به گزارش خبرنگار مهر، امیرعباس علیزمانی در برنامه رادیویی «در جستجوی معنا» گفت: عارفان تنهایی را یکجور مطرح میکنند و ملحدان بهگونهای دیگری، اما هر دو از تنهایی مینالند. تنهایی یک عارف یا یک ولی خدا همراه با رنج فراق و امید وصال است و دوست دارد روزی برگردد. مولانا میگوید آیا ماهی بدون آب زنده میماند؟ حضرت علی (ع) به خداوند میگوید حتی اگر به جهنم هم بروم باز تو را میخوانم. چگونه فراق تو را تحمل کنم؟ این است که میگوید: در غم ما روزها بیگاه شد / روزها با سوزها همراه شد و بلافاصله بیان میکند: روزها گر رفت گو رو باک نیست / تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست
استاد فلسفه دانشگاه تهران افزود: تنهایی عارف یک تنهایی بالنده و سبزی است که انرژی برای بازگشت به او میدهد و موتوری برای بازگشت است. تنهایی ملحدان ناشی از نبود خدا و سکوت عالم و ناشی از بیمعنایی است. به دلیل فاصله انسان و هستی و فاصله انسان با خداست. در واقع نوعی بیخدایی و برهوت و پرتابشدگی است. بنابراین تنهاییای که عارف از آن سخن میگوید با تنهاییای که کامو، سارتر، هایدگر و … میگویند خیلی متفاوت است.
وی ادامه داد: واژه تنها شاید به این معناست که آدمهایی را میگوید که تنها و جسمهایشان با هم است و نه دلها. ما علاوه بر همدلی به کمک به همدیگر هم نیاز داریم. عشق خداوند به ما همینگونه است. «یُحِبُّهُم وَ یُحِبّونَه». «وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَان». تنهایی اگر خیلی زیاد و مفرط باشد حتی اگر انسان خیلی هم مطالعه کند، مهارتهای اجتماعی را به دست نمیآورد و آن بخش شخصیت انسان که با ارتباطات اجتماعی شکوفا میشود شکل نمیگیرد. به لحاظ روانشناختی تنهایی یک آسیب است و به لحاظ اجتماعی هم اینکه کسی از جامعه طرد شود خیلی خطرناک است. البته ما برای یافتن خود احتیاج به خلوت داریم.
امیرعباس علیزمانی اضافه کرد: خلوت بر خلاف تنهایی، بار مثبت دارد و انتخاب شده و آگاهانه است. مثل اینکه انسان اغیار را بیرون میریزد. مولانا میگوید: خلوت از اغیار باید نه ز یار / پوستین بهر دی آمد نه بهار/ آدمیخوارند اغلب مردمان / از سلامعلیکشان کم جو امان/ خانه دیوست دلهای همه / کم پذیر از دیو مردم دمدمه. نمیگوید خطرناکاند بلکه میگوید آدمیخوارند. به تعبیری کانیبالیسم را بیان میکند. چرا؟ چون: خانه دیو است دلهای همه / کم پذیر از دیو مردم دمدمه/ حق ذات پاک الله الصمد / که بود به مار بد از یار بد
وی سپس گفت: واقعاً باید مراقبت کنیم و خلوت گاهی وقتها خیلی لازم است. تنها بودن نه بار منفی دارد و نه مثبت. میتوان تنها بود و مطالعه کرد و عشق ورزید و حال خوبی داشت، اما مراقبت از جنبههای منفی آن هم باید داشته باشیم. خلوت با دل و با معشوق لازم است و در این حالات باید اغیار را بیرون کرد. تنهایی به خفگی یا انجماد تشبیه شده است. گویی تنهایی ما را محصور میکند و به ما اکسیژن نمیرسد. ارتباط با دیگری مثل اکسیژن یا آفتاب میماند.
امیرعباس علیزمانی خاطرنشان کرد: سینمای تنهایی، رمان تنهایی و نقاشی تنهایی داریم. در سینمای اگزیستانسیالیست به تنهایی پرداخته شده است مثل آثار آنتونیونی، برگمان و کیشلوفسکی. تنهایی به نظر من همان داستان عشق است. یک نوع تنهایی اختیاری است همانطور که با یک مهمان خاص خلوت میکنیم. خلوت با دل و گفتگوی با خود چیزی است که انسان گاهی به آن نیاز دارد و این فرصت کمتر پیش میآید. خلوت کردن به آگاهی هم نیاز دارد. یعنی کسانی میتوانند به این خلوت برسند که یاری داشته باشند.
وی سپس اظهار کرد: گاهی ما از روبهرو شدن با خود واهمه داریم چون عیبهای خود را هم میبینیم. پول، تبلیغات و چیزهایی که در دنیای جدید میبینیم باعث شده که خیلی از مفاهیم برای بشر جدید بیمعنا شده است. مثلاً واژه شرم بیمعنا شده است. پیامبر (ص) قبل از مبعوث شدن در غار حرا به خلوت میپرداختند. «مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً إِلَّا جَرَتْ یَنَابِیعُ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَی لِسَانِه». حضور قلب در نماز هم برای مواجه شدن با خودِ اصیل است. خلوت ما را از کثرات دور میکند و ما را به عالم وحدت میبرد. ازدحام تنهایان مربوط به عالم کثرت است.
امیرعباس علیزمانی در ادامه گفت: نبود خلوت و ترس از خلوت یکی از ریشههای بیمعنایی است. امروز همه میخواهند مثل هم شوند و دم دستی و بازاری شوند. خلوت برای یافتن و گفتگو با خودِ اصیل و همچنین گفتگو با خدا و عشق است. بنابراین خلوت با خدا یا دل معنا دارد. یک سوال این است که ما در تنهایی چه چیزی را از دست میدهیم که در نبود آن اینقدر اذیت میشویم؟ تنهایی نوعی فاصله است که این فاصله را میفهمیم. گاهی ما بعضی چیزها را فراموش میکنیم و متوجه آن نیستیم. اما گاهی تمنای حضوری کسی را میکنیم که اکنون غایب است. کسی که ما را میفهمد و به ما عشق میورزد.
وی همچنین عنوان کرد: ما بدون حضور دیگری به معنای واقعی کلمه نمیتوانیم زنده باشیم. به لحاظ عرفانی، ما پارهای از خداوند و فرزند خداوند هستیم. همچو میل کودکان با مادران / سر میل خود نداند در لبان. ما جزئی از کل هستیم که وقتی از این کل جدا میشویم مشکل پیدا میکنیم. حتی ما گاهی نیاز داریم که با کسی دعوا کنیم. مثل آن مرد زیرزمینی داستایوفسکی که گاهی دعوای الکی راه میاندازد که به او توجه شود. دل ز هر یاری غذایی میخورد / دل ز هر علمی صفایی میبرد/ صورت هر آدمی چون کاسه ایست / چشم از معنی او حساسه ایست/ از لقای هر کسی چیزی خوری / وز قران هر قرین چیزی بری/ چون ستاره با ستاره شد قرین / لایق هر دو اثر زائد یقین/ چون قران مرد و زن زائد بشر / وز قران سنگ و آهن شد شرر/ وز قران خاک با بارانها / میوهها و سبزه و ریحانها/ وز قران سبزهها با آدمی / دلخوشی و بیغمی و خرمی
امیرعباس علیزمانی افزود: حضور دیگری مثل آئینه است. یار، آئینه است. «المومن مرآت المومن». دیگری به ما کمک میکند تا خود را بشناسیم و شکوفا شویم و خود شویم. حتی دشمنان ما باعث میشوند ما عیبهای خود را ببینیم. در تنهایی هر چیزی شکل میگیرد به جز شخصیت انسان. یک وقت شما چیزی را خواندهاید، اما وقتی آن را تدریس میکنید این دانشجو است که شما را استاد میکند و میسازد. بنابراین تنهایی از دیگری به معنای تنهایی از خود است و به گم کردن خود منتهی میشود. به تعبیر هایدگر ChatteringباDialogue فرق دارد. دیالوگ آن گفتگوی اصیل است. بنابراین حضور دیگری هم به لحاظ معرفتی و هم احساسی برای ما نیاز است.
وی در پایان گفت: گاهی ما با دیگری به احساساتمان پی میبریم و متوجه میشویم که چه پتانسیل عظیمی از این لحاظ داریم. در جوامعی که پول و ثروت و قدرت جای فضیلتها را میگیرند انسانها احساس ناامنی بیشتری میکنند و تنهاییشان بیشتر است. از طرفی فقر نیز انسان را تنها میکند. وقتی کسی مجبور است تا انتهای شب برای یک لقمه نان کار کند دیگر فرصتی برای حرف زدن با خانواده خود را نخواهد داشت.
برنامه رادیویی «در جستجوی معنا» با موضوع «عشق، تنهایی و معنای زندگی» کاری از گروه اجتماعی رادیو فرهنگ است که دوشنبه هر هفته ساعت ۲۱ از رادیو فرهنگ (موج FM ردیف ۱۰۶) پخش میشود.
نظر شما