به گزارش خبرنگار مهر، استاد مصطفی ملکیان، عصر امروز در نشستی که در جهاد دانشگاهی برگزار شد، به بررسی « درد و رنج از دیدگاه کیرکهگارد و مولوی» پرداخت و گفت : مولوی رنج بشری را ناشی از مستی هستی و فراموش کردن واقعیت و نادیدن آن میداند و یکی از علل رنج بشری را خودخواهی معرفی میکند.
مصطفی ملکیان بحث خود را با سه جمله از مقالات شمس، ویتگنشتاین و مارتین لسر آغاز کرد و گفت : سه رکن نیک بختی و قابل قبول بودن زندگی انسان عبارت است از : خوب زندگی کردن از دید اخلاقی، خوشی از دید روانی و ارزشمند بودن از دید ناظر سوم. از این رو از چهار منظر می توان به این مسئله نگریست، نخست دید زیست شناختی، دوم نگاه روان شناختی، سوم فلسفی و چهارم دید مذهبی و دینی.
وی سپس گفت که من آمیزهای از نگاه روانشناختی و فلسفی را برای بررسی مسئله زندگی ارزشمند و درد و رنج بر می گزینم.
وی چهار نکته را که از این منظر به مسئله در مینگرد چنین برشمرد: نخست اینکه در این نگاه بررسی میشود که درد و رنج چیست و چه ماهیتی دارد، در این منظر بحث بر سر این است که درد و رنج چه تفاوتی با هم دارند و چه نسبتی میان این دو هست. دوم اینکه علت اصلی درد و رنج چیست و چه عوامل و عللی باعث پدید آمدن آن میشود. سوم آنکه درد و رنج چه پیامدهایی دارد و چه آثار مثبت و منفی جسمانی، ذهنی، روانی یا اجتماعی دارد و چهارم نیز آنکه ما در برابر پدیده درد و رنج چه رویکرد اخلاقی باید اتخاذ کنیم.
استاد ملکیان سپس به بیان اندیشههای کرکهگارد پرداخت و گفت: یکی از مهمترین اندیشههای کیرکهگارد بحث سه سپهر بود. او به سه سپهر زیباییشناختی، اخلاقی و دینی قائل بود و معتقد بود که در هر یک از این مراحل شکل درد و رنجها متفاوت است، ضمن آنکه در اندیشه این فیلسوف اساسا دو نوع درد و رنج وجود دارد، درد و رنج گریز پذیر و درد و رنج گریز ناپذیر و اجتناب نکردنی. از دید کیرکهگارد اصل حاکم بر سپهر زیباییشناخت، اصل لذت است و از این رو کسی که در این مرحله به سر میبرد خواهان کمترین میزان درد و رنج است و از درد و رنجهای گریز پذیر، فرار میکند. در سپهر دوم که اصل آرمان اخلاقی حکمران است، فرد برخی رنجها را بر خود هموار میکند و در سپهر سوم یعنی سپهر دینی و عاشقانه عشق راهبر انسان است و انسان به دنبال دشواریهای معشوق است.
وی سپس به ماهیت درد و رنج در سه مرحله پرداخت و گفت: از دید کرکهگارد، در سپهر تذوقی و زیباییشناختی، درد و رنج محلی وجود ندارد، ضمن آنکه کسی که در این مرحله به سر میبرد، اولا دچار دلزدگی، ثانیا دچار نوجویی و ثالثا به دلخوری از موجودات دچار میشود. در فاز دوم حیات آدم ممکن است برخی از درد و رنجهای اجتناب ناپذیر را به دلیل آرمانخواهی بپذیرد، اما در این مرحله نیز انسان همیشه ناکام است و این مرحله انسان را به خشم، کینه و نفرت دچار میسازد. دو صفت صبر و شجاعت، در این مرحله از اهمیت بالایی برخوردارند و زندگی اخلاقی در دیالکتیک میان این دو شکل میگیرد. اما در مرحله سوم که مرحله دینداری است، مهمترین مشکل انسان بییقینی و شک است. یعنی در این مرحله همواره شک و احتمال هست و فرد دیندار هیچ گاه مطمئن نیست که آن چه میشنود از سوی خداست یا شیطان.
ملکیان سپس به بحث رنج از دیدگاه مولوی پرداخت و گفت: به بحث درد و رنج از دید مولوی از سه دیدگاه پرداختهاند ،نخست از دیدگاه نگارنده بانگ آب نام دارد، دوم نگاهی که پروفسور آنه ماری شیمل به موضوع داشته و سوم نگاهی که ویلیام چیتیک به آثار مولوی داشته، اما از دید من مولوی به بحث درد و رنج از سه منظر بحث میکند و باور دارد که در هر سه مورد موضوع این است که انسان واقعیت را فراموش کرده است، نخست آنکه انسان دست در الوهیت میزند، یعنی خود را به جای خدا تلقی میکند، دومین منشا رنج و درد از دید مولوی خودخواهی است، و سومین منشا آن است که انسان داشتهها و بودن ها را با هم خلط میکند.
نظر شما