچار نقض می شود.
اشکال عمده کار در این بحث این است که محور اصلی در تصمیم گیری باید اتفاق آراء و همرایی باشد. اگر هر فرد باید آزادانه نتایجی را انتخاب کند که او را موظف می کند، پس آنهایی که تصمیم را تحمیل کرده اند حودمختار و خودگردان نیستند. آنها در فضایی زندگی می کنند که دیگران به آنها تحمیل کرده اند. بنابراین زمانی که همه موافق یک تصمیم هستند، آنها آزادانه تصمیم را اتخاذ کرده اند.
مشکل اینجاست که توافق چندانی در مورد مسائل عمده در سیاست وجود ندارد. در حقیقت این مسئله نشان می دهد که یکی از دلایل عمده برای داشتن شیوه های تصمیم گیری سیاسی این است که آنها می توانند موضوعات را علی رغم مخالفتها سامان دهند. بنابراین بسیار مشکل است که ببینیم چطور هر شیوه تصمیم گیری سیاسی می تواند به آزادی هر فرد توجه دارد و مورد احترام قرار می دهد.
نظر شما